در این گفتوگوی تلفنی مهسا نظری، آیدا مداحی، نیلوفر کریمی، رقیه عسگری، نگار میکائیلی، سارا قربانزاده و نگار غزنوی به همراه مربیهای مرکز حضور داشتند.
ابتدا اکرم راضی مربی مسئول مرکز از اینکه نویسنده وقت خود را در اختیار اعضای مرکز کوثر گذاشته تقدیر و تشکر کرد و گوشی را به نگار میکائیلی سپرد.
نگار میکائیلی با ابراز خرسندی از اینکه با نویسندهی کتاب صحبت میکند گفت: من رمان شما را خواندهام. میخواهم سوالی بپرسم. معیار شما برای انتخاب اسم «همسان» چه بوده است؟
فروزنده خداجو در پاسخ گفت: «من و عجیب غریب» به دو بخش «رئال» و «فانتزی» تقسیم میشود که همسان در قسمت فانتزی آن قرار دارد. من میخواستم اسمی انتخاب کنم که نه از اسامی واقعی مانند: باران، نگار، پوریا و... باشد نه اسامی فانتزی. بنابراین به یک سری اسامی خاص نیاز داشتم. اینگونه بود که اسامی: همسان، هفت میوه و... را طرح نمودم.
نگار میکائیلی در ادامه گفت: درنا و پارسا اولین نفری بودند که متوجه حلقه نوری در میان درخت خرمالوی حیاط شدند. به نظر من اگر باران خودش اول متوجه آن میشد بهتر بود.
خداجو پاسخ داد: این هم راه حل خوبی است نگار. باران هم میتوانست اول آن را ببیند. من اینجوری فکر نکرده بودم. شما دختر تیز هوشی هستید.
خداجو از نگار پرسید: نگار جان حالا من سوالی از شما دارم که دوست دارم صادقانه به آن جواب دهید. این کتاب را دوست داشتید؟
نگار گفت: بله. خیلی دوست داشتم. واقعا کتاب خوبی بود.
خداجو گفت: من خیلی خوشحال شدم. امیدوارم با من راحت باشید. چون نظرات شما برای من خیلی مهم است و در کارهای بعدیام خیلی به من کمک میکند.
میکائیلی در ادامه سوال کرد: شما در کتاب آوردهاید، متولدین فصل بهار در زمینهی ادبیات موفقترند و اینکه خود شما نیز متولد بهار هستید آیا فصل تولدتان را در موفقیتتان موثر میدانید؟
خداجو در پاسخ گفت: نه عزیزم. متولدین هر ماهی میتوانند دنبال کارهای ادبی بروند. انسانها ظرفیتها و تواناییهای زیادی دارند که با کوچکترین تلاش خود میتوانند آنها را شکوفا کنند. این که میگویند: «متولدین فصل بهار شاعر میشوند» یک مثل است، یک جمله دو پهلوست و حالت سمبلیک دارد. تازه من نیز شاعر نشدم. بلکه نویسنده شدم.
رقیه عسگری عضو دیگر کانون خودش را معرفی کرد و پرسید: منظور شما از «پری آب» همان «آناهیتا» یا ایزد بانوی آب بوده؟
خداجو پاسخ داد: نه عزیزم. این پری آب کاملا ساخته ذهن خودم است. مثل پریایی که تو درختان زندگی میکنند. من هم مثل سایر نویسندگان عمل کردهام. مثل پری جنگلی در قصههای آندرسون.
عسگری در ادامه پرسید: شما در صفحه 23 کتاب از زبان راوی به عکسی اشاره کردهاید که حتی تصور آن بسیار دردآور است بطوریکه حتی عکاس آن عکس (آقای کارتر) بر اثر فشارهای روحی وارده از آن عکس خودکشی کرده است. به نظر شما آوردن چنین موضوعی در رمان نوجوانان چقدر مناسب است؟
نویسنده رمان گفت: کدام عکس را میگویید رقیه. آن عکسی که لاشخور دارد به بچه نزدیک میشود.
عسگری گفت: بله
خداجو ادامه داد: یعنی تو مخالف آوردن آن در داستان هستی.
عسگری گفت: بله. یک نوجوان چه کمکی میتواند در خصوص از بین بردن فقر انجام دهد. طرح موضوع فقر آن هم به این صورت عریان جز ناراحتی و افسردگی چه تاثیری در کودک و نوجوان خواهد داشت؟
خداجو پاسخ داد: نویسنده برای آگاهی مخاطبانش از موضوعات مختلف مسائلی را مطرح میکند و قرار نیست مخاطبانش برای رفع آن کار خاصی انجام دهند. کسی از رقیه و سایر خوانندگان چنین انتظاری ندارد. نوجوان امروز روزی بزرگ میشود و آگاهی امروز او در تصمیمگیری فردایش موثر خواهد بود و در آن زمان میتواند در راستای کاهش درد همنوعانش مفید واقع شود.
عسگری ادامه داد: باران همواره نگران از دست دادن داشتههایش است و در قسمتهای مختلف کتاب به آن اشاره میکند: «همیشه وقتی پهلوی کسی هستم، دلم برایش تنگ میشود» ، «دلم ریخت حس کردم دیگر او را نمیبینم.»،«شاید دیگر هیچ وقت خانوادهام را نبینم.» و... این نگرانیها ناشی از چیست؟
خداجو گفت: او که خانوادهاش را از دست داده بود چون او نمیدانست که میتواند مجددا به دنیای واقعی و پیش خانواده برگردد. اینکه او میگوید: «همیشه وقتی پیش کسی هستم دلم برایش تنگ میشود» نشان تیپ شخصیتی اوست. این نشان دهنده یک حالت است مثل اینکه کسی خیلی مهربان و یا خیلی بد اخلاق باشد و یا خیلی دیگران را دوست دارد. او با این جمله میخواهد خودش را برای خواننده معرفی کند.
عسگری ادامه داد: شما فکر میکنید خصلتهای باران را میتوانید داشته باشید؟
خداجو پاسخ داد: خصلتهای باران را؟ تو خیلی باهوشی رقیه! سوالاتی که میکنی نشان می دهد که خیلی دختر تیز هوش هستی. آره عزیزم من هم کم و بیش همین نگرانیها را دارم. کسری از نگرانیها مثل از دست دادن خانواده، مال همهی آدمهاست.
مهسا نظری عضو دیگر کارگاه نقد پس از سلام و احوالپرسی از نویسندهی رمان پرسید: شخصیت باران تا چه حدی منطبق با شخصیت خود شماست؟
خداجو در پاسخ گفت: بعضی از قسمتهای شخصیتیاش شبیه من است که نمیتوانم با درصد و یا اعداد ریاضی نشان دهم. ولی صادقانه میگویم که یکسری از رفتارهایش با من مشترک است.
نیلوفر کریمی عضو دیگر کانون کوثر1 پرسید: یکی از نکات مثبت کتاب انتخاب عنوان مناسب است. عنوان اکثر کتابهای داستانی معمولا داستان را لو میدهند تقریباً با عنوانش میشود فهمید که قراره چه اتفاقی در داستان بیفتد. ولی در رمان شما بعد از خواندن قسمتهای زیادی، باز متوجه چرایی انتخاب عنوان نمیشویم. چطور شد این عنوان را انتخاب کردید؟
خداجو پاسخ داد: امروز با بچههایی صحبت میکنم که خیلی باهوش و کتابخوان هستند و خیلی قشنگ حرف میزنند. واقعا آفرین میگویم، به خانواده، به معلم و مربیهایتان. انتخاب اسم یا عنوان داستان برای نویسنده خیلی مهم است. اسمی که انتخاب میشود باید کمی ابهام داشته باشد. اگر که میخواهیم یک داستان موفقی داشته باشیم به یکسری المان و معیارهایی نیاز داریم که یکی از آنها عنوان اثر است. به نظر من اسم باید تعلیق داشته باشد تا خواننده با انگیزه بیشتر آن را بخواند و من خیلی خوشحالم که این اسم را شما پسندیدهاید. این اسم به نظر من همان حس تعلیق را دارد.
کریمی در ادامه پرسید: در قسمت پایان کتاب که باران به دنیای واقعی وارد میشود بیمقدمه جیران از راه میرسد حال از کجا؟ چرا؟ و چطور؟ معلوم نیست.
خداجو پاسخ داد: ببین نیلوفر من کاملا حرفت را قبول دارم. حالا که کتاب را میخوانم فکر میکنم ممکن است برای مخاطب این حالت پیش بیاید که جیران از کجا پیدا شد. اگر بیشتر توضیح میدادم بهتر بود. ولی زمان نوشتن رمان فکر میکردم نیازی به توضیح بیشتر نیست. علیرغم اینکه ممکن است اتفاقات این کتاب به جلد دوم هم بکشد ولی این حرفت را قبول دارم. خیلی ممنون از تذکرتان.
کریمی در ادامه پرسید: شما در داستان صفات مختلفی را برای باران انتخاب کردهاید. مثلاً بارانی که هیچ کس مواظب او نبود ولی او مراقب همه است. با حیوانات صحبت میکند و توی شناسنامهاش عدد هفت، هفت بار تکرار شده است و تا 14 سالگی گریه نکرده و... دلایل انتخاب این صفات چی بوده؟ اگر چه این صفات داستان را جذابتر کرده است.
خداجو پاسخ داد: یک نویسنده آزاد و مختار است که هر صفتی که میخواهد به شخصیتهای داستانیش بدهد. من با این صفات میخواستم بگویم باران نسبت به همسالانش دختر برجستهای است. یعنی ویزگی منحصر به فردی دارد.
کریمی پرسید: چرا عدد هفت این قدر برای شما مهم است؟
خداجو در پاسخ گفت: عدد هفت یک عدد خاص و مقدس است. چرایی خاصی ندارد. من میتوانستم اعداد دیگری را انتخاب کنم چون عدد هفت و باران هر دو خاص بودند من نیز آن را انتخاب کردم.
کریمی گفت: در داستان آمده باران تا 14 سالگی گریه نکرده. چرا 14 سالگی؟
خداجو پاسخ داد: هیچ دلیلی ندارد. هر عددی غیر از 14 نیز میتواند این سوال را داشته باشد. ولی این کتاب را به نیت اینکه دختران 14 ساله خواهند خواند نوشتم.14 سالگی یک سن خاصی است. تو خودت چند سالت است نیلوفرجان؟
کریمی گفت:13 ساله در حال ورود به 14 سالگی.
خداجو گفت: نیلوفر جان صادقانه به من بگو، آیا رمان را دوست داشتی؟
کریمی گفت: بله. واقعا این رمان از جمله رمانهایست که من دوست دارم.
نگار غزنوی عضو دیگر کانون پرسید: میشه اسم چند نمونه از کارهایتان، به ویژه رمانهایی که نوشتهاید را معرفی کنید؟
فروزنده خداجو گفت:کتابی دارم به اسم «طنزهای تاریخ» که انتشارات امیر کبیر چاپ کرده که اگر به سن شما بودم خیلی دوست داشتم که همچو کتابی را بخوانم.
در این کتاب من زندگی آدمهایی مثل ناپلئون بناپارت، چنگیزخان مغول و... را در قالب یک قصه طنز در بیان کردهام یعنی نوجوان در این کتاب با زبان طنز با تاریخ آشنا میشوند. طنز بودن کتاب مانع از خستگی ناشی از مطالعهی تاریخ میشود.
کتاب دیگری دارم به اسم «سرزمین ما ایران» که در این کتاب در قالب قصه جغرافیای 8 استان (گیلان، کردستان، سیستان و بلوچستان و...) از استانهای کشورمان را برای نوجوانان مطرح کرده و به معرفی آن استانها پرداختهام. بچهها از این کتاب خیلی راضی بودند.
کتاب دیگری دارم که با استفاده از اسطورههای شاهنامه نوشتهام به نام «افسانههایی از شاهنامه». همه این کتابها از جمله آثارم هستند که جوایزی را برده و رضایت خودم و مخاطبان را نیز برآورده کرده است.
کتاب دیگرم درباره زندگی استاد کمالالملک است به اسم «اینجا در این پرده منم» که در قالب قصه به معرفی استاد پرداختهام. من حدود 70 عنوان کتاب دارم. اگه خواستید میتوانم کتابهای مناسب از سایر نویسندگان را برای شما معرفی کنم.
غزنوی در ادامه گفت: کدام یک از کتابهایتان را بیشتر دوست دارید؟
خداجو پاسخ داد: کتابی دارم که خیلی سال پیش برای بچههای کلاسهای سوم و چهارم دبستان نوشتم به اسم «بخوان چکاوک بخوان» من این کتاب را خیلی دوست دارم.
غزنوی گفت: من و عجیب غریب چه جایگاهی در بین کتابهایتان دارد. چه رتبهای به آن میدهید؟
خداجو در پاسخ گفت: رتبه دوم. من این کتاب را خیلی با عشق نوشتم. با این امید نوشتم که هشداری نسبت به حکمرانی گرسنگی بر جهان داده باشم و گوشهای از ذهن دسته گلهای چون شما را نسبت به آن هوشیار کنم.
کریمی پرسید: من نتوانستم «همسان» را آنگونه که شما تشریح کرده بودید تصور کنم. شما همسان را یک روح سرگردان و شجاع تعریف کردهاید که میخواهد انتقام پدر و مادرش را از هیولای گرسنگی بگیرد.
خداجو پاسخ داد: ببین نیلوفر، همسان، روح نیست. یک شبح است. روح بعد از مرگ از بدن جدا میشود ولی اشباح در این قصه نه مردهاند و نه زندهاند.
کریمی در ادامه گفت: به نظر من همسان نه یک فرد شجاع بلکه یک فرد مظلوم است. اسم «همسان» برای من تداعی کننده مظلومیت است.
خداجوگفت: نه نیلوفر اسم او هیچ ربطی به مظلومیت ندارد ولی شخصیت او چرا. او هم مظلوم است و هم شجاع. مظلوم کسی است که مورد ظلم واقع شده است و همسان نیز چنین بود.
عسگری پرسید: جیران یک فرد فقیری است. آیا فقیری جیران با فقر و گرسنگی که موضوع اصلی کتاب است ارتباط دارد؟
خداجو پاسخ داد: از دقت و هوش شما تعجب میکنم. موقع نوشتن فکر نکرده بودم که این دو موضوع با هم مرتبط هستند تو مرا از این نکته آگاه کردی. میتوانستم اینگونه نگاه کنم. به هر حال خود جیران با فقر بزرگ شده و من میتوانستم این دو فقر را به هم ارتباط دهم ولی در اینجا به فقر جیران زیاد توجه نکردم. جیران هم انسان خاصی است. از فقر برخواسته و خیلی بد بزرگ شده و تو این داستان نیز در آن خانه دایه شده ولی به نوعی آدم برجستهای است. فقر مانع از برجستگی او نبود. یعنی فقر نمیتواند انسانهای توانمند را عوض کند.
میکائیلی گفت: از چند سالگی نوشتن را شروع کردید و اولین اثرتان را کجا چاپ کردید؟
خداجو در پاسخ گفت: من از وقتی که خیلی خیلی کوچک بودم برای خودم مینوشتم. بعد از ورود به دوره راهنمایی دوستی داشتم که نوشتههایم را برای او میخواندم. 15ساله بودم که اولین کتابم چاپ شد. ناشرش «بهفر» و اسم کتاب «همدردها و همزبانها» بود. البته بعد از چاپ آن دیگه تا زمانی که دیپلم گرفتم کتابی از من چاپ نشد. بعد از اخذ دیپلم اولین اثرم به اسم «قصهی مترسک» بود که بردم به انتشارات کانون پرورش فکری و در آنجا با آقای «رحماندوست» آشنا شدم. بعد از آن کتاب «جوراب چشمی» و «چوب کبریتی» را در کانون چاپ کردم و بعد از آن آثار دیگرم یکی پس از دیگری توسط مجلات یا ناشران مختلف زیر چاپ رفت.
در پایان اکرم راضی از فروزنده خداجو به خاطر قبول گفتوگوی تلفنی تقدیر و تشکر کرد.
فروزنده هم خداجو گفت: از صحبتهای اعضای کانون کوثر لذت بردم. به شما خیلی تبریک میگویم. اعضای شما واقعا نمونه هستند. انشاالله موفق باشند.