این کتاب در 500 نسخه توسط نشر ترفند با قیمت 13 هزار تومان وارد بازار کتاب شده است. طراحی جلد کتاب را امیریاشار عبداللهزاده انجام داده است.
مریم علایی کارشناس ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان اردبیل است.
معرفی کتاب
کودکان، به حکم آن که دفتری جز دل اسپید همچون برف ندارند، و در آغازههای حیات خویش جز زمان حال، زمان نمیشناسند، زندگانی خود را با عرفانی ناب شروع میکنند و در تمام ویژگیها، به صوفیان میروند. نگرش کودک به جهان، نگرش معنوی و عرفانی است. این گوهر قدسی و این نوع نگاه عرفانی، در بطن و متن وجود بچه ها است. برخورداری کودکان از هوش شهودی و درک فیزیونومیک از پدیدهها، بهترین شرایط را برای پرورش حس دینی و عرفان ناب و حقیقی فراهم میسازد.
کودکان، عارفان راستیناند. عارفانی که همهی وجودشان نمایش یگانگی است و در این وحدت که وحدتی تنی، جانی و روانی است، مستغرقاند. دوران کودکی، دوران اتصال به کلّ است و اگر ما آنان را، عارفان راستین به شمار می آوریم از بابت همین اتّصال است. به این اعتبار میتوان به سادگی از دنیای کودکی به عظمت بزرگان و قلّههای رفیع معرفت و عرفان دست یافت و از زاویهی کودکی منظرهی بزرگی و بزرگوار بودن را تماشا کرد.
در این کتاب سعی شده است، تا ضمن بازکاوی قابلیتهای فطری و روانشناختی دوران کودکی، عرفان حقیقی و ملکوت عالم کودکی مورد بررسی قرار گیرد. و با پرداختن به عوالم ملکوتی و ویژگیهای کودکانه، و تبیین مناسبات و حقیقت مشترک میان دو امر «کودکی» و «عرفان»، مقایساتی میان «کودکان» و «عارفان» به عمل آید. تا با کشفهمانندی و پیوند ظریف و عمیق میان آنها، نشان داده شود که کودکان به حقیقت عارفاند.
بخشی از مقدمه این کتاب به قلم دکتر قدمعلی سرامی در پی می آید:
همة ما آدمیان، روزی روزگاری، نای هفتبند چوپان طبیعت بودهایم. هفت سال کودکی؛ به راستی همة وجودمان، اصلجوی است و وصل، اصل خویش را طلبکار است. این سخن من خالی از رنگ و نیرنگ است. به یاد میآورم در آن سالها، تا چشم بزرگترها را دور میدیدم، به سوی او میپیچیدم. او در خیالات خردسالی من، همیشه چست و چالاک حضور داشت. همیشه گوش به زنگ و چشم به راه من بود. همیشه آن یار دلنواز را در کنار خود، حاضر و ناظر میدیدم. در آن سالیان، به راستی نای هفتبند چوپان طبیعت بودم. دلم پر بود از یاد او و دهانم آکنده بود از فریاد او.
زندگانی ما آدمها، همة شیرینی و گوارایی خود را وامدار روزگار خُردی است. بزرگسالی، چندان چنگی به دل نمیزند و اگر هم بزرگسالیمان، دلنواز و چارهساز است، همة دلنوازی خود را از همان هفتة نخستین دارد. شاید این که شمار هفت، در همة فرهنگهای بشری، سپندینه است به خاطرِ همین هفت سال بچگی است. سالیان بعد به مثابه تیرهایی است که از این هفت کمان رنگین به سوی دوردستهای زندگانیمان میگشاییم.
دوران کودکی، دوران اتصال به کل است و اگر ما آنان را، عارفان راستین به شمار میآوریم، از بابت همین اتصال است. آنان نیهایی هستند که هنوز از نیستانشان نبریدهاند و به همین دلیل، اهل شکایت نیستند و همة حرکات و سکناتشان حاکی از خرسندی است. هر چه به روزگار بزرگسالی نزدیکتر میشوند، از میزان این رضایتمندی کاسته میشود. وقتی آدمی میان خود و خدا، احساس یگانگی میکند، مثل سیبی است بر شاخه که خودبهخود از غذای مستقل و مجزا، بینیاز است. با همان غذایی که درخت اداره میشود، سر میکند؛ مثل جنین است که از خون مادر میخورد و نیاز به شیر و خوراک دیگری ندارد؛ اما وقتی از دوست کنده شد، در معرض پوسیدن و گندیدن است. مولانا با خدا و انسان مبدل شده به حق، به مثابه سیبی سرخ و زرد، دیدار میکند. این سرخی و زردی مادام که یگانهاند، مسئلهای پیش نمیآید اما چون میانشان انفصال ایجاد شد، سهم بنده، زردرویی و سرانجام فنا خواهد بود. وقتی عشق هست، مصرف کردن انرژی و هدر دادن کالری با تولید انرژی و تحصیل کالری، یکی است؛ اما وقتی میان آن دو جدایی افتاد، فرسودن عاشق آغاز میگیرد. عاشق تا با معشوق یگانه است، چون عضوی از اعضای اوست. با زندگی او زنده خواهد ماند، اما چون از کل خود برید، به زودی خواهد گندید. تا کودکیم چون عضوی جدا ناشده، از صاحب خویش از همه امکانات وی برخورداریم، اما در بزرگسالی به اندامی کنده شده از صاحب خود میمانیم که رفتهرفته خواهیم فرسود.
حقیقت آن است که ذهن کودک، عین حق است و بیهوده نگفتهاند که زادن هر کودکی، حقیقت او را باز مینمایاند. من خود، زیستن کودکانه را پیوستگی با دوست و یار مهربان میدانم و به این حقیقت باور دارم که سالهای خردی، روزگار یگانگی تقدیر و تدبیر ما انسانها است.
بنابراین، بگذاریم آنان راه آینده را با درخشش چشمانشان برای ما روشن کنند. بدانیم، بیش از آنکه ما میتوانیم به آنان آموخت، آنان میتوانند به ما بیاموزند:
از پشت کوه، خورشید، فردا دمد دوباره | | بازی کنیم امشب با تیلة ستاره |