اعضای کتاب‌خوان مرکز یک کوثر طی تماس تلفنی رمان کابوس ماهان را نقد کردند

اعضای نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مرکز یک کوثر طی تماس تلفنی، رمان «کابوس ماهان» نوشته‌ی مجید شفیعی را نقد کردند.

در این گفت‌وگوی تلفنی فاطمه نوبهار، سارا خلیفه، نیلوفر کریمی، رقیه عسکری، فروغ رضازاده، سارا قربانزاده،  نگین بشارتی، فاطمه حمیدپور، فاطمه آذربرا و فاطمه افسون به همراه مربی‌های مرکز حضور داشتند.
ابتدا راضی مربی مسئول مرکز ضمن سلام و قدردانی از این‌که وقت خود را در اختیار اعضای مرکز کوثر گذاشته‌اند مرکز و اعضا را معرفی کرد و گوشی را به فاطمه نوبهار سپرد.
فاطمه نوبهار گفت: رمان کابوس ماهان متفاوت از رمان‌هایی است که تا حالا خوانده است، نویسنده در آن از کلماتی استفاده کرده که قدرت تشبیه بالایی دارند و  این سبک نوشتن باعث زیبایی و جذابیت رمان شده است.
مجید شفیعی در پاسخ این عضو ادبی گفت: از این‌که رمان مرا متفاوت دیده‌اید خیلی خوشحالم.
نوبهار ادامه داد: آرایه‌های ادبی به کار رفته در کلمات باعث شده مخاطب از رمان لذت ببرد. کلمات غنی مثل؛ ملوث، محراب مقرنس و کلماتی که درک آنبرای ما نوجوانان مشکل بود و باعث می‌شد خواننده به فکر فرو رود، بهتر بود در انتهای کتاب واژه‌نامه‌ای برای درک بهتر مفهوم این کلمات می‌آمد.
 شفیعی پاسخ گفت: کلماتی مثل مقرنس اصطلاح دیگری ندارد و گچ‌بری‌های زیر طاق‌های گنبد را که به صورت برجسته است مقرنس می‌گویند اما شما درست می‌گویید اگر واژه‌نامه‌ای بود درک معانی بهتر می‌شد.
نوبهار در قالب سئوال دیگر رمان را برگرفته از کتاب هفت پیکر نظامی گنجوی دانست که به نظر بهتر بود در اول کتاب توضیح مختصری در رابطه با این کتاب می‌آمد تا مخاطب‌ها هنگام مطالعه بهتر درک کنند.
 شفیعی پاسخ داد: رمان بر اساس هفت پیکر نیست چون هفت پیکر خودش هفت تا حکایت دارد حکایت گنبد سیاه، حکایت گنبد زرد، حکایت گنبد سرخ و... من یکی از شخصیت‌های این حکایت را برداشتم که ماهان است، من این را از متن تاریخی و ادبی خودش بردم به متن تاریخی خوارزم‌شاهیان و برجسته کردم، برجستگی در هنر یعنی یک چیزی را فارغ از زمان و مکان خودش توصیف کردن و ابعاد تازه‌ای بخشیدن. البته قبل از خواندن کتاب باید با نظامی و حکایت‌هایش آشنا بود و تا جایی که یادم هست این حکایت‌ها در کتاب‌های درسی موجود است. 
وی در جواب عضوی که پرسید: برای فردی که علاقه‌مند نویسندگی است چه توصیه‌ای دارید؟ گفت: اول باید ناخودآگاه خود را قوی کند. ناخود آگاه چیزی است که گاهی اوقات ما آن را برمی‌داریم بدون این‌که بدانیم چه تاثیری برما می‌گذارد مثل یک تابلوی نقاشی، یک نگاه، یک فیلم، یک نوشته. باید یک اشراف کلی به موضوع‌های مختلف داشتهباشیم و خوب نگاه کنیم. میان نگاه کردن و دیدن فاصله است.هر وقت توانستیم میان این فاصله را بفهمیم و حس کردیم، خیلی به نویسنده شدن نزدیک شده‌ایم.
بعد رقیه عسکری با نویسنده صحبت کرد. عسکری بعد از معرفی خود پرسید: شما کتاب را با حمله‌ی مغول‌ها به کشور پایان داده بودید اگر می‌خواستید کتاب را ادامه دهید از روی تخیل خودتون می‌نوشتید یا تاریخ؟
شفیعی پاسخ داد: تاریخ هم یک نوعی تخیل است. هیچ چیزی در این جهان قطعیت ندارد. مثلاً وقتی یک اتفاقی در یک نقطه‌ی شهر بیفتد و تا از آن خبردار شویم چند صورت روایت می‌شود. تاریخ نویسان هم راویان اخبارند نه واقعیت‌پردازان و حقیقت‌گویان. یک مثلی هست که می‌گویند : «تاریخ را همیشه فاتحان می‌نویسند» و نمی‌شود گفت که این واقعه قطعاً رخ داده یا نه. اما درکلیت و براساس شواهد تاریخی، تاریخ اجتماعی، تاریخ فرهنگی، تاریخ نقاشی، تاریخ صنایع دستی، تاریخ را نوشتند. تاریخ برای من دست‌آویزی بود تا تخیل خودم را بروز دهم.
عسکری عضو ادبی کانون کوثر پرسید: داستان شما داستان تاریخی بود اما از جمله‌های ادبی بیشتر استفاه کرده بودید و این باعث می‌شد ذهن خواننده هم به سوی تاریخ کشیده شود و هم به سوی جمله‌های ادبی.
نویسنده‌ی رمان کابوس ماهان پاسخ داد: من رمان می‌نویسم تاریخ که نمی‌نویسم. من از برهه‌ی تاریخی استفاده کردم. ما در رمان و داستان یک چیزی داریم با اسم «ادبیت»، ادبیت یعنی شاخصه‌های ادبی یعنی چیزی که ما در ادبیات به آن باور داریم. من در رمان خود تاریخ راادبی کردم.
نیلوفر کریمی عضو دیگر کانون کوثر با معرفی خود و عرض سلام سئوال خود را این‌گونه مطرح کرد: شما سعی کردید داستان را به صورت حقیقت بنویسید؟
شفیعی پاسخ داد:منظور شما از حقیقت چیزی است که واقع شده یا چیزی است که در ذهنیت تاریخی یا ذهنیت بشری است؟ این‌ها با هم فرق دارد. نوشته‌ی من بر اساس چیزی که اتفاق افتاده نیست. بر اساس تخیل نظامی است. تخیل نظامی در هفت پیکر. آن هم گنبد فیروزه. من از شخصیت ماهان که در این حکایت است، استفاده کرده‌ام. این اتفاق واقعیت ندارد اما حقیقت دارد. مثلاً وقتی آسمان ابری را نگاه می‌کنید چون ستاره‌ای نمی‌بینید می‌توانید بگویید ستاره وجود ندارد. مسلما چنین نیست ستاره حقیقت است اما ابر واقعیت.
کریمی پرسید: شما به معنی اسم‌ها توجه کرده‌اید مثلاً ماهان یعنی پسر ماه؟
شفیعی گفت: ماهان برای من فقط چیزی که جلوه داشت، شخصیتی از گنبد فیروز بود و آن بر می‌گردد به اندیشه‌ی نظامی. من از اندیشه‌ی نظامی یک جوری بهره بردم. معنای ادبی به هموابسته است می‌گویند ما بر شانه‌ی غول‌های گذشته‌ی خودمان قرار گرفته‌ایم. مثلاً نظامی بر شانه‌ی فردوسی یا فردوسی بر شانه‌ی شاعران قبل از اسلام و همین جور بروید تا غارنشینان.
  فروغ رضازاده عضو دیگری بود که گفت‌وگویش را با مجید شفیعی این‌گونه آغاز کرد: شما فصل آخر کتاب را در اول آورده‌اید و اسمش را گذاشته‌اید «حکایت آخر» هدف‌تان از این‌گونه تغییر چه بود؟
نویسنده پاسخ داد: ما چیزی که در داستان پایه‌گذاری می کنیم این است که باید آن منطق را جا بیندازیم که این کتاب خواندنی شود و اگر من این منطق را جا می‌انداختم نمی‌شد. حکایت آخر یعنی چیزی که بر سینه‌ی نظامی است. اواخر عمر نظامی مصادف بود با حمله‌ی مغول‌ها و من در آن جا تا حدودی اشاره کردم به بی لیاقتی حاکم‌هایی که در آن جا تعدادی از بازرگانان را گردن زدند و مغول‌ها به تعدی ازحاکم آن زمان قلمروهای زیادی را گرفتند. من فکر کردم اول از نظامی شروع کنم چون نظامی آخر قضایا را دیده بود یعنی نظامی وقتی کتابش را نوشته بوده تو ذهنیتش همه را دیده و نشان داده که چه چیزی اتفاق افتاده است. شاعر و نویسنده در اصل پیامبران حاضرند یعنی هر قدم پیامبران هزار قدم از قدم بشر جلوتر است.
رضازاده پرسید: چرا شما صندوق‌چه را انتخاب کردید در حالی‌که می‌توانستید چیزهای دیگری را جایگزین کنید؟
شفیعی پاسخ داد: صندوق‌چه را من استعاره‌ای گرفتم از گنبد و در ذهنم مطابقت دادم که گنبد وجدان تاریخی است. شما وقتی غمگین می‌شوید کجا می‌روید، امام علی(ع) وقتی غمگینمی‌شد سرش را می‌کرد در چاه و گریه می‌کرد. اصولاً نویسنده وقتی در برهه‌ای از زمان غمگین می‌شود باید بنویسد. منطقی که ماهان در ذهنیتش آفریده این است که از این نوع معانی فرهنگی استفاده کند من استفاده کردم از معماری از موسیقی و از نقاشی که در حین خواندن در ذهن نقش ببندد.
رضازاده در قالب سئوال دیگر پرسید: رنگ‌هایی که در داستان استفاده کرده بودید از هفت پیکر برداشته شده؟
شفیعی پاسخ گفت: من بیشتر از آمیزه‌ها و تونالیته‌هایی از رنگ فیروزه‌ای را سعی کردم استفاده کنم مثل آبی. ما معانی که بکار می‌بریم باید آنها را تقویت کنیم وقتی شما یک حرفی را  می‌زنید دوست دارید تاکیدکنید.
  سارا خلیفه دیگر عضوی بود که با نویسنده‌ی شروع به گفت‌و گو کرد و پرسید: وقتی فرد می‌خواهد بنویسد  می‌گویند می‌نویسی آخرش چی؟
شفیعی جواب داد: در دنیا هرکسی برای کاری آفریده شده. خدا در ما استعدادهایی گذاشته که اگر آن‌ها را کشف کنیم موفق می‌شویم اگر کشف نکنیم مثل نامه‌ای می‌ماند که تا آخر پاکتش باز نشده است.
 خلیفه مطرح کرد: برای نویسندگی تنها استعداد کافی است؟
نویسنده‌ی رمان نوجوان گفت: یکی از رمان‌نویسانبزرگ می‌گوید: 99 درصد تلاش یک درصد استعداد. تلاش و استعداد اما با هم لازمه‌ی نوشتن هستند. علاقه‌ی کافی به درد نمی‌خورد استعداد کافی به درد نمی‌خورد و تلاش کافی هم به درد نمی‌خورد این را باید همیشه آویزه‌ی گوشمان کنیم که با استعدادترین‌ها نمی ‌توانند بلکه پرتلاش ترین‌ها می‌توانند. برای موفقیت باید این سه را داشته باشیم: علاقه، استعداد ، تلاش.
خلیفه گفت: نویسنده‌هایی هستند که خیلی نوشته دارند اما نمی‌توانند به مرحله‌ی چاپ برسانند.
شفیعی پاسخ داد:من هیچ وقت به ذهنم نمی‌رسید کانون پرورش فکری کتابم را چاپ کند اما چون خواستم شد. من از روزی که قلم برکاغذ گذاشتم هدفم نویسنده شدن بود. بدون هدف آدم نمی‌تواند به جایی برسد. هدف نقطه‌ی امید است و رسیدن به هدف تلاش زیاد و ایمان می‌خواهد.
شفیعی به اعضای ادبی کانون پرورش فکری کوثر توصیه کرد اول نوشته‌های خود را در روزنامه‌ها و مجله‌ها چاپ کنند بعد به فکر چاپ کتابشان باشند.
  در پایان اکرم راضی از مجید شفیعی به‌خاطر قبول گفت‌وگوی تلفنی تقدیر و تشکر کرد و مجید شفیعی گفت: یکی از لذت‌بخش‌ترین ساعت‌های عمر خود را در گفت‌و گو با اعضای فهیم و آگاه کانون کوثر تجربه کرده است.