کد خبر: 230393
تاریخ انتشار: ۹ تیر ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۲
بازدید 11301
نقدی بر رمان " من و عجیب و غریب" به قلم کارشناس ادبی کانون کرمان

رمان « من و عجیب و غریب » نوشته ی « فروزنده خداجو » رمانی است برای مخاطب نوجوان . با اینکه قهرمان رمان دختری 14 ساله است ، اما نویسنده به تفکیک جنسیت نپرداخته و ویژگیهای جنسیتی به قهرمان رمان نبخشیده است . به نحوی که اگر اشارات مستقیم و صریح نویسنده به دختر بودن قهرمان رمان را از آن حذف کنیم ، می شود شخصیت رمان را حتی یک پسر دانست نه دختر و قطعاً این ویژگی در خوانش کتاب توسط هر دو جنس تأثیر بیشتری خواهد داشت . حتی نام این دختر هم به گونه ای انتخاب شده که هم می تواند دختر باشد و هم پسر : باران .
با خوانش این رمان به نظر می رسد نویسنده با توجه به اقبال و استقبال نوجوانان به رمانهای فانتزی و جادویی و قهرمانی سعی در ساختن یک طرح برای رمان با استفاده از این ویژگیها داشته است . حتی مثل داستانهای جادوگری یک جمله ی جادویی هم دارد که در طول داستان تکرار می شود : « درختان باز شو ... درختان پهن شو ... درختان کمک کن تا از رودخانه بگذریم . » و بدین ترتیب شخصیتهای رمان به آسانی و با کمک درختان از رودخانه رد می شوند .
 
 وقتی که تمام رمان خوانده می شود نکته مهمی که توجه خواننده را به خود جلب می کند این است : آیا عناصر ، صحنه ها و بخشهای مختلف رمان از چفت و بستهای محکم و حساب شده ای برخوردارند یا خیر ؟
 
برای رسیدن به پاسخ این سؤال لازم است ذره بین نگاه را اندکی نزدیکتر ببریم و کمی دقیق تر آن را بررسی نماییم . به اجمال می توان ویژگیهای برجسته رمان را اینگونه برشمرد :
 
1-   استفاده فراوان از نماد و سمبل :
برجسته ترین ویژگی این رمان استفاده از نمادها و سمبلهاست . رمان چنان از این ویژگیها سرشار است که گاهی حتی با آنکه شاید نیت نویسنده از به کار بردن یک واژه ، اشاره به سمبل یا نماد خاصی نباشد اما خواننده را به اشتباه می اندازد . مثلاً :
-         یافتن دانه زندگی : حکایت یافتن آب حیات که سالها اسکندر به دنبال آن گشت .
-         آدمهایی که تبدیل به شبح شده اند : نماد آدمهایی که در همین کره خاکی زندگی ِ شبح گونه ای دارند . نه دیده می شوند و نه کسی صدای آنها را می شنود .
-         برای کاشتن دانه زندگی به سلاح عشق نیاز است : سلاح عشق برای حیات بخشیدن . عشق از جمله نمادهایی است که در بسیاری داستانهای قهرمانی و کهن برای زنده شدن قهرمان ِ مرده ی داستان یا شکسته شدن طلسم جادوگران استفاده شده است .  
-         مبارزه با هیولای گرسنگی و گذشتن از مسیرهای سخت و صعب العبور : هفت خوان رستم و مبارزه او با دیو سپید
-         جنگل باستانی : سرزمینی مجزای از این کره خاکی مانند : سرزمین رؤیاها ، سرزمین آرزوها
-         خوشه گندم : نماد خیر و برکت ، فراوانی روزی
-         دختری که دردها را می بیند و احساس می کند اما نمی تواند گریه کند : نماد انسانهایی که با وجود همدردی نمی توانند احساسشان را بروز دهند .
-         پسر شبحی : نماد یک قربانی
 
 
 
2-   بهره گیری از کهن الگوها ( قصه های کهن )
استفاده از طرح قصه هایی که قبلاً به صورت قصه های کهن شنیده ایم و خوانده ایم . در صحنه صحنه های رمان گاه به تصاویر و واژه هایی برمی خوریم که در ذهنمان تداعی یک قصه می شوند یا با خودمان می گوییم : چه قدر شبیه این قصه است . در این رمان نیز این ویژگی به صورت بارز به چشم می خورد : 
-         دوستی حیوانات با باران : دوستی حضرت موسی با حیوانات ، حرف زدن حضرت سلیمان با حیوانات و ..
-         باران در لحظه رویش و مراقبت از جوانه « دانه زندگی » : مسافر کوچولو
-         رویش خوشه گندم و رفتن باران از جنگل باستانی : خوردن گندم و رانده شدن آدم از بهشت
-         رشد دانه زندگی با کمک نیروی عشق : افسانه دیو ودلبر که طلسم دیو با عشق ِ دلبر شکسته می شود .
-         همراهی گنجشک با باران در مسیر نجات ساکنان جنگل باستانی : همراهی برای عدم احساس تنهایی و ترس ، شبیه همراهی موسی(ع) با خضر (ع)
-         باران فلوت می زند و با صدای فلوت او گندم نیرو می گیرد و بزرگ می شود : در داستانهای کهن نیز با این ویژگی روبرو می شویم که قهرمان داستان با شنیدن یک صدای آرامش بخش به حیات خود ادامه می دهد و بر سختی ها فائق می آید .
-         رشد سریع دانه زندگی : لوبیای سحر آمیز
 
 
3-   نگاه جامعه شناختی و توجه دادن نوجوانان به دردهای اجتماعی
-         در جامعه : گرسنگی مردم جهان ، یتیمی کودکان ، عاقبت فرزندان بی سرپرست یا بدسرپرست ( جیران ) که عاقبت نامعلومی پیدا کرد .
-         در خانه : مریضی برادر ، خیاطی توأم با نارضایتی مادر برای خرج و مخارج زندگی ، فروختن خانه برای جورکردن هزینه درمان برادر ، مراقبت از مادربزرگی که همیشه انگشتهایش را می برد و ...
 
 
4-   آفرینش شخصیتهایی با ویژگیها خاص در دو دنیای متفاوت :
 
الف – دنیای زمینی
-         باران : حیوانات از او نمی ترسند ، نمی تواند گریه کند .
-         پدر باران : شاعر ، بسیار عاطفی
-         مادر باران : زحمتکش ، پرتلاش و البته کمی هم ناراضی
-         مادربزرگ : مهربان ، همدرد با اهل خانه
-         دوقلوها : یکی هم حس با باران و دیگری هم صحبت با او .
-         جیران : الگوی درد ، مظلومیت و معصومیت
 
ب – دنیای جنگل باستانی
-         چنار ورمی : مثل یک پدر دلسوز
-         هفت میوه : مثل یک مادر پرتلاش
-         همسان : پر از حس مبارزه
-         پری رودخانه : پر از آرزو
 
 
5-   عنوان کتاب :
در ابتدا که اسم کتاب را می بینیم متوجه عنوان روشنی نمی شویم . اما بعد از خواندن رمان متوجه می شویم که « عجیب » و « غریب » دو شخصیت سرزمین باستانی هستند که باران این اسمها را در صفحه 97برای آنها ( هفت میوه و همسان ) برمی گزیند : « ... تو و همسان بهترین دوست های من هستید . تو دوست عجیب من و همسان دوست غریب من ! »
و نویسنده مجدداً در صفحه 146 بر این عنوان تأکید می کند و رو به هفت میوه می گوید : « آره ... تو دوست عجیب من هستی و همسان دوست غریب من ! »
 
6-   اشتباهات ویرایشی :
-         در صفحه 9 به جای کلمه وسواس باید ذکر می شد : وسواسی .
-         در صفحه 32 بهتر بود نویسنده به جای دو بار استفاده پشت سر هم از فعل « کرد » : (فقط کمدها را مرتب کرد ، لباس ها را تا کرد ... ) این گونه می نوشت : فقط کمدها را مرتب کرد ، لباس ها را تا زد ...
 
7-   استفاده از تکرار واژه ها به وفور :
-         ص 83 : فلوتم ... فلوتم کنارم بود .
-         ص 105 : دانه ی زندگی ... دانه ی زندگی ...
-         ص 113 : اما نه به تلخی امروز ... امروز ... امروز ...
-         ص 138 : این آخرین لحظه است . آخرین لحظه ... آخرین لحظه
-         ص 147 : هزاران پروانه ... هزاران هزار پروانه
-         ص 152 : من چه قدر خوشحالم ... خوشحال و خوشحال .
ضمن این که این قبیل تکرار واژه ها در دیالوگها و جملات ندایی نیز دیده می شود .
 
8-   استفاده از توصیفات بلند و کوتاه :
-         بلند : در صفحه 31 نویسنده به شرح مفصل دیدگاههای افراد خانواد درباره تابستان پرداخته می شود به نحوی که در همان ابتدای کتاب به شناخت کافی از اهل خانه می رسیم . یا در فصل هفتم جزئیات مسیر یافتن دانه زندگی چنان استادانه توصیف شده اند که خواننده همراه با باران پا روی صخره ها می گذارد و پیش می رود .
 
-         کوتاه : در مسیر یافتن دانه زندگی که با ذکر جزئیات توصیف شده است ، مرگ هیولا بسیار کوتاه اتفاق می افتد و در کمتر از یک صفحه توصیف ، هیولا می میرد و باران دانه زندگی را می یابد .
 
9-    استفاده از اصطلاحات جدید :
-         شیشکی : در صفحه 63 این اصطلاح می آید : « چنار ورمی نفس زنان گفت : شیشکی ! یک شیشکی کردم نثارش ... یک کمی طول کشید تا فهمیدم او چی گفت و یک دفعه زدم زیر خنده . » با این که نویسنده قبل از این دیالوگ از ژستی که چنار ورمی می گیرد نیز می گوید اما مشخص نیست خواننده به چه میزان متوجه مفهوم این اصطلاح می شود تا اینکه در صفحه 117 دوباره این اصطلاح تکرار می شود : « می خواهی شیشکی نثارت کنم تا بخندی ؟ ... » و سر و تنش را طوری تاب داد که خیال کردم همین حالا این کار را می کند ... »
 
-         زایش :این اصطلاح نیز ابتدا در صفحه 101 به صورت نامفهوم می آید اما بعد به طور مشخص نویسنده توضیح می دهد که این اصطلاح ، یعنی هیولا هنگام حمله هیولاهای کوچکی را از طرف بدن خودش تولید و به سوی هدفش پرتاب می کند . یعنی از خودش زایش دارد .
 
10- پایان بندی نامناسب :
در حالیکه از ابتدای رمان شخصیت های متفاوتی می آیند و اتفاقات مختلفی می افتد و باران به سرزمین جنگل باستانی می رود ، هیچ صحبت و یادی از شخصیتی به نام « جیران » به میان نمی آید . در سرزمین باستانی است که شخصیت « جیران » به خواننده معرفی می شود ، انتظار می رود این گونه معرفی بی دلیل نباشد . در جنگل باستانی مرتب جیران با پری رودخانه قیاس می شود و از شباهت هایشان گفته می شود . باران از جنگل باستانی بیرون می آید و « جیران » همچنان ناپدید است تا اینکه باز هم بی هیچ پیش زمینه یا زمینه سازی در آخرین جمله های رمان « جیران » چون شهاب آسمان ظاهر می شود . کوتاه و نامعلوم . از کجا آمد ؟ به کجا می رود ؟ :
« ... سرم را به سینه مامان فشار دادم و چشمهای خیسم را بستم . خسته بودم . ولی ناگهان حضور آهسته ی قدمهایی را کنارم حس کردم . برگشتم و نگاه کردم . نگاه کردم و نگاه کردم . جیران بود . جیران کودکی های من . »
طیبه شجاعی کارشناس ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان کرمان