مربی، الگوی رفتاری نوجوان بعد از والدین

نوجوانی دوره‌ای مهم و سرنوشت‌ساز در زندگی هر فرد است. نوجوان در این مقطع سنی، تحولات سریعی را از جنبه‌های جسمی، روحی و روانی تجربه می‌کند. او در مرز بین کودکی و جوانی قرار دارد از این‌رو با تعارضات متعددی میان این دو دنیا (کودکی و بزرگ‌سالی) روبه‌روست. وی به دنبال یافتن خود و هویت واقعی خویش بوده و از هر فرصتی برای اثبات شخصیت و ابراز قابلیت‌هایش استفاده می‌کند.

دوران نوجوانی، مرحله‌ای از رشد جسمانی، روحی‌روانی، عاطفی، احساسی و سوق به سمت عقلانی‌شدن آدمی است که میان مرحله‌ی کودکی و سوق یافتن در جهت ورود به دنیای بزرگ‌سالی در حال گذار است. مرحله‌ای حساس و تاثیرگذار در روند روبه‌رشد او.
در این دوره از بلوغ و رشد، علاقه‌ها، سلیقه‌ها، درک و دریافت او از پدیده‌ها و محیط پیرامونش، استقلال‌طلبی و چگونگی تعامل و برقراری ارتباط وی با همسالان، خانواده، جامعه و دیگران کاملا متفاوت از هر دوره‌ی دیگر زندگی است. چراکه نوجوان هنوز نه به طور کامل از کودکی خود بریده و فاصله گرفته، نه دنیای بزرگ‌ترها را به تجربه نشسته است.
او در این دوره از رشد به دنبال پیدایی و تکامل خود است. بی هراس و بی واهمه به جست‌وجوی خود می‌پردازد و در اکتساب خصوصیات عاطفی و هیجانی و دریافت هویت فردی و اجتماعی خود تلاش می‌کند. بلوغ فیزیکی، روانی و عاطفی در وی متحول شده و ادامه می‌یابد. گاهی به تنهایی فکر می‌کند و برای غرق شدن در دنیای خود و لذت بردن از آن‌ها احساس گوشه‌گیری می‌کند و یا با سکوت بیش‌تری در خود فرو می‌رود. گاه فکر می‌کند بزرگ‌ترها به‌ویژه والدین او را نمی‌فهمند و درک نمی‌کنند و انتظارات‌شان بیش از توانی است که وی در خود سراغ دارد. بیش‌تر ترجیح می‌دهند وقت خود را با همسالان، دوستان و کسانی که احساس قرابت بیش‌تری با او داشته و خود را به او نزدیک‌تر می‌دانند، بگذرانند. والدین، برعکس، از نوجوان انتظاراتی دارند یا به گونه‌ای در مورد او می‌اندیشند که خود می‌خواهند یا فکر می‌کنند بهترین راه و سالم‌ترین راه‌هاست؛ به همین منظور هرروز ارتباط عاطفی آن‌ها کم‌تر و کم‌رنگ‌تر می‌شود و از فرزند خود به همان میزان فاصله می‌گیرند و فرزند به همان اندازه از آن‌ها دور می‌شود که هردو گروه نادانسته و ناآگاهانه نتوانسته‌اند در برقراری ارتباط به هم کمک و خود را به هم نزدیک کنند.
حال در این دنیای سهل و ممتنع نوجوانان، ما به عنوان «مربی» کجای نمودار ذهنی و درونی آن‌ها قرار داریم؟ بحثی بسیار جدی، عمیق و قابل تامل و بررسی است.
بعد از خانواده مهم‌ترین مکان به لحاظ تربیتی، آموزشی و تحصیل علمی‌آموزشی کودکان و نوجوانان، آموزش و پرورش است که بررسی و چگونگی سیر دوَرانی، صعود یا نزول، عمل‌کرد موفق یا ناموفق آن، یک نگاه آسیب‌شناسانه را می‌طلبد که در این مبحث نمی‌گنجد. اما بی‌تردید، مهم‌ترین و در عین حال امن‌ترین مکان تربیتی که می‌تواند بسترساز تحولات اساسی در شخصیت روبه‌رشد کودکان و نوجوانان، هدایت‌بخشی به سمت و سوی تربیت درست و سالم، شکوفایی استعدادها و توانایی‌های بالقوه‌ی آن‌ها باشد، کانون پرورش فکری است.
با نیم‌نگاهی به فعالیت‌های کانون، حضور کودکان و نوجوانان یا عدم حضورشان، نگرش‌ها و نوع فعالیت‌ها از یک طرف و نیروی کارآمد و تاثیرگذاری به نام مربی از دیگرسو، در به وجود آمدن و شکل‌دهی شخصیت و تکامل‌بخشی به آن در اعضا به‌ویژه نوجوانان، ما را برآن داشت تا به این موضوع با نگاهی متفاوت‌تر نگریسته و در این زمینه با همکاران خوبم در سراسر کشور کمی سخن بگوییم.
این‌که ما به عنوان مربی در خلق ایده‌های نوین و سنجش معیارهای مخاطب‌پسند چه‌قدر توانسته‌ایم موفق عمل کنیم یا برعکس؟ این‌که در کاهش حضور و ماندگاری اعضای نوجوان چه اندازه به عمل‌کرد، نوع نگاه، نگرش، به‌روز بودن ما مهم بوده و از همه مهم‌تر چه‌قدر وارد دنیای این گروه سنی حساسیت برانگیز و خاص شده‌ایم و با آن‌ها همگون و همساز عمل نموده‌ایم تا با خودِ وجودی ما ارتباط برقرار کرده و همزادپنداری کنند؟ یا در این میدان‌داری پردغدغه و پر پیچ و خم به لحاظ روحی‌روانی، شخصیتی و رفتارهای متفاوت مبتنی بر سن و حساسیت سنی و بلوغ فکری و جسمی آن‌ها، چه‌قدر مایه گذاشته ایم؟ این‌ها بحث‌هایی هستند که بیش از این‌ها به بررسی و تعمق نگاه نیاز دارند.
آن‌چه که به عنوان یکی از دغدغه‌های مربیان و مسوولان کانون در سال‌های اخیر به طور کامل بارز بوده و در بخش‌های مختلف فعالیت‌ها نمود بیرونی و چشم‌گیری داشته، کم‌رنگ بودن حضور نوجوانان نسبت به کودکان به لحاظ رشد کمی و کیفی فعالیت‌های مختلف کانون است.
دلایل زیادی وجود دارد که مخاطبی به نام نوجوان خیلی انس و الفت با فعالیت‌ها پیدا نکرده و یا به عنوان اعضای ثابت و ماندگار در کلیه یا در بیش‌تر فعالیت‌ها حضور نداشته باشد. دلایلی که هرکدام از ما به عنوان مربی ممکن است به عینه بارها با آن برخورد کرده و یا یکی از پرسش‌های ذهنی‌مان باشد: چرا حضور نوجوانان کم‌تر از کودکان است؟ چرا ما تاکنون به عنوان مربی نتوانسته‌ایم تعداد چشم‌گیرتری از آن‌ها را ماندگار کنیم؟ چرا نوجوانان میل و رغبت چندانی به فعالیت‌ها نشان نمی‌دهند؟ آیا برنامه‌ریزی صحیح و اصولی منطبق بر نیاز مخاطبان نوجوان برای یک سال کاری داشته‌ایم؟ اگر داشته‌ایم، چه‌قدر مورد استقبال مخاطب نوجوان مرکزمان قرار گرفته یا چرا نگرفته؟ چه‌قدر دنیای هزار توی او را می‌شناسیم؟ چند بار به دنیای پرمخاطره و پردغدغه‌ی او گام نهاده و یا چند پنجره از دریچه‌های دل‌مان را برای امنیت روانی و روحی وی متناسب با نیازها و خواسته‌های معقول و مقبولش باز گذاشته‌ایم؟ چه تلاش‌هایی در راستای قوت بخشیدن به فعالیت‌ها، به‌روز بودن آن‌ها، انگیزه‌ساز بودن جهت ثبت ذهنی و درونی در مخاطب نوجوان صورت داده یا متناسب با نیاز امروز آن‌ها خودمان را با سلاح تفکر و دانش فرهنگی مجهز نموده‌ایم؟ همه‌ی این‌ها سوالاتی است که ممکن است برای خیلی از مربیانی پیش آمده باشد.
مولفه‌های زیادی دست به دست هم می‌دهند تا ما به عنوان مربی، به عنوان برنامه‌ریزان در سطح کلان ستادی، به عنوان تولیدکنندگان محصولات فرهنگی، به عنوان نویسندگان و شاعران نوجوان، به عنوان مبلغان و مروجان فرهنگ و فرهنگ‌سازی در حوزه‌های شناختی و تربیتی نوجوانان، به عنوان خانواده و والدین و... مخاطبی به نام نوجوان را با خود همراه سازیم. او را درک کرده و اجازه‌ی ابراز هویت و شخصیت به وی بدهیم. به خواسته‌ها و نیازهایش احترام گذاشته و در صدر برنامه‌ریزی‌های خرد و کلان‌مان جایگاه ویژه‌ای برایش قایل شویم.
هرکدام از این مولفه‌ها در جای خود بحث برانگیز بوده و نیاز به بازنگری و تحلیل ویژه‌ای دارد که در این مقال نمی‌گنجد. بنابراین در این جستار سعی می‌شود تا به دو مولفه‌ی مهم و تاثیرگذار اشاره‌ی اجمالی داشته باشیم.

آیینه‌ای به نام مربی

 در این‌جا مخاطب سخن‌مان مهم‌ترین عنصر تربیتی است که به عنوان یک الگوی رفتاری و فرهنگی در نوجوانان می‌تواند تاثیر شگرف خود را تا همیشه در وجود وی پدیدار و ماندگار کند. عنصری الهام‌بخش و آیینه‌ی تمام‌نمایی به نام مربی. مربیانی که در یک دوره‌ی خاص با در نظر گرفتن شاخص‌های فعالیتی و آموزشی می‌توانند همراه و کنار مخاطب نوجوان بوده و در راه تعالی و رشد فکری و اندیشه‌ای آن‌ها تاثیرگذار باشند. مربی‌ای با ویژگی‌های خاص خود، شاخص‌ها و توانایی‌های متمایز از سایر افراد جامعه، که بتواند هرچه بیش‌تر و پربارتر به نتیجه و اهداف کاری خود دست یابد یا نزدیک گردد.
اولین مولفه برای موفقیت و به ثمر رسیدن اهداف کاری در به وجود آمدن ثبات و ماندگاری و از همه مهم‌تر علاقه‌مند نمودن نوجوانان به فعالیت‌های کانون و ایجاد میل و رغبت جاذبه‌آفرین در آن‌ها، شناخت مربی از دنیای نوجوانی است.
برای شناخت از دوران نوجوانی، ابتدا باید تعریف درستی از نوجوانی داشته باشیم و دنیای ذهنی وی را آن‌گونه که هست شناخته و به آن ورود و راه یابیم؛ نه آن‌طور که ما به عنوان بزرگ‌سال از او انتظار داریم و می‌اندیشیم. مربی آگاه باید به همه‌ی جنبه‌های شناختی و ویژگی‌های روان‌شاختی و همه‌جانبه‌نگر، در باروری جهت تکامل‌بخشی و شناخت از او، آشنایی کامل داشته باشد.
رمز حصول و دستیابی به دنیای نوجوان، شناخت هرچه بیش‌تر اوست. در برخورد با نوجوان گاهی ما کودکی را می‌بینیم که در درون وی رفتارهای کودکانه ابراز موجودیت می‌کند با انگاره‌های ساده و ساده‌اندیش. شیطنت دارد و پرجنب و جوش و هیجانی است. گاه نوجوانی دیده می‌شود که ادعای استقلال می‌کند. برای اثبات موجودیتش نترس و بی‌باک و برای تقویت قوه‌ی ادراک و فهم خود دست به استدلال زده و در تصمیم‌گیری‌هایش قاطع است. گاهی فرد لج‌بازی را می‌بینیم که برای اثبات نظرات، رفتارها، انتخاب دوستان، تمایلات و خواسته‌هایش ولو اشتباه پافشاری می‌کند و در تکرار آن‌ها استمرار دارد. گاهی بدون پرده و بی‌این‌که شرایط موجود را درک کند خواسته‌هایش را صریح بیان می‌کند و گاه خموشانه در خود چنان فرو می‌رود و مهر سکوت به لب می‌زند که احساس می‌شود مخفی‌کاری می‌کند و پراز رمز و راز است. حال برای ورود به آن‌همه راز و سِرً نهانی، چگونه باید کلید اسرار را از گنجه بیرون آورد و به نکته‌ها و ظرافت‌های درونی او راه یافت؟ این مساله، به نگاه واقع‌بینانه، حوصله و صبر، زیرکی، درایت و دوراندیشی مربیان برمی‌گردد.
ناآگاهی و بی‌اطلاعی از دنیای نوجوانی وعدم شناخت نسبت به بروز احساسات فردی، روحی و روانی او یا تلاش در پیدا کردن راهکارهای مناسب، ضمن عدم توجه به نیازها و خواسته‌های فرهنگی و درونی، موجب برون‌دادی می‌شود که نتیجه‌ی معکوس داشته و نوجوان از فعالیت‌ها گریزان می‌شود و نمی‌تواند یا نمی‌خواهد که به آن‌ها بها بدهد یا در وجود خود نهادینه کند. بنابراین ارتباط دوسویه ایجاد نمی‌شود. یا میل و رغبتی برای ماندگاری یا علاقه‌مندی در وی ایجاد نمی‌گردد. مربی آگاه و واقف بر احوال نوجوانان حکم کلید رمزگشایی را دارد که گنجه‌ی هزارپیشه‌ی عضو را بازگشایی می‌کند و به عنوان راهبر در وی می‌تواند اعتماد بیافریند. اعتمادی که کلیدش در دست‌های مربی است و هموست که موفق می‌شود دریچه‌های دنیای او را یکی‌یکی کشف کرده و اجازه‌ی ورود به ناگفته‌ها و نامکشوفات او بیاید.
دومین مولفه؛ مربی به عنوان عنصرالگودهی و الگوسازی مناسب، کارآمد و صالح در رفتارهای اجتماعی و فرهنگی نوجوانان نقش بسیار سازنده‌ای را دارد.
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های دوران نوجوانی الگوپذیری و تقلید است. بخش مهمی از تربیت رفتاری و الگوپذیری در جهت کمال‌جویی و تغییر کودکان و نوجوانان از طریق مشاهده صورت می‌گیرد و بر اساس مشاهدات خود، آن‌چه را می‌بینند به عنوان الگوی رفتاری برای خود می‌پذیریند؛ به‌ویژه وقتی مربی یا مربیان مورد تایید ذهنی و عقلانی آن‌ها قرار می‌گیرند و ارتباط کلامی و رفتاری آغاز می‌گردد. بنابراین مربی یا مربیانی که دارای مقبولیت رفتاری، سنجیده، آگاه و مشرف بر چگونگی نوع نگاه و خواسته‌های نوجوانان باشند، الگوهای تاثیرگذار و موفقی خواهند بود.
نقش مربی در رفتار، برخوردهای اولیه و ثانویه، معتقد و متعهد به اصول اخلاقی، دینی و پایبندی به ارزش‌ها و هنجارهای مقبول اجتماعی، ظرافت در کلام و رعایت ظرافت‌های کلامی تاثیرگذار و بدور از احساس دغدغه‌آفرین با توجه به دغدغه‌ها و نیازهای سنی نوجوانان در ادبیات کلامی مرتبط با آن‌ها، شناخت عمیق از سن و جنسیت نوجوانان در ارتباط بخشی با آن‌ها، شناخت صحیح از تفاوت‌های رفتاری نوجوانان و یک‌سان نبودن خواسته‌ها و رفتارهای آن‌ها و برخورد مناسب با هرگروه، زیبایی‌شناسی کلامی، عشق و انگیزه به کار با هدف انتقال انگیزه و علاقه‌مند نمودن مخاطب نسبت به فعالیت‌ها، خلاقیت و توانمندی مربی و تلاش برای پدیدآوردن و شکوفایی خلاقیت و توانایی‌های مخاطبان، جدیت و پشت‌کار، ظاهر مناسب و آراسته مبتنی و برآمده از خواستگاه‌های دینی، فرهنگی و ملی، عمل به گفتار و پندارهای خود، اخلاص در عمل و اجرای برنامه‌ها، همسانی در سخن و رفتار به آن، تقید به کنترل مدیریت زمان و وقت‌شناسی در برنامه‌ریزی‌ها و ارایه‌ی برنامه‌ها، با حوصله و صبور بودن، توجه به پرسش‌گری و جست‌وجوگری نوجوانان، احترام به خواسته‌های آن‌ها و سوق دادن خواسته‌های نامعقول یا بیش از حد توان پاسخ‌گویی به آن‌ها به سمت و سوی اعتدال و.. همه در الگوپذیری نوجوان نقش دارند.
از سوی دیگر، توانمندی و آگاهی به دانش فرهنگی روز و تلاش در جهت نهادینه کردن آن‌ها در مخاطب نوجوان، بسترسازی مناسب جهت ایجاد نمودن ثبات رفتاری و شخصیتی درمخاطب نوجوان از طریق ثبات رفتاری و شخصیتی خود و انتقال غیرمستقیم آن به نوجوانان، پرهیز از نصیحت و تکرار مکررات و تذکر و هشدار دادن مستقیم، مهربانی و صمیمیت (مهربانی که آگاه بر همه‌چیز باشد و صمیمیت در ایجاد نمودن اعتماد نه وابستگی)، فروتنی و تواضع و تلاش در انتقال غیرمستقیم به مخاطب نوجوان، باورمندی و باورپذیری ملهم از اعتقاد راسخ به آن‌چه در گفته‌ها و رفتارها نمود عینی دارد، آگاه ساختن نوجوانان از آسیب‌های اجتماعی از طریق واسطه‌های تربیتی و فرهنگی، جذاب نمودن فعالیت‌ها، داشتن روحیه‌ی شاد و حتی در بعضی مواقع استفاده از زبان طنز (به‌جا و حساب‌شده و به اقتضای سن و شرایط روحی نوجوانان به این نوع از ژانرهای کلامی) و... همه‌ی این‌ها در مولفه‌ای به نام الگوپذیری نقش به‌سزایی را دارند. نقشی که در واقع‌بین نمودن مخاطب نوجوان و از همه مهم‌تر پایبندی و پایداری آن‌ها نسبت به کانون و فعالیت‌های آن موثر است.
این‌جاست که حس اطمینان و قاطعیت رفتاری ملهم از روحیه‌ی پرسش‌گرانه و میل‌ به رفتار عقلانی، شناخت چگونگی رفتارهای درست و انگیزه‌ساز، سوق یافتن به سوی خوبی‌ها و هنجاری‌های درست جامعه و در یک کلام بروز نگاه‌های اعتمادبرانگیز جهت رشد فکری و تربیت فرهنگی، در آن‌ها شکل ماهوی به خود می‌گیرد و سلامت روانی و رفتاری جایگزین بی‌ثباتی‌ها و تزلزل‌های ناشی از ناآگاهی و حساسیت‌های سنی در وی شده و تربیت فرهنگی او قوام می‌یابد. احساس امنیت بیش‌تری در او به وجود می‌آید، مربی و کانون را محل و مامنی امن و تربیتی احساس می‌کند و ارتباط دوسویه‌ی مناسبی با مربی برقرار می‌کند. وی را الگویی مناسب و درخور برای خود احساس می‌کند و ترجیحش می‌دهد؛ تربیت و اخلاق تربیتی وی تبدیل به رفتارهای خردمندانه و معقول می‌گردد. و در نهایت رشد فکری در وی به آرامی شکل می‌گیرد و راه درست را برمی‌گزیند.
تجربه به همه‌ی ما نشان داده است که تاثیرگذاری عمل، بسیار بیش‌تر از سخن است. عامل بودن مربیان به داشته‌ها و توانایی‌های خود، موجب اقبال، میل و رغبت بر ماندگاری و توجه بیش از پیش مخاطب نوجوان به آن‌ها و الگوپذیری از ایشان است.
بنابراین ما به عنوان مربی باید با استفاده از دانش، آگاهی و تجارب مفید خود، خواسته‌ها و نیازهای فرهنگی و تربیتی آن‌ها را پاسخ‌گو باشیم. آن‌ها و دنیایشان را بشناسیم و به دنیای زیبا اما پرمخاطره‌ی آن‌ها احترام بگذاریم. هویت‌های فردی، خانوادگی، دینی، ملی، فرهنگی و اجتماعی را در آن‌ها تقویت کنیم و تکامل ببخشیم. محبت و مهرورزی با آن‌ها را فراموش نکنیم و از همه مهم‌تر الگوهای تربیتی دینی، ارزشی و اعتقادی را به آن‌ها معرفی و نقش آن‌ها را در درون و رفتارشان با عمل‌کرد و رفتار خودمان نهادینه کنیم.
به امید روزی که همه‌ی ما بتوانیم به عنوان مربی و کسانی که در امر تعلیم و تربیت به‌ویژه نوجوانان نقش الگویی و الگوی سازنده دارند، تاثیرگذار باشیم.
تتمه‌ی سخن؛ با تأسی از جملاتی قصار و ارزشمند از امیر علم و تربیت حضرت علی علیه‏السلام که دوران نوجوانی را از سه جهت بسیار حسّاس بیان می‌فرماید: اول این که قلب نوجوان مانند زمین، خالی و مساعد است که هرچه در آن بکاری همان درو می‏کنی: "انّما قلب الحدث کالأرض الخالیة مهما اُلقی فیها من کلّ شی‏ء قبلته" و دوم این‌که دوران نوجوانی را زودگذر می‏داند و گوشزد می‏فرماید سریعا آن را دریابید "بادر شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک" سوم این‌که شیطان در این زمان به نوجوان زیاد روی می‏آورد و لازم است برای آن پناهگاه خوبی در نظر گرفت که بهترین پناهگاه، قرآن کریم، ائمه علیهم‏السلام و ادعیه می‏باشد. (شرح غررالحکم، ج 3، ص 90)

منتشر شده در خبرنامه آذر و دی 1393