مترجمی که علم و داستان را درهم آمیخت

مجید عمیق از مترجمان صاحب‌نام کتاب‌های کودک و نوجوان است و به خصوص بچه‌هایی که به آثار علمی علاقه‌مند باشند با نام و قلمش در ترجمه‌ی این آثار آشنا هستند. او که از دهه‌ی 60 با کانون به عنوان مترجم و کارشناس مسوول شورای ترجمه و علوم و فنون همکاری داشته در گفت‌وگویی کوتاه از دغدغه‌هایش درباره‌ی ترجمه می‌گوید.

آقای عمیق همکاری شما با کانون از کجا شروع شد؟
- تیرماه سال 60 قرار بود کانون مجله‌ای منتشر کند و من هم قرار بود مطالبی را برای این مجله ترجمه کنم. در آن زمان دفتر انتشاراتی در کار نبود و ما در خیابان فجر، روبه‌روی بیمارستان جم در طبقه‌ی ششم ساختمانی که امروز کانون زبان ایران است، کار ترجمه و تالیف مقاله‌ها را انجام می‌دادم تا این‌که چندماه بعد واحد انتشارات کانون در مجتمع خیابان خالد اسلامبولی شکل گرفت.
در آن دوره همکاران‌تان چه کسانی بودند؟
- من بودم و محمدعلی کشاورز، سید مهدی شجاعی، جواد ناصرپور، داریوش نوروزی و محمد گلزاری. ولی شوراهای کارشناسی هنوز شکل نگرفته بود. به مرور انتشارات کانون سر و شکلی پیدا کرد و شوراهای کارشناسی به وجود آمد.
بنابراین بیش از 30 سال است که با کانون همکاری می‌کنید. ماحصل این همکاری چند عنوان کتاب بوده است؟
- بله، من طی 34 سالی که در کانون بودم به عنوان کارشناس مسوول شورای ترجمه و شورای علوم و فنون کار کردم که ماحصل این دوره، حدود 500 عنوان کتاب است که البته فقط 10 درصد آن توسط کانون منتشر شده است. من با عشق و علاقه به کانون آمدم، نه از روی تنفن، و با عشق و علاقه از روی تعهد در کانون شروع به کار کردم و هنوز هم همان عشق را نسبت به کانون دارم. الان هفته‌ای یک یا دو روز در شورای علوم و فنون کانون هستم و نقطه‌نظراتی را که به ذهنم می‌رسد به همکاران منتقل می‌کنم یا کتاب‌هایی را معرفی می‌کنم و.... 
کتاب‌هایی که تاکنون از شما منتشر شده، بیش‌تر کتاب‌های علمی بوده است. می‌خواهم بدانم که چرا این ژانر را برای کار انتخاب کردید؟
- همان‌طور که گفتم بنده چیزی حدود 500 عنوان کتاب دارم که فقط حدود 30 تا 40 عنوان از این کتاب‌ها توسط کانون منتشر شده است. البته من قبل از این‌که کار در حوزه‌ی علمی را در سال 70 شروع کنم، رمان‌های نوجوان ترجمه می‌کردم و تا به حال 20 عنوان رمان نوجوان کار کرده‌ام که 4 عنوان آن یعنی «روباه نیمه شب»، «شبان کوچک در غار»، «شمشیر نقره‌ای» و «جاده اشک» توسط کانون منتشر شده است. حوزه‌ی علمی را هم به این دلیل شروع کردم که به این حیطه علاقه‌مند بودم.
من در دبیرستان در رشته‌ی علوم طبیعی یا تجربی تحصیل کرده بودم و در کنکور هم برای رشته‌ی پزشکی نمره آوردم اما به دلیل اشتباه در وارد کردن کد رشته‌ها نتوانستم وارد این رشته بشوم. بنابراین این علاقه به علوم از ابتدا در من وجود داشت. حتی گاهی وقت‌ها همراه یکی از دوستانم به دانشکده‌ی پزشکی می‌رفتم و سر کلاس‌ها می‌نشستم و به درس استادان گوش می‌دادم. این علاقه با من بود تا این‌که حدود 25 سال پیش در این حوزه شروع به کار کردم وحاصل آن حدود 70 مجموعه علمی است که این‌ها مجموعه‌های چند جلدی هستند که فقط دو تا از این مجموعه‌ها در کانون منتشر شده است. درواقع گله‌ای هم که از کانون دارم در همین زمینه است که چرا مهندسی تولید نداشته است؟ کانون در این سی و چند سال از نظر انتشار، مجموعه‌ای گاه فقیر بوده است. کانون با این شرایط باید هر سال حداقل 50 مجموعه‌ی علمی می‌داشت که یا توسط بنده یا دیگران ارایه می‌شود، ولی به نظر می‌رسد که کانون در انتشار کتاب بیش‌تر به دنبال تک‌عنوان بوده تا مجموعه. در نتیجه من هم اگر قرار بود کتابی را برای ترجمه انتخاب کنم، مجبور بودم روی کتاب‌های تک‌عنوان علمی کار کنم، مثل «نقش اندام‌های حیوانات در طراحی ابزارها» که این کتاب به عنوان کتاب سال هم معرفی شد یا مثلا «رنگ در دنیای حیوانات» یا «نقش و نگار در طبیعت». با وجود این‌که من این کتاب‌ها را کار می‌کردم ولی باز هم ته دلم آرزو می‌کردم که ‌ای‌کاش کانون سراغ مجموعه‌های علمی می‌رفت. در مراکز دولتی وقتی بودجه‌بندی انجام می‌شود، اگر سه‌چهار مجموعه در دست انتشار قرار گیرد، یک‌دفعه می‌بینیم که برای حوزه‌های دیگر مثل مذهبی و شعر و قصه بودجه کم می‌آید. یا اگر بخواهد روی مجموعه‌های مذهبی کار کند، مجموعه‌ی علمی فقیر می‌ماند. من در کانون پیر شدم و عشق و علاقه‌ی خاصی به کانون دارم اما اعتقادم این است که کانون از نظر مهندسی تولید ضعیف است و باید بیش‌تر از پتانسیل‌هایی که در اختیار دارد استفاده کند. مثلا ما در یک دوره‌ای می‌بینیم که کانون از نظر کتاب‌های گروه سنی الف و ب اشباع شده، اما کتاب‌های گروه سنی جیم و دال فقیر مانده است یا بالعکس. یعنی مهندسی تولیدی در کار نبود که مشخص کند ما در فلان حوزه‌ها نیاز به کار داریم یا مهندسی نبود که خلاءهای موجود برای هر گروه سنی را شناسایی کند.
بله؛ اتفاقا در سال‌های اخیر، روی این مساله کار شده و منشورهایی هم برای روند حرکت انتشارات تدوین شده است. اما یک سوال دیگر این‌جا مطرح کنم: چرا در سال‌های اخیر کیفیت ترجمه‌ی‌‌ کتاب‌های علمی در گروه سنی کودک و نوجوان در بازار نشر کشور پایین آمده است؟
- من در جشنواره‌های مختلف داور بوده‌ام، هم در حوزه‌ی ترجمه‌ی رمان و هم کتاب‌های علمی؛ فکر می‌کنم یکی از دلایلی که باعث افت سطح ترجمه‌ها شده این است که بعضی از ناشران خصوصی نمی‌خواهند پولی بابت ویراستاری علمی کار بپردازند. در نتیجه کار را به دانشجویی که چیزی در این زمینه نمی‌داند می‌سپارند و بعد به ویراستار، که دستی به سر و گوش مطلب بکشد و همان را منتشر می‌کنند تا کار برایشان ارزان تمام شود. حاصل این کار منتشر شدن کتاب‌های علمی پر از غلط است و من به جرات می‌توانم بگویم که از هر 100 عنوان کتاب علمی، 80 عنوان آن هم غلط علمی دارد و هم غلط نگارشی و هم این‌که کسانی که روی این کتاب‌ها کار کرده‌اند به اصطلاح این‌کاره نبوده‌اند. ناشران اگر در این زمینه سخت‌گیری می‌کردند این اتفاق نمی‌افتاد و این آفت دامن‌گیر بازار کتاب ما نمی‌شد.
انتشار کتاب‌های علمی در حال حاضر شبیه به خرید از بازار تره‌بار است! شما دو کیلو میوه می‌خرید تا 200 گرمش سالم باشد. الان ما 50 عنوان کتاب علمی را بررسی می‌کنیم که شاید 4 عنوانش خوب باشد. یکی از دلایل کاستی ما در این زمینه، این است که خیلی‌ها می‌خواهند شاگردی‌نکرده استاد شوند. کارگروه‌های کارشناسی تشکیل نمی‌شود و نقد در جامعه‌مان مظلوم واقع شده است و هر کسی که از راه می‌رسد می‌خواهد به اصطلاح میخش را بکوبد. و این باعث شده است که ما در زمینه‌ی نشر کتاب با یک جور بلبشو طرف باشیم. بگذارید راحت بگویم که یک‌سری سودجویی‌هایی در صنعت نشر کودک و نوجوان اتفاق می‌افتد که باعث شده است کارهای بازاری زیاد شود. هرچند که من، به عنوان کسی که 25 سال در این حوزه کار کرده‌ام، همیشه گفته‌ام کسی که اصالتش را در کار حفظ می‌کند و به جاده‌خاکی نمی‌زند و فقط در یک حوزه کار می‌کند و از این شاخه با آن شاخه نمی‌پرد، به مرور هویت پخش می‌کند. به‌شخصه، به 12 میلیون کودکی که در این مملکت هستند متعهدم و معتقدم که این بچه‌ها گناهی نکرده‌اند که اگر من بلد نیستم کتابی را ترجمه کنم، موضوع نادرستی را به دلیل سهل‌انگاری من بخوانند و یاد بگیرند.
چه توصیه‌ای به مترجمان جوانی دارید که می‌خواهند در حوزه کودک و نوجوان کار کنند؟
- باید مطالعه کنند و وارد حوزه‌ای شوند که در آن تخصص و تجربه داشته باشند. مثلا اگر من در حوزه‌ی زیست‌شناسی، نجوم، زمین‌شناسی و انرژی کار کرده‌ام، سراغ روان‌شناسی و معماری و... نرفته‌ام. نه این‌که توان ترجمه‌اش را نداشتم، اما معتقدم اگر من کتابی در حوزه‌ی شیمی ترجمه می‌کنم، متنم باید بوی اسید بدهد. شاید این حرف کمی انتزاعی به نظر برسد ولی اعتقاد من این است که اگر کتابی در حوزه‌ی گیاه‌شناسی ترجمه می‌کنم متنم باید بوی گل و علف بدهد و این یعنی روح دمیدن به کلمات. یعنی این‌قدر به کارم تعهد دارم و احساس خوشحالی می‌کنم و ناراضی نیستم، هرچند توی این کار پول نیست اما وقتی با عشق همراه باشد و به خصوص وقتی می‌بینید که بچه‌ها را خوشحال می‌کنید، احساس شعفی به شما دست می‌دهد که با هیچ پول و ثروتی قابل جایگزینی نیست.
 
چه خاطره‌ای از آشنایی و حضورتان در کانون دارید؟
- من الان هم، بعداز بازنشستگی، از کانون منفک نیستم و هنوز با این مجموعه همکاری می‌کنم. یک بخشی از خاطرات من در مورد کتاب مربوط به 9 تا 15 سالگی من است که ده‌شاهی می‌دادم و از مغازه کتاب کرایه می‌کردم و این کتاب‌ها را تا فردا می‌خواندم، چون اگر دیر می‌شد باید یک قران می‌دادم! اما چون پول تو جیبیم یک ریال بود مجبور بودم با ده‌شاهی کتاب کرایه کنم و تا فردا کتاب را بخوانم و خیلی وقت‌ها آن را نصفه برگردانم. آن موقع من نمی‌توانستم کتابم را خودم انتخاب کنم و هر چیزی را که مغازه‌دار به من می‌داد می‌خواندم. به علاوه این‌که آن موقع کتاب کودک هم نبود و هر کتابی که به من می‌دادند می‌بردم و می‌خواندم تا علاقه‌ام ارضا شود. اما دوران حضور من در کانون پر از غم‌ها و شادی‌ها بوده است. غم به خاطر از دست دادن دوستان و همکاران عزیزی که در این ایام فوت کردند. این افراد ثروت‌هایی بودند که هیچ‌وقت جایگزین نمی‌شوند. ما وقتی این دوستان را به هر دلیلی از دست می‌دادیم خیلی غمگین می‌شدیم و امروز هم که کتاب‌هایشان را می‌بینیم و خاطرات‌شان را مرور می‌کنیم این غم را یدک می‌کشیم. اما خوشحالی‌مان مال وقتی بود که کتابی می‌آمد و بعد از بررسی تایید می‌شد.
مرغک کانون برای ما خاطره‌ای است که در ذهن‌مان حک شده، و امروز که لوگوی کانون را می‌بینیم یا فیلمی از کانون می‌بینیم، برمی‌گردیم و به پشت سرمان نگاه می‌کنیم و موهای سفیدمان را می‌بینیم و می‌گوییم خدا را شکر که در این سال‌‌ها عضو خانواده‌ی کانون بودیم و هنوز هم خودمان را عضو این خانواده احساس می‌کنیم. ولی من همیشه ته دلم می‌گویم که کانون با وجود این‌همه پتانسیل‌هایی که دارد باید خیلی فراتر از این‌ها عمل کند و این در گروی یک مهندسی تولید جدیدتر، شناسایی خلاء‌ها، نیازسنجی درست و شناسایی موضوعاتی است که در گوشه و کنار جهان در حوزه‌ی کودک و نوجوان کار می‌شود ولی کانون هنوز در آن بخش‌ها کار نکرده است. امیدوارم مدیرعامل محترم کانون و تیم‌های کارشناسی با همفکری و استفاده از کارشناسان مجرب و باتجربه بتوانند این خلاء‌ها را شناسایی کنند.

من معتقدم وقتی یک جوان به بانک یا یک اداره می‌رود خیلی زود و سریع می‌تواند کار را یاد بگیرد اما در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان باید عمری بگذرد. درواقع در حوزه‌ی کودک و نوجوان باید از کارشناسان باتجربه و پیشکسوت برای شناسایی خلاء‌ها کمک بگیریم چون نمی‌شود از یک جوان 25 ساله پرسید که در طی 40 سال گذشته چه اتفاقاتی افتاده است. یک جوان 25 ساله می‌تواند در بانک و اداره و... کار کند اما شما یک مجسمه‌ساز 60 ساله را به یک مجسمه‌ساز 25 ساله ترجیح می‌دهید. البته نه این‌که این پیشکسوت‌ها مغرور شوند اما جوا‌ن‌ها باید در طول زمان، تجربه کنند و تربیت شوند. کانون الان باید شرایطی را به وجود بیاورد که من نوعی در کنار کاری که انجام می‌دهم، نیروهای جوان‌تر را تربیت کنم و تجربیات خودم را در اختیارشان قرار دهم. البته جسته و گریخته این اتفاق افتاده است ولی باید نظام‌مند شود.

 

 

 

گفت‌وگو از مستانه تابش منتشر شده در خبرنامه کانون در اردیبهشت 96