در پی ایجاد «پیوست فرهنگی» بر اساس خرد جمعی هستیم

مدیرعامل کانون درحالی‌که نزدیک به یک ماه و نیم از فعالیتش در این سمت می‌گذشت، پای میز مصاحبه با «خبرنامه‌ی کانون» نشست تا از نتیجه‌ی بررسی‌ عملکرد این نهاد در گذشته و نمای کلی برنامه‌هایش برای آینده‌ی کانون سخن بگوید.این گفت‌وگو در دو نوبت انجام شد؛ در ساعت اول، وقتی به پایان گفت‌وگو رسیدیم، پیشنهاد یک زمان دیگر برای تکمیل این گفت‌وگو را مطرح کردیم که از سوی وی مورد استقبال قرار گرفت. به این ترتیب، در روزی دیگر، او میهمان روابط عمومی و امور بین‌الملل شد تا بحث‌های نیمه‌کاره را ادامه دهیم.

حاصل این دو جلسه گفت‌وگو، نمای کلی برنامه‌های مدیرعامل جدید کانون را پیش روی علاقه‌مندان به فعالیت‌های این نهاد و کارکنان و مربیان و کارشناسان قرار می‌دهد. اتفاقی که در نوع خود، نوید مدیریتی پاسخ‌گو را می‌دهد.  
سعی خواهیم کرد در شماره‌ی بعدی، مسایلی را که در این گفت‌وگو طرح شده، دنبال کنیم و پی‌گیر نتایج بررسی‌ها و برنامه‌های اعلام‌شده باشیم.
این گفت‌وگو به همت کیان جوادی کارشناس مسوول روابط عمومی کانون و حسین نوروزی دبیر تحریریه‌ی «خبرنامه‌ی کانون» در روزهای پایانی دی‌ماه سال 92صورت گرفته است.
تنظیم: علی‌اکبر امینی
 
******
خبرنامه‌ی کانون: در ابتدا انتصاب شما را به عنوان مدیرعامل کانون از طرف نشریه‌ی «خبرنامه‌ی کانون»، روابط عمومی و امور بین‌الملل و همکاران‌مان در سراسر کشور که با ما در ارتباط هستد تبریک می‌گوییم و آرزوی موفقیت برای شما داریم. بهتر است این گفت‌وگو را با این سوال شروع کنیم که جناب ‌عالی در این یک و ماه و نیمی که تشریف آورده‌اید و با توجه به شناختی که از گذشته درباره‌ی کانون داشتید و مسوولیت‌های دیگرتان که قطعا با کانون خیلی در ارتباط بوده، تعریف‌تان از کانون، جایگاه، ساختار و توان آن چیست؟
علیرضا حاجیان‌زاده: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، من هم تشکر می‌کنم از فرصتی که در اختیارم قرار دادید تا با مخاطبان عزیز و مربیان گرامی که در سراسر کشور با عشق و علاقه و انگیزه‌ی بالا کار می‌کنند گفت‌وگوی مستقیمی داشته باشیم. در مورد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باید بگویم که به دلیل ارتباط قبلی‌ای که من از سال‌های پیش با آن داشتم، هم با مجموعه آشنا هستم و انس دارم و هم تعریفی از فعالیت و ماهیت کانون داشته‌ام که الان هم تقویت شده است.
از جهت نوع کار، چون من حدود ده سال مدیرکل دفتر انتشارات کمک آموزشی در وزارت‌ آموزش و پرورش بودم، وارتباط کاری که با کانون داشتم باعث شد ارتباط مفهومی خاصی را با کانون برقرار کنم. تعریفی که داشتیم و مشترک هم بود، مساله‌ی جایگاه آموزش غیررسمی در نظام تعلیم و تربیت کشور است. بحث یادگیری و تعلیم و تربیت در نظام آموزشی ما یک بخش جنبه‌ی رسمی دارد که بر اساس آن، بچه‌ها پایه به پایه باید تحصیلات‌شان را بگذرانند، کتاب درسی را الزاما بخوانند و امتحان بدهند. حتی در حوزه‌های تربیتی و فوق برنامه هم ساختارهای رسمی‌ای وجود دارد که بچه‌ها در آن ساختارها تربیت می‌شوند. این نوع آموزش، جایگاه و تاثیرات خودش را دارد و ارزشمند است اما مساله‌ی آموزش غیررسمی یا به تعبیری آموزش پنهان، به نظر بنده نه‌تنها ارزشش کم‌تر از آموزش رسمی نیست، بل‌که به دلیل تاثیرگذاری بیش‌تری که دارد باید نگاه ویژه‌تری به آن داشت.
من معتقدم در جاهایی مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، یا همان مجله‌های "رشد" که برای دانش‌آموزان و معلمان منتشر می‌شود، یا بحث کتاب و کتاب‌خوانی آزاد و نه فقط مطالعه‌ی کتاب‌های درسی و دیگر برنامه‌های متنوعی که در کشور می‌توانیم و باید ایجاد کنیم، آموزش اجباری نباشند بلکه خود بچه‌ها آن‌ها را انتخاب کنند و اسم این فعالیت‌ها را آموزش غیررسمی بگذاریم، تاثیر ویژه‌ای دارد که نباید از آن غفلت شود.
اگر ما عنوان فوق‌ برنامه را به کار می‌بریم این عنوان نباید در افکار عمومی به این معنی باشد که ما برنامه‌ای داریم و هر چیزی را که اضافه آمد می‌گذاریم برای فوق برنامه؛ نه‌خیر! فوق برنامه هم جزوی از برنامه است و وقتی اسم آن را فوق برنامه می‌گذاریم یعنی برنامه‌ی غیر رسمی‌ای که مکمل برنامه‌ی رسمی است؛ برنامه‌ای که بچه‌ها با دل‌خواه خودشان و با علایق و سلایق متفاوتی که دارند انتخاب می‌کنند. همین علایق و سلایق متفاوت یکی از موضوعیت‌ها در آموزش‌ و ‌پرورش است. برنامه‌ی رسمی ما یک نسخه‌ی واحد است برای همه، یک کتاب درسی است برای همه‌ی استعدادها و سلیقه‌های متفاوت، یک کلاس مشترک، یک معلم مشترک، یک امتحان مشترک، یک کنکور مشترک و همه باید با یک نسخه پیش بروند و این یکی از اشکالاتی است که در سیستم آموزش رسمی نمی‌توانیم رفعش کنیم. البته در سیستم رسمی هم الان بحث «بسته‌ی آموزشی» مطرح شده و رویکرد بسته‌ی آموزشی هم بر اساس همین تفاوت‌های فردی است، اما آن هم در نهایت یک قالب دارد. ما باید این قالب‌ها را بشکنیم و شرایطی را فراهم کنیم که در آموزش به 12 میلیون دانش‌آموز، به 12 میلیون سلیقه، تفاوت فردی و استعداد متفاوت توجه شود.
ما برای 12 میلیون دانش‌آموز نمی‌توانیم برنامه‌ی متفاوت داشته باشیم ولی وقتی پذیرفتیم که قالب‌ها را باید بشکنیم و شرایط متفاوت ایجاد کنیم، این خودش قدم مثبتی است. ما در جایی مثل کانون درواقع این کار را انجام می‌دهیم، یعنی کانون از ابتدایی که شکل گرفته تا الان با این رویکرد بوده است. به عبارت دیگر، تعریفی که من برای کانون دارم، این است که جایگاهی برای آموزش غیررسمی و هدایت آموزش پنهان است. در کانون متناسب با سلایق مختلف، تنوع موضوع هم داریم و این تنوع موضوع خودش یکی از ویژگی‌های کانون است. ما نگفته‌ایم فقط کتاب یا فیلم یا قصه‌گویی، بلکه 42 فعالیت در مراکز کانون انجام می‌شود و الزامی نیست یک دانش‌آموز همه‌ی این فعالیت‌ها را انجام بدهد.
من در بحث مجله‌‌های رشد هم همیشه می‌گفتم الزامی ندارد که همه‌ی بچه‌ها مجله بخرند. آن زمان وقتی 13 میلیون دانش‌آموز داشتیم ماهانه 5 میلیون مجله منتشر می‌کردیم. هرچند این آمار مخاطب بالایی بود، ولی نشان می‌دهد که الزامی هم ندارد همه‌ی بچه‌ها مجله بخرند. موضوع دیگر هم این‌که اجباری نبود که بچه‌ها از ابتدا تا انتهای مجله را بخوانند. کافی بود یک صفحه از آن را بخوانند: کسی که جدول دوست دارد جدول حل می‌کند، کسی که قصه دوست دارد قصه بخواند، کسی که مقاله‌ی علمی دوست دارد مقاله‌ی علمی بخواند. در مجلات رشد، سعی کردیم تنوع زیادی را در مجله ایجاد کنیم و ‌گفتیم هرکسی بخش خودش را بخواند. البته سعی می‌کردیم مفاهیم ارزشی‌ای را که دنبال آن بودیم در تمام بخش‌ها بیاوریم. این‌طور نبود که جدول ما فقط برای قشنگ‌تر و تکمیل‌تر شدن مجله باشد، بل‌که جدول ما هم هدفمند بود، قصه‌ها هم هدفمند بودند. چون فرض می‌گرفتیم بعضی از بچه‌ها فقط جدول حل می‌کنند و طی ارزیابی‌ای که کردیم هم دیدیم همین‌طور است. عین همین قضیه در مورد کانون هم صادق است؛ ما اجبار نمی‌کنیم که بچه‌ها هم قصه‌گویی کنند هم تئاتر بازی کنند و الزاما در همه فعالیت ها شرکت کنند، هرکس هر کاری که علاقه دارد انجام می‌دهد.
سطوح فعالیت‌ها هم باید متفاوت باشد و انتظار نداشته باشیم که کانون فقط تولیدات فاخر داشته باشد. ما در کانون باید تولیدات فاخر داشته باشیم، به این دلیل که کانون جایگاه بالایی در عرصه‌ی فرهنگ و هنر در سطح ملی و بین‌المللی دارد و باید جایگاهش را حفظ کند. اما در کنار آن، باید تولیدات ساده و دانش‌آموزی هم داشته باشد و این‌که اعضا و مربیان هم باید تولید کنند، که این تولید هم همان ارزش را دارد. ارزش تولید ساده‌ای که در یک مرکز اتفاق می‌افتد به نظر من همان ارزش تولید حرفه‌ای را دارد که ما در معاونت‌های کانون تولید می‌کنیم. البته هر کدام وزن خودش را دارد، اما از جهت نگاه مدیریتی ما، آن هم ارزش خودش را دارد و نباید تحت‌الشعاع قرار بگیرد. این‌ها را به عنوان مصادیقی گفتم تا آن مفهومی که سوال کردید را بیان کنم، این‌که جایگاه کانون چیست و تعریف من از کانون چیست؟ تعریف من فعالیت فوق برنامه و فعالیت مربوط به آموزش غیررسمی است که در نظام تعلیم و تربیت کشور تعریف خودش را دارد و کانون بیش‌ترین سهم را در این حوزه دارد. چراکه وسعت کمی و تنوع موضوعی و توانمندی حرفه‌ای که در مربیان و کارگزاران کانون وجود دارد و دیگر این‌که ویژگی کانون که الزام و اجبار و رسمی بودن نیست، هر کسی دلش بخواهد وارد کانون می‌شود ، نشان از این موضوع دارد.
 
ببخشید بعدا به این بخش برمی‌گردیم، اما در جلسه‌ای که وزیر آموزش و پرورش هم حضور داشتند صحبتی داشتید در مورد بازنگری در برخی فعالیت‌های کانون. حال با تعریفی که شما داشتید، کانون طی این سال‌ها چه تفاوتی کرده و چه اتفاقی در آن افتاده است که الان شما لزوم بازنگری را مطرح می‌کنید؟ سوال اول را که پرسیدیم تعریف شما از کانون چیست، با این هدف بود که بدانیم آن بازنگری‌ای که فرمودید و امروز هم خیلی در مطبوعات در مورد آن صحبت شده چیست؟
 
من بحث بازنگری را که مطرح کردم نه به خاطر اتفاقاتی بود که در دوره‌ی قبل افتاده است، بل‌که معتقدم یک تشکیلات فرهنگی این‌چنینی باید دوره به دوره بازنگری شود. وقتی من 9 سال در دفتر کمک‌آموزشی و مجلات رشد بودم هم هر 3 سال یک‌بار طرح بازنگری اجرا می‌کردم. اتفاقا یادداشت‌های آن طرح‌ها را الان هم دارم و به آن‌ها رجوع کرده‌ام تا ببینم ما چه کارهایی در ارتباط با بازنگری در آن‌جا انجام دادیم.
آدم باید در روش زندگی شخصی‌اش هم بازنگری داشته باشد، این‌که الآن کجا ایستاده‌ام؟ کجا باید باشم؟ قبلا کجا بوده‌ام؟ این بازنگری‌ها کمک می‌کند به این‌که متناسب با شرایط زمان، کارها را تنظیم و ترسیم کنیم. فرض بگیریم من یک دوران طولانی‌ای قرار باشد در کانون باشم؛ قطعا خواهید دید که من دوباره چندسال بعد خواهم گفت که کانون باید بازنگری شود!
کانون را باید مرحله به مرحله جلوتر ببریم و بحث بازنگری هم این‌گونه پیش خواهد رفت. اما اگر بخواهم مصداقی وارد بحث بشوم، باید بگویم که بازنگری‌هایی که در ذهنم ترسیم کرده‌ام این است که کانون الان یک کارهایی انجام می‌دهد و یک رسالت‌هایی هم دارد، این دو مورد باید با هم تطبیق داده شوند تا معلوم شود ما چه‌قدر در مسیر رسالت‌ها و تعریف وظایفی که برای کانون ترسیم شده پیش می‌رویم.
بخش دوم هم این است ‌که با توجه به شرایط فرهنگی کشور و نیازهایی که در حوزه‌ی کودک و نوجوان وجود دارد، و تغییراتی که برای خواسته‌های نسل جدید ایجاد شده، باید ببینیم ما چه‌قدر به سمت خواسته‌های مخاطبان پیش رفته‌ایم؟ یک زمانی فعالیت‌هایی در شکل سنتی، بهترین کار بود برای بچه‌ها، اما آیا الان با توجه به تکنولوژی‌های جدید، باز هم بهترین کار فقط همین فعالیت‌ها است؟ یا غیر از این‌ها چیزهای دیگری هم هست که باید به فکر آن‌ها باشیم و نوآوری‌های خاص متناسب با زمان داشته باشیم؟
بازنگری دیگری که قاعدتا ما خواهیم داشت پاسخ به این پرسش است که ارتباط بین فعالیت‌های متنوعی که داریم اجرا می‌کنیم چیست؟
 
فعالیت‌های 42گانه منظور شماست؟
 
هم فعالیت‌های 42‌گانه و هم فعالیت‌ها و تولیدات متمرکزی که این‌جا در ستاد انجام می‌دهیم. ما هم در حوزه‌ی سرگرمی و اسباب‌بازی حرکت می‌کنیم، هم در حوزه‌ی فیلم‌سازی، هم در حوزه‌ی نشر و هم در حوزه‌های تئاتر و غیره؛ این حوزه‌ها باید یک ارتباط منطقی‌ای با هم داشته باشند که مقام معظم رهبری اسم آن را «پیوست فرهنگی» گذاشتند. نکته‌ای که ایشان به مجامع فرهنگی گفتند و به شکل خاص هم به کانون اشاره کردند، این بود که کارها باید پیوست فرهنگی داشته باشد. عروسکی که می‌سازیم، فیلمی که می‌سازیم، قصه‌ای که می‌نویسیم، تئاتری که بازی می‌کنیم با هم چه ارتباطی دارند؟ آیا هر کدام راه خودشان را می‌روند یا با هم ارتباط دارند؟ این موضوع باید بازنگری شود، آن مقداری که با هم پیوست دارند باید تقویت شود و آن مقداری که جزایر متفاوتی هستند و هر کدام راه خودشان را می‌روند باید نقطه‌های اتصال‌شان با هم را پیدا کنیم. بالاخره ما یک ظرفیتی داریم و از این ظرفیت باید طوری استفاده کنیم که هم‌پوشانی داشته باشیم. توصیه‌هایی که مقام معظم رهبری به شکل خاص با کانون مطرح کردند این است که شما عروسک دارا و سارا را ساختید و کار خیلی خوبی هم کردید، در دنیا هم منعکس شد، این‌ها جنبه‌های مثبتش بود که آقا مطرح کردند، ولی فرمودند برای این‌که دارا و سارا در افکار عمومی ترویج داده شود لازم است ده‌ها فیلم بسازید، کتاب بنویسید، کارتون بسازید تا شخصیت دارا و سارا به عنوان یک چهره‌ دوست داشتنی ایرانی‌اسلامی با همان معیارهای فرهنگی‌ای که ما داریم برای بچه‌ها باشد. این کار باعث می‌شود بچه‌ها آن عروسک‌ها را دوست داشته باشند و از پدر و مادرشان بخواهند که این عروسک‌ها را برایشان بخرند. به نظرم ما این کار را نکرده‌ایم. و این نشان می‌دهد که هر کسی راه خودش را رفته است. ما امکان فیلم‌سازی، قصه‌نویسی و چهره‌پردازی را داشته‌ایم ولی هر کسی کار خودش را کرده است. به نظر من این‌ها نقاط بازنگری ما است که باید به آن‌ها توجه کنیم.
حجم کار ما یکی دیگر از نقاط بازنگری است که در آن سوال می‌کنیم آیا توسعه‌ای که داده‌ایم مثبت است یا نه؟
 
منظورتان از توسعه، توسعه‌ی کمّی است؟
 
بله، منظورم توسعه‌ی کمّی در تولیدات است. آیا باید این توسعه را جمع و جور کنیم و بیش‌تر به کیفیت بپردازیم؟
 
می‌شود این‌جا کمی بیش‌تر توضیح بدهید؟ برای مثال منظورتان از توسعه، توسعه‌ی مراکز است یا فعالیت‌ها؟ انتقادی که در این سال‌ها هم خیلی به کانون وارد بوده این است که نگاهش نگاه محصول‌محور و تولیدمحور شده و فقط به کمیت‌ها توجه کرده است.
 
بله، به نظر من این‌ها باید بازنگری شود. یک زمانی می‌گوییم این کمیت‌ها به کار ما لطمه می‌زند، مثلا تعدد جشنواره‌های متفاوت با عناوین متفاوت. من الان نمی‌خواهم قضاوتی مطرح کنم ولی مثلا یک عنوان از جشنواره‌های ما 36 جشنواره‌ی جداگانه است! اگر آمار جشنواره‌ها را بررسی کنیم می‌بینیم که در واقع حجم زیادی از جشنواره‌ها فضای عمومی کانون را اشغال کرده است. من الان قضاوتی نمی‌کنم ولی می‌دانم که باید بازنگری شود.
بازنگری ما به عناوین ما هم برمی‌گردد، هم گسترش کمّی عناوینی که داریم و هم گسترش کمّی مراکزمان باید بررسی شود. مثلا بحث گسترش مراکز سیار: در این مورد فکر می‌کنم که اگر امکاناتش فراهم شود و نیاز مناطق روستایی و مرزی هم اقتضا کند چه‌بسا لازم باشد در این حوزه کار را تقویت کنیم و توسعه بدهیم.
یکی از بخش‌های بازنگری به توسعه‌ی کمی خود کانون بازمی‌گردد و یکی هم به سطح پوشش ما که بر اساسش بتوانیم تمام کودکان و نوجوانان کشور را پوشش بدهیم. البته این فقط یک ادعا است، و با توجه به توانمندی اجرایی که کانون دارد شاید خیلی سریع عملیاتی نباشد ولی این هم یکی از خواسته‌های وزارت آموزش‌ و پرورش و مقام معظم رهبری است که خواسته‌اند کانون را بالا بکشیم و خودمان را محدود به یک مجموعه‌ی خاص نکنیم. شاید ما در یک دسته‌بندی کلی، بگوییم روی کسانی که عضو ما می‌شوند در یک محدوده‌ی خاص کار عمیق‌تری انجام می‌دهیم. در بحث کادرسازی قطعا نمی‌توانیم بگوییم همه‌ی 12 میلیون دانش‌آموز کشور را می‌خواهیم کادرسازی کنیم، بل‌که باید اعضای فعلی را به سمت کادرسازی ببریم تا در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی دوره‌هایی را طی کنند و همان‌طور که خیلی از شخصیت‌های فرهنگی و هنری کشور از کانون خارج شدند این اعضا هم بتوانند در آینده موفق باشند و کانون خروجی‌های خوبی داشته باشد. اسم این کار را می‌گذاریم کادرسازی و من خیلی به آن اعتقاد دارم. در حوزه‌ی کادرسازی خیلی نمی‌توانیم عمومی‌کاری کنیم و حتما باید نفر به نفر جلو برویم، ولی توانمندی‌های کانون را باید در سطح عموم دانش‌آموزان توسعه دهیم. مثلا کتاب ما باید بتواند در همه‌ی مدارس عرضه شود و همه‌ی دانش‌آموزان بتوانند از آن بهرمند شوند. حالا دسترسی ممکن است به شکل کتاب‌خانه‌ی امانی باشد یا به شکل خرید. این امکان را ما باید ایجاد کنیم، هرچند ممکن است همه استفاده نکنند، به همان دلیل که معتقدم نباید اجباری کنیم و نباید هم انتظار داشته باشیم که همه از هر محصولی استفاده کنند، ولی امکانش را باید ایجاد کنیم. فیلم ما باید به مدارس برود و در آن‌جا به نمایش گذاشته شود. چراکه بچه‌ها معمولا فیلم دوست دارند. سبک کار تئاتری ما با همان شیوه‌ی ساده که همه می‌توانند استفاده کنند باید ترویج پیدا کند و مدارس بتوانند از آن استفاده کنند.
هم‌چنین مدارس باید بتوانند از کانون‌های ما بازدید کنند و از فضاهای کانونی ما استفاده‌های کوتاه‌مدت داشته باشند. در واقع شاید لازم باشد فعالیت‌هایمان را درچند لایه تعریف کنیم: یک لایه تولیدات حرفه‌ای مرکزی ما است، یک لایه فعالیت اعضای ما است که باید کارسازی در آن اتفاق بیفتد و اعضا رتبه‌های مختلف ارتقا را طی کنند؛ همین‌هایی که علاقه‌مند هستند و به قول معروف با پای خودشان می‌آیند، همان چندهزار نفری که به عنوان عضو داریم. یک لایه هم باید لایه‌ی عمومی باشد و همه‌ی دانش‌آموزان بهره‌مند بشوند از این فضا. یعنی یا آن‌ها به فضای ما بیایند یا ما کانون را به مدرسه ببریم و از امکانات‌مان در مدرسه استفاده شود.
ما باید عموم دانش‌آموزان را در معرض فعالیت‌هایمان قرار دهیم تا علاوه بر بهره‌مندی مقطعی، هرتعداد هم که علاقه‌مند به عضویت شدند شرایط جذب را برایشان فراهم کنیم.
این‌ها تنها نمونه‌‌هایی از موارد بازنگری‌ هستند. ما در حال ساماندهی یک گروه و هسته‌ی فکری هستیم و اتاق فکرمان را راه‌اندازی کرده‌ایم.
 
پی‌رو سوال اول که در مورد تعریف و وظایف کانون فرمودید، یک نگاهی در بدنه‌ی کانون هست، به ویژه در میان قدیمی‌ها، که محل این سوال است. از آن‌جاکه ساختار کانون یک ساختار شرکتی و وابسته به وزارت آموزش ‌و پرورش است قدیمی‌ها نگرانی دارند که گاهی شیب برنامه‌ها و فعالیت‌های کانون به سمت این ساختار برود، درحالی‌که کانون وظایف دیگری هم دارد و با بخش‌های دیگر هم می‌تواند نقاط مشترکی داشته باشد. این‌که ما بخواهیم همه‌ی دانش‌آموزان را تحت پوشش قرار دهیم و یا به سمت فعالیت‌های صرفا آموزشی برویم، محل انتقاد این گروه است. این‌ها می‌گویند که پس آن تعریف خاص کانون که به سمت تربیت غیرمستقیم بچه‌های نمونه و الگوسازی بوده است چه می‌شود؟ چون به هر حال آموزش ‌و ‌پرورش یک جمعیت خیلی زیادی از دانش‌آموزان را تحت آموزش‌های رسمی قرار می‌دهد، درحالی‌که کانون ممکن است از بین این حجم به استعدادها توجه کند.
رابطه‌ی کانون و وزارت آموزش ‌و پرورش با توجه به این ساختاری که وجود دارد چیست؟ وزیر آموزش و پرورش هم در مورد طرح کانون مدرسه صحبت کردند، اما هنوز کمی این رابطه گنگ است.
 
ببینید این رابطه دو وجه دارد، یکی وجهه‌ی استقلال کانون است از منظر فعالیتی که به واسطه‌ی ساختاری که تعریف شده به آن می‌پردازد و ما اصلا واردش نمی‌شویم. اما این که کار آموزش ‌و پرورش بخش آموزش رسمی و کار کانون، بخش آموزش و تربیت غیررسمی و حتی غیرمستقیم است. به خاطر همین تفاوت ما نباید این‌ها را با هم مخلوط کنیم و هر کدام کارکرد خودش را دارد. حد و مرز باید حفظ بشود و در این مورد من هم عقیده دارم و ایستاده‌ام و قطعا آقای وزیر هم همین نظر را دارند؛ منتها یک نکته و وجهه‌ی دومی داریم و آن این‌که کانون نباید در خودش تنیده باشد. کانون متعلق به نظام جمهوری اسلامی است و باید با همه‌ی ظرفیت‌های موجود جمهوری اسلامی در حوزه‌ی کودک و نوجوان ارتباط برقرار کند که یکی از آن‌ها و مهم‌ترین آن‌ها آموزش‌ و پرورش است.
من اعتقادی که در ارتباط با کانون دارم و این را هم از مقام معظم رهبری و بیانات ایشان الهام گرفته‌ام، این است که جایگاه کانون جایگاه کل کودکان و نوجوانان جمهوری اسلامی است. البته ایشان با این لفظ نفرمودند و من الهامی که گرفته‌ام را با این جمله بیان کردم.
شما در نظر بگیرید در جمهوری اسلامی خیلی از ارگان‌های مختلف برای کودک و نوجوان کار می‌کنند، از صدا و سیما و گروه‌های کودک و نوجوان شبکه‌های مختلف گرفته تا دستگاه‌های مختلفی که بخش کودک و نوجوان دارند از قبیل حوزه‌ی هنری، سازمان تبلیغات، شهرداری {حدود 20 نهاد هستند که در ارتباط با این بخش فعالیت می‌کنند} و بخش‌های خصوصی که در زمینه‌ی تولید سرگرمی، اسباب‌بازی، کتاب و غیره فعال هستند. این‌ها ظرفیت‌های متفاوتی است که در نظام جمهوری اسلامی وجود دارد. من فکر می‌کنم با همه‌ی این‌ها باید تعامل کنیم. یعنی کانون هویت مستقل خودش را حفظ کند اما با همان نگاهی که محوریت داشته باشد با همه‌ی این ظرفیت‌ها تعامل کند. محوریت هم نه به خاطر تعصب سازمانی که بگوییم ما باید محور باشیم، نه، کانون در واقع هم از نظر فرهنگی، هنری، ادبی توانمند است، هم شبکه‌ی کشوری دارد. ما تا مرزها شبکه‌ی ارتباط حضوری و چهره به چهره داریم. فعالیت کانون نیز موضوعات متنوع و متعددی را دربردارد. هم‌چنین کانون جایگاه قانونی هم دارد و مورد توجه مقام معظم رهبری و دولت جمهوری اسلامی هم هست. به همین خاطر باید این محوریت را ایجاد کند که تمام ظرفیت‌هایی که در کشور هستند مورد حمایت و پشتیبانی کانون باشند.
ما نباید با بقیه رقیب باشیم. نباید بگوییم ما یک طرف قضیه هستیم و ناشران کودک و نوجوان یک طرف! این درست نیست. ناشران خصوصی‌ای که با من از سال‌ها قبل در ارتباط بودند در حوزه‌ی نشر به بخش دولتی انتقاد دارند و می‌گویند بخش دولتی ما را حذف کرده است. من در مسوولیت قبلی‌ام که در حوزه‌ی کتاب کار می‌کردم شعارم این بود که بخش‌های دولتی باید نمونه‌ساز، الگوساز و حمایت‌کننده باشند و البته بعضی از کارهایی که بخش خصوصی امکانش را ندارد بخش دولتی باید در آن‌ها سرمایه‌گذاری کند؛ مثل دپارتمان‌های علمی. یک بخش خصوصی، یک ناشر خصوصی نمی‌تواند و توانش را ندارد که دپارتمان‌های علمی تشکیل بدهد و این کارها را باید در حوزه‌ی دولتی ایجاد کنیم. ما در بخش نشر این کار را در قالب تولید استانداردهای تالیف و انتشار کتاب‌های آموزشی  تنظیم کردیم و آنها را به بخش خصوصی ارائه دادیم. خود ما هم تولید می کردیم، منتها می‌خواستیم بگوییم چگونه باید تولید کرد. یا بعضی از کتاب‌هایی را که تولیدشان در توان بخش خصوصی نبود ما تولید می‌کردیم.
کانون به عنوان یک بخش دولتی باید خودش مستقیما هم تولید بکند، چون بخش فرهنگ بخشی نیست که بگوییم کاملا باید واگذار بشود. این بخش یک بخش حاکمیتی است و کانون باید موضع حاکمیتی خودش را در حوزه‌ی کودک و نوجوان داشته باشد و تولید و فعالیت کند و هر بخشی که توان فعالیت در این حوزه داشت را هم دربربگیرد. این‌که آقای وزیر گفتند درهای کانون باید باز شود بعضی‌ها سوال داشتند که مگر درهای کانون بسته است و اتفاقا کانون هنرمندهای زیادی در خودش دارد. من اصلا این‌طور نگاه نمی‌کنم، این‌که کانون درها را باید باز کند یعنی آغوشش را باز کند که تمام ظرفیت‌های فرهنگی، هنری و ادبی که در کشور برای کودکان و نوجوانان فعال هستند را دربر بگیرد. من اسم این را می‌گذارم بازشدن درهای کانون، یعنی هم خودمان را باید تقویت کنیم هم دیگران.
در حوزه‌ی آموزش‌ و پرورش که شما سوال کردید هم همین‌طور است، در واقع آموزش ‌و پرورش یک ظرفیت 12 میلیونی از دانش‌آموزان را دارد. هر بخشی تبلیغات می‌کند که جذب نیرو کند، خب این‌ها نیروهای ما هستند، منتها مرزبندی‌مان را باید حفظ کنیم از جهت همان پاسخی که در سوال قبل دادم، در فعالیت با مخاطبین لایه‌بندی باید داشته باشیم. یک لایه‌ی کار ما بحث کادرسازی است که قطعا نمی‌تواند در همه‌ی دانش‌آموزان اتفاق بیفتد، حتما استعدادهایی که می‌خواهند در این حوزه‌ها رشد کنند جذب ما می‌شوند و این برای ما بس است. من اصلا دنبال این نیستم 12 میلیون دانش‌آموز عضو کانون بشوند، چراکه اتفاقی ناشدنی است و نباید به این سمت برویم. عضو کانونی که می‌خواهد مراتب ارتقای کادرسازی را طی بکند محدود خواهد بود. هر مقدار ظرفیت بود، چه هزار نفر، چه 100 هزار نفر، چه یک میلیون نفر، هر مقدار ظرفیت طبیعی جذب دانش‌آموز بود ما هم در همان حوزه باید وارد شویم، اما از طرف دیگرتمام دانش‌آموزان باید از فضای ما بهره‌مند بشوند و در معرض برنامه‌های ما قرار گیرند.
 
در واقع «پوشش دانش‌آموزان» بیش‌تر از طریق تولیدات انجام می‌شود؟
 
بله، و حتی کاری کنیم که بیایند و فعالیت‌های ما را ببینند. الان شاید خیلی‌ها خبر ندارند. این تعداد دانش‌آموزی که الان جذب ما شده‌‌اند شاید به شکل اتفاقی از وجود مرکزی مانند کانون مطلع شده باشند ولی ممکن است کسی هم باشد که خیلی مستعد باشد اما خبر نداشته باشد که چنین ظرفیتی در کانون وجود دارد. ما باید این فضا را ایجاد کنیم که خیلی از بچه‌هایی که خبر ندارند مطلع و جذب شوند.
من وقتی برای بازدید مرکز تاریخ کانون رفته بودم دیدم که مربی ما یک گروه 6 نفره از بین بچه‌هایی که در حال بازدید بودند را انتخاب کردند و به مدت یک ربع آموزش‌شان دادند و تئاتر بازی کردند! خیلی برای من جالب بود که با کم‌ترین امکانات، کم‌ترین فرصت، به ساده‌ترین شکل یک مربی در عرض یک ربع 6 نفر از بچه‌ها را آموزش داد و تئاتر بازی کردند. بعد از آن شنیدم که خیلی از بچه‌هایی که می‌آیند و تئاتر بازی می‌کنند استعداد خودشان را همان‌جا کشف می‌کنند، چون این اولین باری است که تئاتر بازی می‌کنند و از مربی تئاتر ما می‌پرسند می‌شود بگویید که چه‌طوری می‌توانیم مثل شما بشویم؟ خب این‌ها از همان موقع به کانون جذب می‌شوند.
اگر ما کاری در زمینه‌ی معرفی بیش‌تر کانون نکنیم و بگوییم ما فقط خودمانیم و اعضای خودمان، و عموم دانش‌آموزان مدارس را در معرض برنامه‌های کانون قرار ندهیم اتفاقی نمی‌افتد. این‌که می‌گوییم فعالیت‌های کانون باید در بین عموم دانش‌آموزان مطرح شود ضمن این‌که می‌خواهیم کمک کنیم به پرکردن اوقات فراغت عمومی، خودش زمینه‌ای است که بچه‌ها کانون را بشناسند و کسانی که علاقه‌مندند جذب بشوند. تعبیری که آقای وزیر گفتند تعبیر قشنگی بود که "ورودی‌های شما از آموزش و پرورش باشد و خروجی‌های شما از کانون"؛ خروجی‌ها از کانون یعنی چی؟ یعنی کار اختصاصی‌ای که کانون انجام می‌دهد. ورودی می‌تواند بستر 12 میلیونی آموزش‌ و پرورش باشد و به نظر من این هیچ لطمه‌ای به اهداف کانون نمی‌زند.
 
آن‌جا که فرمودید کانون الگوسازی می‌کند و کارهای نمونه و برجسته را انجام می‌دهد، توضیح بفرمایید که با این نگاه، آینده‌ی طرح‌هایی مثل رمان و شعر نوجوان و طرح‌هایی که ممکن است بر کمیت مبتنی شده باشند، چه می‌شود؟ برای مثال همان‌طور که خودتان فرمودید در بخش رمان ناشران خصوصی هم می‌توانند کار بکنند اما در بخش فیلم که بخش خصوصی خیلی نمی‌تواند سرمایه‌گذاری کند و کانون باید سرمایه‌گذاری می‌کرد، فعالیت کانون تعطیل است. در بخش کتاب ناشران کانون را رقیب خودشان می‌دانند، برای این‌که در اغلب زمینه‌ها به تولید انبوه افتاده و بازار را به دست گرفته است.
 
این که من بخواهم بگویم دقیقا چه حد و مرزی برای تولید می‌خواهیم ایجاد کنیم اصلا درست نیست.
 
حد و مرز نه، ولی رویکردتان را بگویید.
 
رویکردم را می‌گویم. من معتقد به کار کارشناسی هستم، خودم هم نظرات کارشناسی دارم ولی چون در موضع مدیریت قرار گرفته‌ام و معتقد به مدیریت مبتنی بر کارشناسی‌ هستم و این اعتقاد را روز اول هم اعلام کرده‌ام، می‌خواهم گروه‌های فکری را از میان مشاوران تشکیل بدهم، بنشینند و با توجه به توانمندی‌هایی که دارند و با همفکری بخش‌های اجرایی که در مجموعه هست، مسیر کارشناسی را طی کنند و آن‌چه که خروجی آن بود، اعلام شود. خودم هم سعی می‌کنم در مسیر کارشناسی حضور داشته باشم. ولی نگاه کلی این است که معتقد به تولید انبوه، از نظر این‌که بخواهیم بازار را در انحصار خودمان قرار بدهیم، نیستم. معتقدم بازار باید بتواند در ترازی که در استانداردهایمان اعلام می‌کنیم کار تولید کند. و ماهم درآن تراز تولیدات‌ نمونه داشته باشیم به نحوی که بتوانیم در این حوزه جریان‌ساز باشیم و تولیدات ما در کشور صدا کند. باید تراز کار کانون این‌طور باشد نه کاری که هر ناشرعادی هم بتواند این کار را بکند. باید در این تراز حرکت کنیم و به ناشران بگوییم اگر در این تراز کار کردید ما از شما خرید و حمایت می‌کنیم. چراکه ما هزار کتاب‌خانه درکانون و 100 هزار کتاب‌خانه‌ در مدارس داریم.
 
واقعا این کار را خواهید کرد؟ چون هر مدیریتی در کانون، ابتدای کارش اعلام کرد که ما به زودی از ناشران کتاب می‌خریم. طی این هفت سال‌هشت سالی که ما در خبرنامه‌ی کانون مشغول هستیم، مدیران مختلف، چه مدیرعامل و چه مدیران میانی این مساله را اعلام کرده‌اند ولی هیچ‌وقت این اتفاق نیفتاده است.
 
ما الان هم برای کتاب‌خانه‌هامان این کار را داریم می‌کنیم؛ یک بخش از کتاب‌خانه‌های ما به کتاب‌های کانون اختصاص دارد و یک بخش به کتاب‌های غیر از کانون. این‌که چه‌قدر می‌توانیم خرید کنیم متناسب با توان مالی ماست، چون درست است که کانون چنین موقعیتی را دارد ولی توان مالی محدودی هم دارد. ما متناسب با توان مالی‌مان عمل می‌کنیم. اگر من می‌گویم 100 هزار کتاب‌خانه‌ی مدرسه را تجهیز می‌کنیم منوط بر این است که وزارت آموزش‌ و پرورش بودجه‌ی آن را تامین کند. اگر بودجه‌ی آن را تامین کرد ما انتخاب کتاب، حمایت ناشران و به گردش افتادن این کار را انجام می‌دهیم کانون این‌چنین توانمندی‌ای دارد که با خرید یا حمایت‌های معنوی دیگری باعث شود ناشر احساس رضایت بکند.
همان‌طور که قبلا گفتم باید کار فاخر را ارایه بدهیم و تراز کار کانون را در فیلم‌، نشر، رمان و شعر اعلام بکنیم و این تراز باید تراز جمهوری اسلامی باشد. درست است که ما کانونی هستیم اما در واقع نماینده‌ی نظام جمهوری اسلامی هستیم در حوزه‌ی کودک و نوجوان. پس این تراز را باید در حد جمهوری اسلامی و حتی در حد بین‌المللی بالا و وسیع ببینیم. یعنی کشورهای دیگر هم ببینند که کانون کاری را ارایه می‌دهد که در دنیا هم می‌تواند مطرح شود. البته خوش‌بختانه کانون این ظرفیت را داشته است. نگاه من این است که این ظرفیت‌ها تقویت شود و ناشران هم بیایند در همین مسیر حرکت کنند تا ما حمایت‌شان کنیم.
 
برگردیم به بحث ابتدایی‌مان؛ مهم‌ترین نقدی که بر اساس ارزیابی‌هایتان طی یک ماه و نیم گذشته به شرایط فعلی کانون دارید چیست؟ طبعا مهم‌ترین نقد شما می‌تواند اولویت‌های اول شما هم باشد.
 
نقدی که من به کانون دارم به اشخاص برنمی‌گردد و اگر خودم هم بودم همین نقد را می‌کردم و بحث بازنگری بر اساس نقد خواهد بود. قطعا ما باید شرایط موجود را تحلیل و نقد و در واقع بازنگری کنیم. این نگاه جزو روند بازنگری ماست ولی حالا کلیاتی که فعلا به ذهن من می‌رسد یکی همان نکته‌ای است که از نظر محتوایی گفتم: «پیوست فرهنگی» بین کارهای تولیدی ما کم‌تر ایجاد می‌شود و جزایر مختلفی در کانون وجود دارند که البته این‌ها همه با علاقه و صحت و سلامت و خوبی کار انجام می‌دهند، و نقد ما روی کارها نیست. هرچند ممکن است نقد من زمانی هم روی کارها باشد، ولی فعلا اولین چیزی که توجه من را جلب کرده است این جزایر متفاوت از هم و مختلف است که هرکسی در حوزه‌ی خودش دارد کار انجام می‌دهد و این واگن‌های مختلفی که باید به هم متصل باشند و روی یک ریل حرکت کنند، از هم دور هستند. این یکی از آسیب‌شناسی‌هایی است که الان روی کانون دارم که باید یک اتصال مفهومی در تولیدات، فعالیت‌ها، مراکز و گردش کار ما ایجاد شود و این یکی از موضوعات همان هسته‌ی فکری‌ است که گفتم قرار است کار مطالعاتی انجام بدهند.
ما باید یک تعریف مشترکی روی تولیدات‌مان از جهت مفهومی متناسب با نیازهای فرهنگی کشور و نیازهای کودک و نوجوان که باید احصا بشود، داشته باشیم. این یک نکته که به نظرم جای کار دارد و نکته‌ی دوم این‌که به نظرم از جهت ساختاری هم همین اتفاق افتاده است، یعنی پراکندگی‌هایی را از جهت ساختاری دارم می‌بینم که برای مثال یک موضوع در چند جای کانون جدا جدا کار می‌شود و در هر موضوعی هم که وارد می‌شویم این را می‌بینیم. در موضوع قصه‌گویی مثلا می‌بینیم که در چندجای مختلف کار قصه‌گویی دنبال می‌شود، مرکز ترویج قصه‌های ایرانی، جشنواره‌ی قصه‌گویی، کتاب‌های قصه، سی دی های قصه گویی، قصه‌گویی در مراکزکانون‌ و تا جایی که من مطلع شده‌ام این‌ها ارتباط منسجمی با هم ندارند و هر کدام کار خودشان را می‌کنند و در معاونت تولید، معاونت فرهنگی، مدیریت بازرگانی، مراکز فرهنگی هنری وشورای قصه گویی پراکنده است. در حوزه‌ی بین‌الملل می‌بینیم که یک دفتر بین‌الملل داریم، از این طرف حوزه‌ی دیگری داریم که به عنوان مشاور در امور حوزه‌ی مقاومت فعالیت می‌کند، از این سمت اسیتژ داریم، سیفژ داریم و... این‌ها هر کدام جدا جدا دارند کار می‌کنند، ارتباطات بین‌المللی دارند، میهمان دعوت می‌کنند، برنامه‌ی سفر دارند، اما ارتباط تعریف شده ای با هم ندارند. در حوزه‌ی نشر می‌بینیم که یک بخشی به عنوان رمان نوجوان امروز جدا شده و زیرمجموعه‌ی حوزه‌ی مدیرعامل قرار گرفته، هم‌چنین بخش دیگری به عنوان شعر نوجوان زیرمجموعه‌ی مدیرعامل قرار گرفته، از آن طرف ما معاونت تولید داریم، انتشارات داریم! خب بعضا این‌ها با هم ارتباط‌هایی دارند و بعضی‌هاشان هم هیچ ارتباطی با هم ندارند. در بخش گرافیک نیز همین اتفاق افتاده است؛ یک بخش گرافیک متمرکز ما این‌جا داریم ولی حوزه‌های دیگر گرافیکی هم دارند کار می‌کنند. در بخش چاپ هم که وارد می‌شویم، تقریبا می‌بینیم که پراکندگی این‌چنینی وجود دارد.
یکی از بحث‌هایی که من دنبال می‌کنم بازنگری روی ساختار کانون است. چراکه ما باید ساختار و تشکیلات را به حد نرمال برسانیم از جهت تعداد نفراتی که در حوزه‌ی ستاد فعال اند تا تعریف حلقه ها‌ی اتصال تمام کارها.
کانون نباید خیلی رنگ و بوی اداری به خودش بگیرد. در کانون همه باید مربی باشند. از من که دراتاق مدیرعامل کانون نشسته‌ام باید احساس کنم که مربی هستم و حال هوای مربی‌گری در من باشد تا تمام شاغلان بخش‌های اداری و اجرایی و خدماتی و حتی راننده‌های ما باید این حس و حال درشان وجود داشته باشد. من حتی وقتی که از بخش نقلیه بازدید کردم و راننده‌ها را دیدم همین حرف را به آن‌ها هم زدم؛ گفتم که شما هم که بخش نقلیه و راننده‌ها‌ی ما هستید باید مربی باشید، نگه‌بان‌های کانون هم باید مربی باشد و این حس و حال مربی‌گری، در ساختار خودش را نشان بدهد. ما اگر یک ساختار پیچیده‌ی دولتی ایجاد کنیم خود به خود نیروهای ما فرصت نمی‌کنند به عنوان یک مربی فکر و نقش‌آفرینی کنند. این‌جاست که فاصله می‌افتد بین حوزه‌ی مربیان و ستاد ما. چراکه من دیده‌ام که این اتفاق بعضی‌جاها افتاده و بین حوزه‌ی صف و ستاد فاصله افتاده است. معتقدم باید مراقبت کنیم تا این فاصله در کانون نباشد و اگر هست آن را اصلاح کنیم که مربی احساس کند مدیرعامل ما، معاونت‌ها و تولیدکننده‌های ما هم مثل ما دارند فکر می‌کنند. این دغدغه، اقتضا می‌کند که ساختار را جوری بچینیم تا این اتفاق‌ها بیفتد. نقدهایی که گفتید من دو مورد را عرض کردم، یکی مفهومی و یکی ساختاری.
 
قبل از آمدن به این مصاحبه، مربیان پاره‌وقت کانون در استان تهران طوماری خطاب به شما نوشته‌ و آن را به ما دادند که به دست شما برسانیم. البته همراه با یک گله‌مندی! چون که می‌گفتند متاسفانه نامه را از آن‌ها دریافت نمی‌کرده‌اند و به آن‌ها می‌گفته‌اند که باید مقام مافوق‌شان را تایید کند و مشکلاتی از این دست.
در این‌جا بد نیست که به طور مختصر از مشکلاتی که مربیان و کارکنان کانون با مسایل شغلی و معیشتی‌شان دارند صحبت کنید؛ به‌ویژه مربیان پاره‌وقت ما که این روزها خیلی این نقدها را مطرح می‌کنند. خود جناب عالی هم ملاحظه فرموده‌اید که در سایت خبری کانون هم، همکاران نظر می‌دهند و مشکلات شغلی و معیشتی را بیان می‌کنند. بفرمایید که آن نقطه‌ی امید، که از دولت تدبیر و امید هم توقعش هست، کجاست و این همکاران ما به چه نقطه‌ای امید داشته باشند؟
 
من این نکته را به صراحت عرض کنم که اولین دغدغه‌ای که برای من در کانون در بدو ورودم ایجاد شد با توجه به پیام‌هایی که همکاران ما می‌فرستادند، همین مساله بود. من همه پیام‌ها را مطالعه می‌کنم، حتی آن‌هایی که قابل درج در سایت نیست را هم از روابط عمومی خواسته‌ام به صورت کامل به من بدهند و هر شب تمام پیام‌هایی را که همکاران به من می‌دهند، مطالعه می‌کنم. از همان روزهای اول متوجه شدم که دغدغه‌ی این‌چنینی که شامل مسایل معیشتی است در بین همکاران وجود دارد. بعضی‌ها پاره‌وقت هستند و از مزایای تمام‌وقت‌بودن برخوردار نیستند، بعضی‌ها مساله‌ی قراردادی بودن و امنیت شغلی‌شان مطرح است، بعضی‌ از حرف‌ها در مورد تعطیلات مطرح می‌شود که خب این‌ها از تعطیلاتی که به شکل مرسوم در آموزش‌و‌پرورش وجود دارد برخوردار نیستند، سطح حقوق، مزایا و رفاه‌شان چیزهایی است که دقیقا از همان روزهای اول دغدغه‌ی من شد.
معتقدم به نسبتی که به نیروی انسانی‌مان توجه کنیم، سرمایه‌گذاری فرهنگی کرده‌ایم. اگر بتوانیم خرجی کنیم که همکار و مربی ما آرامش بیش‌تری داشته باشد، انگیزه‌ی درونی‌ای که دارد تقویت شود یا حداقلکاری نکنیم که آن انگیزه خدشه‌دار شود، این برای ما سرمایه‌گذاری فرهنگی است. این اعتقاد من است و تمام تلاشم را گذاشته‌ام برای این‌که بر روی این بخش کار کنم. اما این‌طور نیست که به عنوان مدیرعامل جدید بخواهم یک سری قول بدهم. من اعتقاد به قول دادن‌های این‌جوری ندارم که بگویم خیال‌تان راحت که من آمدم و مشکل‌تان حل شد! نه؛ نمی‌توانم معجزه کنم اما این را به همه اعلام می‌کنم که دغدغه‌ی اولیه‌ی من مساله‌ی آرامش فکری، روحی و معیشتی همکارانم است. تیمی را در اتاق فکر تشکیل دادم و گفتم اولین کارگروهی که تشکیل می‌شود کارگروه رسیدگی به شرایط و وضعیت کارکنان باشد و این کار هم در حال انجام است. این کارگروه به دنبال این است که از جهت قانونی چه کارهایی می‌توانیم بکنیم تا دنبال‌شان باشیم و هم این‌که توان مالی‌مان را طوری تعدیل کنیم و هزینه‌های کانون را طوری مدیریت کنیم که بتوانیم آن‌قدری که توان داریم به نیازهای همکاران‌مان رسیدگی کنیم. ولی این موضوع، واقعا منوط به این است که بتوانیم این توانمندی مالی را ایجاد کنیم؛ تنها خواست و دغدغه‌ی من کافی نیست.
من اعلام می‌کنم این دغدغه‌‌ی من است و تلاش می‌کنم که لحظه‌ای هم آن را فراموش نکنم و برای این‌که مشکلات قانونی و اعتباری‌ را هم حل کنم تمام توانم را می‌گذارم. اما لازم است تاکید کنم که همکاران ما دو نیاز دارند: یکی از آن‌ها، نیاز عاطفی است، نیاز به توجه ما به تلاش‌های آنها و دیده شدن خدماتشان. در این بخش باید با تمام توان وارد شوم. این‌که چه‌قدر موفق می‌شوم را در عمل باید دید.
فضای کانون فضایی هنرمندانه و عاطفی است و رفتار من و تمام مجموعه‌ای که با من کار می‌کنند نباید به نحوی باشد که عواطف و احساسات مربی و همکاران‌مان خدشه‌دار شود. فکر می‌کنم شاید این بحث مهم‌تر از بحث مالی باشد، ولی بحث مالی و نیازهای معیشتی هم جایگاه خودش را دارد. در آن بخش باید تلاش خودمان را بکنیم، توان بگذاریم، اعتبارات فراهم کنیم و این توجهات را داشته باشیم. البته طبیعی است که زمان ببرد. باز تکرار می‌کنم که من نمی‌توانم معجزه کنم، اما باید با تمام توان پیش رفت.
در جاهایی ممکن است، مخارج کانون بالا باشد که انتقاد بر آن‌ها وارد است، ولی یک جاهایی که نوبت کارکنان شد نمی‌شود بگوییم نمی‌توانیم خرج کنیم. معتقدم آن جاهایی که می‌توانیم خرج نکنیم، یا کم‌تر خرج کنیم و یا بعضی از برنامه‌هایی که اثری ندارد یا اثری که دارد به اندازه‌ی هزینه‌ای که می‌شود نیست را باید بازنگری و تعدیل کنیم. پس یکی از بازنگری‌ها، بازنگری در مدیریت مسایل مالی وهزینه‌هاست. امیدوارم سال آینده آن گامی که می‌خواهیم برداریم قابل عرضه باشد. ممکن است در کوتاه مدت به نتیجه‌ی مطلوب نرسیم ولی گام‌هایی را باید برداریم و امیدوارم سال آینده بتوانیم اعلام کنیم یک گام برداشته‌ایم.
 
این تغییرات مدیریتی‌تان از کی شروع می‌شود؟ چون در سایت کانون هم ملاحظه فرمودید که دیدگاه‌هایی درباره‌ی بعضی مدیریت‌ها هست و به هر حال بدنه‌ی دستگاه نظراتی دارند. چه‌قدر به این نظرات همکاران اهمیت قایل هستید و چه‌قدر نظرات‌شان را در مورد مدیران دریافت می‌کنید؟
 
ببینید، تغییرات مدیریتی یک اصل نیست که بگوییم هر مدیری که آمده باید همه را تغییر بدهد. اما بر اساس انتظاراتی که از کار داریم، ارزیابی می‌کنیم. مثلا می‌رسیم به این‌که آن مدیر فعلی انتظارات ما را برآورده می‌کند، یا باید با تغییر او به این انتظارات برسیم؟ ملاک من این است که باید با این تحلیل پیش برویم و به همین دلیل در یک ماه و نیم گذشته بیش‌تر دارم وضعیت موجود را ارزیابی و بررسی می‌کنم و شروع کرده‌ام به طراحی‌های جدید. تنها انتصاب این مدت، انتصاب دکتر محمدعلی شامانی بوده است. ماموریتی که برای ایشان ایجاد کردم این است که هسته‌های فکری ما را تشکیل بدهند و خودم هم در این شکل‌گیری مداخله‌ی مستقیم دارم.
این‌ هسته‌های فکری زمینه‌ای است برای ایجاد رویه‌های منسجم‌تر که در کنار رویه سازی مجریان هم انتخاب خواهند شد.
 
این اتفاق، زمان مشخصی دارد؟
 
در کار فرهنگی باید تدریج و اعتدال حفظ شود و خیلی نمی‌شود چکشی و نظامی با مسایل فرهنگ برخورد کرد، اما یک اعتقاد دیگری هم دارم که شاید جایی لازم شود سریع‌تر اقدام شود. این فقط در مورد آدم‌ها نیست و در مورد تغییر روش کار هم هست. مثلا این‌که می‌گوییم جشنواره، فضای کاری کانون را قبضه کرده، یک روشش این است که تدریجا این‌ها را تعدیل کنیم. ولی یک روش دیگر این است که بگوییم ضمن این‌که تدریج را به خاطر تدبیر فرهنگی ایجاد می‌کنیم، شاید یک جاهایی لازم باشد عمل جراحی کنیم و فضای جدیدی در کانون باز کنیم. این‌ها احتیاج به کار مطالعاتی دارد و این‌که من الان بخواهم بگویم که در طی یک زمان‌بندی حتما همه‌ی تغییرات را انجام می‌دهم یا نه، فکر می‌کنم خیلی کار علمی‌ای نباشد.
 
طوماری از طرف همکاران‌مان تقدیم حضور شد؛ بد نیست اگر آن را باز کنید که مطمئن شوند به دست شما رسیده است.
 
{مدیرعامل طومار ارسالی همکاران پاره‌وقت استان تهران را باز می‌کند} بله، چه‌قدر هم قشنگ و هنری است، با خط زیبا هم نوشته شده؛ حتما به‌طور دقیق این‌ها را می‌خوانم. البته قبلا گفتم نمونه‌های زیادی از این نظرات به من رسیده و احساس می‌کنم تقریبا همه‌ی حرف‌هایی را که همکاران به من می‌زنند قبلا شنیده‌ام. می‌خواهم پیشنهاد کنم که روش انعکاس نظرات کمی توسعه پیدا کند. در شکل سنتی آن، مدیران معمولا صندوق ارتباط مستقیم با مدیرایجاد می‌کنند اما چون ارتباط ما با صندوق فیزیکی نمی‌تواند اتفاق بیفتد من گفتم یک صندوق مجازی را ایجاد کنیم، حالا به وسیله‌ی ایمیل یا شیوه‌های دیگری که از جهت فنی هم مناسب باشد.
با ایجاد این راه ارتباطی، شرایطی فراهم می‌شود تا تمام همکاران بتوانند حرف‌هاشان را مستقیم بیان کنند و فقط من با رمز عبور خودم بتوانم آن‌ها را ببینم تا همکاران بتوانند خیلی بی‌دغدغه حرف‌شان را بگویند. البته همه امین هستند، همه‌ی روابط عمومی و همه‌ی دست‌اندرکاران که جزو خانواده‌ی کانون هستند، ولی بعضی‌ها دوست دارند مستقیم با مدیرعامل حرف بزنند. این شرایط را ان‌شالله ایجاد خواهم کرد و تلاش می‌کنم ارتباطم را با همکاران به صورت مجازی به‌روز کنم و به امید خدا یک مقداری روند کار حوزه‌ی ستادی را بتوانم تنظیم کنم ، سفرهای استانی و ارتباط مستقیم با همکاران و مربیان هم خواهیم داشت.
 
صحبت‌ها زیاد است، اما باقی را بگذاریم برای جلسه‌ی فردا. در این بخش فقط سوالی داشتیم درباره‌ی مسایل مالی کارکنان؛ خبر خوبی برای همکاران‌مان ندارید؟ درباره‌ی عیدی‌ها و غیره.
 
وقتی که آمدم به این مجموعه، دیدم پاداش پنجاه درصد نیمه اول سال پرداخت نشده است. البته فشار مالی داشته‌ایم و دوستانی که پرداخت نکرده بودند، به خاطر فشارهای مالی کانون بوده. ولی احساس کردم این حق باید احقاق بشود و با تمام تلاشم با دوستانی که در بخش مالی بودند ترتیبی را اتخاذ کردیم که پرداخت بشوند. البته من اسمش را خبر خوش نمی‌گذارم، این حق همکارانم بوده و من وظیفه‌ای را انجام داده‌ام. ولی دنبال این هستیم که در فرصت‌ها مناسب بتوانیم هدایایی را پیش‌بینی کنیم. البته این مورد هم برمی‌گردد به توان مالی و اصلا نمی‌توانم قولی بدهم. با این‌حال، این قول را می‌دهم که مسایل معیشتی همکاران را، هر طور که شده اولویت خودم قرار بدهم.
****
بخش دوم: در بخش اول این گفت‌وگو، مسایل به صورت کلی مطرح شد، اما به خاطر کم‌بود وقت، درباره‌ی مسایل اصلی هم‌چون توسعه‌ی فعالیت‌های کانون، تغییر سیاست‌های اجرایی، کانون زبان ایران، و مسایل مربوط به حوزه‌های اقتصادی و فعالیت‌های خاص فرهنگی کانون در زمینه‌های فرهنگ‌سازی صحبت نشد. در این بخش، مدیرعامل کانون درباره‌ی الویت‌ها و دیدگاه‌های مدیریتی‌اش در این نهاد فرهنگی، توضیحات دقیق‌تری داده است که در ادامه می‌خوانیم.
****
 
خبرنامه‌ی کانون: طبق صحبت‌های قبل به این‌جا رسیدیم که خیلی هم قصد توسعه‌ی کمی ندارید و الزاما این‌طور نیست که بخواهیم کتاب‌خانه و بخش‌های دیگر را اضافه کنیم. از طرفی فرمودید بحث ما پوشش گسترده‌تر کودکان هم هست. سوالی که پیش می‌آید این است که چگونه می‌شود هم توسعه‌ی کمی ندهیم و هم این‌که بتوانیم پوشش گسترده‌ای به همه‌ی بچه‌ها بدهیم.
 
علیرضا حاجیان‌زاده: نگاه من این است و دربخش اول هم ذکر کردم که باید چند لایه فعالیت داشته باشیم، یا به تعبیری در چند لایه با مخاطبان کار کنیم. یک لایه، فعالیت خاصی است که با افراد مستعد و با هدف کادرسازی انجام می‌دهیم. در این شکل، اعضا از دوران کودکی مراحل رشد را طی می‌کنند تا به دوره‌ی نوجوانی برسند و حتی در دوره‌ی جوانی و بالاتر هم با کانون مرتبط می‌مانند و فقط شکل آن فرق می‌کند. یعنی یا در کانون می‌مانند یا از چهره‌های حرفه‌ای در عرصه هنر و ادبیات کشور می‌شوند و در جامعه‌ی ایران اسلامی فعالیت می‌کنند. کما این‌که الان هم این اتفاق افتاده و خیلی از چهره‌های بارز عرصه هنر، سینما، ادبیات، شعر و غیره از خروجی های کانون هستند. منتها اگر این موضوع نهادینه نشده است، باید آن را نهادینه و استعدادیابی کنیم. بچه‌هایی را که فکر می‌کنیم می‌شود روی آن‌ها سرمایه‌گذاری ویژه‌تری کرد، به شکل خاص رصد کنیم که ببینیم اگر واقعا استعدادش را دارند در همان رشته ادامه دهند و حتی رشته‌ی دانشگاهی‌شان به همان سمت برود. یعنی کانون شروعی باشد برای آن‌ها و خروجی آن که برای جامعه‌ی ایران اسلامی است خروجی متخصص و متدین باشد و اسم این را بگذاریم کادرسازی. خروجی کانون فقط در حوزه‌ی حرفه‌ای نیست؛ در این شرایط ما حتما جنبه‌های تربیتی و شاخصه‌های اخلاقی و دینی را هم باید در روند کادرسازی لحاظ کنیم. نباید این‌طور باشد که ما یک نیروی حرفه‌ای بسازیم اما در اهداف غیر اسلامی و دینی از آن بهره‌برداری شود. این را هم من جزو رسالت‌هامان می‌دانم که در کاردسازی نیروی انسانی هم جنبه‌ی حرفه‌ای کار را ببینیم و هم ابعاد تربیتی را. اگر فرد شاعر یا فیلم‌ساز ماهری می‌شود باید در هر حوزه‌ای که می‌رود درواقع یک فرد ارزشی باشد و از آن ابزار در جهت ارزش‌ها استفاده کند. این یک لایه‌ی کار است که عمق دارد ولی خیلی سطح ندارد. کارهای عمیق خیلی نمی‌توانند با سطح وسیع اتفاق بیفتند، چون خاص هستند و اصلا به همین دلیل اسم آن را خاص می‌گذارند.
یک لایه‌ی دیگر هم خواهیم داشت که آن‌ها هم عضوند ولی اعضایی نیستند که این‌طور مستمر و خاص بشود با آن‌ها کار کرد. یا خودشان علاقه‌مند نیستند که مسیر را تا انتها طی کنند یا صرفا می‌آیند که اوقات‌شان را پر کنند. این هم شاید لایه‌ی دوم اعضایی باشد که ما برای‌شان سرگرمی‌هایی فراهم می‌کنیم، و آن‌ها می‌آیند و استفاده می‌کنند و وقت‌شان به‌صورت سالم پر می‌شود.
لایه‌ی دیگری هم خواهیم داشت برای کسانی که دیگر الزاما عضو نیستند، اما از محصولات کانون استفاده می‌کنند یا از کانون بازدید می‌کنند و این همان کار عمومی‌ای می‌شود که ما می‌خواهیم به وسیله‌ی آن تا آن‌جا که می‌توانیم کل دانش‌آموزان را پوشش بدهیم. وقتی می‌گوییم 12 میلیون دانش‌آموز خب بعضی‌ها از آن‌ها در سطوح پیش‌دانشگاهی هستند که خیلی مخاطب ما نیستند و شاید رقم این 12 میلیون دانش‌‌آموز پایین‌تر بیاید. ولی چون مقام معظم رهبری همه 14 میلیون دانش‌آموزان را به عنوان مخاطب کانون مطرح کردند ما هم همان را ملاک می‌گیریم. ما باید این فضا را آماده کنیم که کل دانش‌آموزان از کتاب‌ها و محصولات کانون استفاده کنند، از مراکز کانون بازدید کنند. ما باید کانون را به مدرسه‌ها ببریم که دانش‌آموزان بتوانند از آن بهره‌برداری کنند.
در این لایه‌ی سوم است که اغلب بچه‌ها از محصولات و فضای ما می‌توانند استفاده ‌کنند. به این وسیله است که بچه‌ها کانون را می‌شناسند و چه‌بسا جرقه‌ای در ذهن‌شان زده می‌شود که بیایند و عضو کانون بشوند. درواقع اتفاق خوبی که ما باید در همان لایه‌ی سوم ایجاد کنیم این است که نه‌تنها شرایط بیننده بودن بچه‌ها را فراهم کنیم بل‌که سعی کنیم عضویابی کنیم، یعنی جرقه‌ی علاقه‌ی کودکان به کانون زده شود و ما  آن‌ها را برای عضویت کانون جذب کنیم. بچه‌ها می‌آیند و فعالیتی را در کانون می‌بینند یا به صورت گذری و یک‌روزه در کانون فعالیتی را انجام می‌دهند که طی آن به کانون علاقه‌مند می‌شوند و حتی آن علاقه را ابراز می‌کنند. ما اگر آن‌ها را رها کنیم، علاقه‌ای که ایجاد شده، از بین رفته‌است. ولی اگر بتوانیم شرایطی را فراهم کنیم که آن‌ها را شناسایی و جذب‌شان کنیم و برنامه‌های دیگری برایشان بگذاریم، این دسته را به اعضای لایه‌های اول و دوم اضافه کرده‌ایم. درست است که ما محدودیت عضو و فضا داریم ولی بالاخره آن‌ها هم ارزشمندند.
 
سوال بعدی‌ای که می‌خواستیم بپرسیم دقیقا همین بود. می‌گویند کانون جای بی‌بدیل در دنیا است و جای دیگری نیست که این‌قدر مرکز و فعالیت برای کودکان داشته باشد. در عین حال خیلی‌ها معتقند ما با استانداردهای مراکز و کتاب‌خانه‌ی کودکان فاصله داریم و هنوز برخی شهرها و روستاهای ما تحت پوشش فعالیت‌های کانون قرار نگرفته است. در این زمینه هم آیا بحث توسعه‌ی مراکز مطرح است؟
 
نه؛ من معتقد به توسعه برای توسعه نیستم، توسعه برای همان فعالیتی که گفتم و به نسبتی که ظرفیت جذب واقعی را می‌توانیم ایجاد کنیم. جذب واقعی مد نظر است و نه جذب آماری. چون بعضی جاها ممکن است آمار را بالا ببرند، و برای مثال یک نفری که گاهی می‌آید بازدیدی می‌کند، می‌رود جزو آمار. بعد می‌گوییم ما یک ملیون، دو میلیون عضو داریم! این کار خوبی نیست. آمار ما باید واقعی باشد و تلاش هم بکنیم که آمار را بالا ببریم، منتها آمار اعضای واقعی را. به نسبتی که توان جذب عضو واقعی ایجاد کردیم به همان نسبت هم باید مراکز و امکانات را گسترش بدهیم. مراکز ما ممکن است ثابت یا سیار باشد. تعداد اعضا در بعضی از روستاها ممکن است قدری نباشد که ما یک مرکزثابت ایجاد کنیم ولی اگر یک نفر هم بود نباید محروم بماند، باید او را با شرایط کتاب‌خانه‌ی سیار یا پستی پوشش بدهیم تا هیچ کودک ایرانی نباشد که علاقه‌مند به عضویت در کانون باشد ولی ما نتوانیم این شرایط را برای او ایجاد کنیم. این همان عدالت واقعی است، ولی اگربه صرف این‌که می‌خواهیم 800 مرکزمان را به 2 هزارتا برسانیم که آمار خوبی داشته باشیم و آمارسازی کنیم، کار درستی نیست و اعتقادی به آن ندارم.
 
یکی از مواردی که می‌تواند به این توسعه‌ی فعالیت‌ها کمک کند استفاده از ابزارهای نوین، سایت‌ها و رسانه‌های جدید است. چون الان دیگر مثل گذشته نیست که الزاما فضای فیزیکی‌ای داشته باشیم و مربی‌ای باشد و با بچه‌ها کار کند. از طرفی یکی از دغدغه‌های ما برای کانون در 10، 15سال گذشته که اینترنت ایجاد شده داستیم، این بود که کانون مقداری به‌روز‌تر باشد و از این ابزارها و امکانات استفاده کند. شما خودتان هم بهتر می‌دانید که متاسفانه مقاومتی در درون مجموعه وجود داشت و خیلی اجازه‌ی توسعه نمی‌داد. همان نگاه قدیمی و سنتی بود که می‌گفت باید همان روش‌ها حفظ شود. البته ما به عنوان کسانی که عضو این مجموعه هم بوده‌ایم، در کتاب‌خانه عضو بوده‌ایم، به جای خود خیلی برای این شکل سنتی ارزش قائل هستیم. قصه‌گویی و ارتباط چهره‌به‌چهره و ارتباط مربی با بچه‌ها بسیار ارزشمند است ولی به نظر می‌رسد در توسعه‌ی فعالیت‌های جدید مقداری کم‌کاری داشته‌ایم. قدیم‌ها و زمانی که ما بچه بودیم کانون جایی بود که فعالیت‌هایش بسیار به‌روز بود. زمانی که در خانه‌ها تلویزیون نبود در کتاب‌خانه‌های کانون تلویزیون رنگی بود و ما برنامه‌ها و فیلم‌ها را آن‌جا می‌دیدیم. یا مثلا این فیلم استریپ‌های کوچک بود که مثل شهر فرهنگ نگاه می‌کردیم و واقعا لذت می‌بردیم. آن فعالیت‌ها در زمان خودش خیلی به‌روز بود ولی الان به نظر می‌رسد این اتفاق نیفتاده است.
فکر نمی‌کنید که می‌شود پوشش سراسری را با این روش‌ها گسترده کنیم؟
 
بله؛ بحث فن‌آوری جدید و استفاده از تکنولوژی را باید در برنامه‌هایمان داشته باشیم. اصلا یکی از برنامه‌هایی که قبلا و در آغاز کارم اعلام کردم، همین استفاده از شیوه های جدید و نوین است. چراکه باید به ‌روز باشیم و شکی در این نیست. باید کارشناسی و مطالعه کنیم که با چه روش‌هایی می‌توانیم متناسب با توان‌مان، کانون را به سمتی ببریم که از روش‌های نوین استفاده کنیم. منتها من اعتقاد دارم فضای مجازی در حوزه‌ی تعلیم و ‌تربیت نمی‌تواند جای تعلیم و تربیت حضوری را بگیرد. اما می‌تواند و باید مکمل آن باشد. مکمل‌ها هم خودشان کارایی زیادی دارند، کما این‌که اصل وجود کانون مکمل نظام تعلیم و تربیت کشور است. مکمل‌ها جایگاه ویژه‌ای دارند، ولی مکمل هستند. به این معنا که نمی‌توانند جایگزین کار اصلی بشوند. من فضای مجازی را مکمل می‌دانم و علتش هم این است که در تعلیم و تربیت همان‌طور که فرمودید بحث ارتباط چهره به چهره‌ی مربی و متربی موضوعیت دارد؛ یعنی همان انتقال الگوها، روحیات و خلقیات که توسط یک مربی سالم، خوب و متبحر می‌تواند منتقل بشود؛ چه از جهت یادگیری‌ها و چه از جهت مسایل رفتاری، عاطفی و غیره.
ما در بحث یاددهی، هم حوزه‌ی معرفتی را باید در نظر بگیریم، هم حوزه‌ی عاطفی و هم حوزه‌ی رفتاری را؛ مخصوصا حوزه‌های عاطفی و رفتاری خیلی نمی‌توانند به شکل مجازی دنبال شوند و کارکردشان بیش‌تر حضوری است. حتی در حوزه های علمیه هم اساتید معتقدند جلسه‌ی حضوری با عالم است که انسان را رشد می‌دهد. همین قضیه در مورد دانش‌آموز و بحث کانون هم صادق است.
در ارتباط با دانش‌آموزان هم ما تحقیق کردیم و در حوزه‌های برنامه‌ریزی آموزش‌ و پرورش مفصل بحث کردیم، تا رسیدیم به این نتیجه که فضای مجازی نمی‌تواند جایگزین فضای تحصیل حضوری بشود. من فکر می‌کنم در کانون هم باید وارد استفاده از فضای مجازی بشویم اما به عنوان مکمل! ارتباط چهره به چهره‌ی مربی با عضو خیلی کارها می‌کند که هیچ تجهیزات دیگری نمی‌تواند جایگزین آن بشود.
 
در فرمایشات‌تان اشاره به کادرسازی داشتید؛ چون الان در بحث کتاب‌خانه‌ها هستیم نمی‌خواهیم از این موضوع خارج بشویم. یکی از نقدهایی که به کانون وجود دارد این است که بچه‌ها تا سن 17سالگی در کانون هستند و بعد در واقع رها می‌شوند و کانون حتی این ارتباط را با آن‌ها قطع می‌کند. یکی از کابوس‌هایی که ما در دوره‌ی عضویت‌مان در کتاب‌خانه داشتیم همین بود، یعنی فکر می‌کردیم که خب اگر به 17سالگی برسیم به ما می‌گویند شما بروید بیرون. همین اتفاق هم افتاد! بعدها که می‌خواستیم بیاییم مرکز، یواشکی وارد کتاب‌خانه می‌شدیم. چون می‌گفتند بچه‌هایی هستیم که سن‌مان بالا رفته و نباید به کتاب‌خانه‌ی کانون بیاییم.
حالا هم همین است؛ این بچه‌ها را بعد از سن عضویت در کانون، می‌بینیم که می‌روند در فضاهای دیگری رشد می‌کنند و مثلا استاندار، وزیر و نماینده‌ی مجلس می‌شوند و وقتی با آن‌ها صحبت می‌کنیم در بین حرف‌هایشان می‌گویند من عضو کتاب‌خانه‌ی کانون بودم. درست است که کانون به هر حال سنی را تعریف کرده، ولی نمی‌شود راه‌کاری پیدا کرد که از این بچه‌ها هم استفاده کنیم و از علاقه و توانایی و اشتیاق‌شان بهره‌مند بشویم؟
 
اولا هیچ قانونی نگفته است که از 17 سالگی به بعد دیگر اجازه ندارند به کانون بیایند. ولی بالاخره چون عنوان "کودک و نوجوان" روی کار ما است و آن‌ها از دوره‌ی نوجوانی به شکل طبیعی خارج شده‌اند، فکر می‌کنم می‌توانیم یک تغییر نقش ایجاد کنیم. از بین اعضایی که داریم همه‌شان که نمی‌خواهند بمانند، از همان لایه‌ی اولیه است که می‌خواهند بمانند و تعدادشان هم ممکن است زیاد نباشد ولی ارزشمند است. این‌جاست که باید یک تغییر نقش ایجاد کنیم. تغییر نقش به این شکل که تا آن موقع فقط عضو و بهره‌بردار بوده‌اند اما الان می‌توانیم عناوین جدیدی برای آن‌ها تعریف کنیم مثل کمک مربی. جوری که برای ما هزینه نداشته باشد و آن‌ها هم انتظار نداشته باشند که به عنوان کمک مربی به آن‌ها حق‌الزحمه بدهیم. این شیوه، هم مرحله‌ای از رشد و آموزش آن‌ها است، هم ما مقداری مراکزمان را از لحاظ نیرویی تقویت کرده‌ایم و هم این‌که تا آن زمان آن فرد فقط یادگیری داشته ولی از آن به بعد سعی می‌کند یاددهی هم داشته باشد. در نهایت هم این‌که ما نیروهایمان را حفظ کرده‌ایم تا به مرحله‌ی مربی‌گری برسند.
به هر حال در این بین یک‌سری‌ها هم ریزش دارند و بهترین افراد را باید جدا کنیم؛ شاید این‌ها جزو لایه‌های مربی‌گری ما باشند. من سه لایه‌ی عضو تعریف کردم، اما این‌ها دیگر در لایه‌های مربی‌گری ما تعریف می‌شوند. مثلا یک لایه‌ای که تازه دارند کارآموزی می‌کنند، بعد مربی عمومی می‌شوند و بعد مربی تخصصی می‌شوند. می‌شود این مراحل را در بین مربیان تعریف کرد که چند لایه مربی داشته باشیم.
 
چه‌بسا خود آن‌ها به واسطه‌ی تجربه‌ای که دارند، مشوق حضور افراد دیگری که در سنین پایین‌تر هستند بشوند. برای مثال اگر برادر یا خواهر کوچک‌تری دارند مشوق آن‌ها بشوند و تجربه‌هایشان را منتقل کنند.
 
بله. یا همان نمونه‌ای که در بخش اول این گفت‌وگو عرض کردم درباره‌ی فعالیت بچه‌های بازدیدکننده در موزه‌ی تاریخ کانون. مربی می‌گفت زیاد برای ما اتفاق می‌افتد که دانش‌آموزان این‌جا می‌آیند و بازدید می‌کنند و می‌پرسند ما چه کار کنیم که مثل شما بشویم. این‌که چه کار کنیم مثل شما بشویم، دقیقا همین اتفاق است که می‌بینند: کسی توانمندی‌هایی در کانون پیدا کرده، خب همه علاقمند می‌شوند که بیایند در کانون تا مثل آن‌ فرد بشوند. حتی در همین مربیان، وقتی درجه‌بندی می‌کنیم و به مراحل بالاتر مربی‌گری می‌رسند چه‌بسا مدیران آینده‌ی کانون هم از میان این‌ها انتخاب شوند.
اگر بتوانیم سیستمی ایجاد کنیم که در سطوح مختلف اعضا، ارتقا داشته باشیم، در سطوح مختلف مربیان ارتقا داشته باشیم و افرادی که می‌خواهند در سطوح مدیریتی کانون هم قرار بگیرند باز از میان همین افراد انتخاب بشوند قشنگ‌ترین کاری است که می‌توانیم در کانون طراحی و تعریف کنیم. این اتفاق هم به شکل طبیعی بعضا افتاده، ولی خیلی خود به خودی بوده است. می‌شود روی آن کار کرد و ساختارمندش کرد تا به نتیجه برسیم.
 
در صحبت‌های شما طی یک ماه و نیم گذشته خیلی راجع به انسجام‌بخشی و تعادل در برگزاری جشنواره‌ها، موضوع‌ها و رویکردهایی که کانون دارد صحبت شده است. مثلا از شما شنیده‌ایم که تعداد جشنواره‌های کانون کمی زیاد است و به نظر می‌رسد که این مشکل جدی است. در عین حال ما به عنوان روابط عمومی از بدنه هم این مشکل را می‌شنویم و در این‌باره نگرانی‌ها وجود دارد. آیا در همین مدت کوتاهی که در این سمت حضور دارید، بحثی هم درباره‌ی این موارد مثل جشنواره‌ها، در حوزه‌ی مشاوران‌تان صورت گرفته است؟ آیا به‌طور مشخص، برنامه‌ای برای سامان‌دهی جشنواره‌ها دارید؟
 
البته زمان زیادی نیست که به کانون آمده‌ام. ماه اول تنها می‌دیدیم و می‌شنیدیم. یکی‌دو هفته است که هسته‌های فکری را تشکیل داده‌ایم و طبیعی است که هنوز خروجی‌ نداشته باشیم. اما یک نگاه کلی‌ای به جشنواره‌ها دارم؛ جشنواره‌ها باید محصول فعالیت‌های کانون باشند. جشنواره نباید تنها برای جشنواره باشد؛ یعنی نباید تنها به‌دنبال برگزاری یک جشنواره باشیم. جشنواره باید در راستای فعالیت‌های کانون باشد، و تأثیر جشنواره باید در فعالیت‌های مراکز دیده شود. اگر این دو، یعنی جشنواره و فعالیت‌های کانون، با هم تعامل نداشته باشند، همان جشنواره برای جشنواره می‌شود. جشنواره برگزار کنیم تا به اصطلاح فقط روی آنتن برویم! این زیبنده‌ی کانون نیست. رسالت اصلی کانون این نیست که تنها روی آنتن برود. به نسبتی باید روی آنتن باشیم که فعالیت می‌کنیم.
 
مگر اشکالی دارد روی آنتن باشیم؟
 
نه‌خیر؛ باشیم، ولی به نسبت فعالیت‌های‌مان. اگر به نسبت فعالیت‌مان نباشد، حضور کاذب است.
 
به صورت خیلی روشن در مورد جشنواره‌ی قصه‌گویی حرف بزنیم. این جشنواره تبدیل به یک نشان و برَند برای کانون شده است و جای دیگری هم تقریبا جشنواره‌ی مشابهی برگزار نمی‌کند. ولی در این ماه‌های اخیر شنیده‌ایم که مقداری در مورد برگزارنشدن این دوره از جشنواره‌ی قصه‌گویی تعمد وجود داشته و مثل این‌که چندان قصد ندارند به برگزاری آن ادامه بدهند. الان در روزهای پایانی ماه بهمن هستیم، درحالی‌که شیوه‌نامه‌ای که باید تابستان به کتاب‌خانه‌ها می‌رفت و همکاران‌مان بر اساس آن در جشنواره شرکت می‌کردند، هنوز ارسال نشده و حتی ممکن است این جشنواره سال بعد برگزار شود. این موضوع مقداری ایجاد نگرانی کرده است. اگرچه جشنواره‌ی قصه‌گویی مخالفانی هم دارد ولی چه اشکالی دارد که ما روی آنتن باشیم؟ ما با جشنواره‌ی قصه‌گویی روی آنتن بودیم و واقعا کانون را بیش‌تر شناساند.
 
من صحبتم درباره‌ی جشنواره‌ی خاصی نیست. ولی چون شما جشنواره‌ی قصه‌گویی را مثال زدید، در همین‌باره نگاه کلی‌ام رت می‌گویم. جشنواره‌ی قصه‌گویی را در شرایطی برای کانون خوب می‌دانم که به جریان قصه‌گویی در کانون و کل کشور کمک کند، نه این‌که صرفا ما را روی آنتن ببرد. من با روی آنتن رفتن مخالف نیستم، اتفاقا موافقم که کانون باید در افکار عمومی کشور و دنیا مطرح باشد. شکی در این نیست که کانون نباید در انزوا باشد. حرفم این است که باید فعالیت‌هایمان را مؤثر کنیم. به نسبتی که فعالیت‌ها را موثر کردیم، در افکار عمومی هم مطرح شویم. به تعبیر دیگر، آنتن باید فعالیت‌هایمان را مطرح کند. جشنواره، فی‌نفسه فعالیت نیست. آن‌چه در جشنواره می‌گذرد، یعنی محتوای جشنواره، فعالیت است. اگر توانستیم به جریان قصه‌گویی در کشور از طریق برپایی جشنواره دامن بزنیم، کار درستی انجام داده‌ایم و آن جشنواره هم خیلی ارزشمند است.
خود بنده پیش از این جشنواره‌های بسیاری را طراحی کرده‌ام، دبیر آن‌ها بوده‌ام، سال‌ها اجرایشان می‌کردیم و نهادینه هم شده‌اند؛ از جمله جشنواره‌ی کتاب‌های آموزشی که به عنوان یک جریان تاثیرگذار در کشور شناخته شد و ادامه هم پیدا کرد. کتاب‌های آموزشی و کمک‌آموزشی مخربی در بازار بود و همه از آن رنج می‌بردند. طرحی را تحت عنوان سامان‌بخشی کتاب‌های آموزشی ارایه کردیم. در این طرح، هدف‌مان استانداردسازی بود. 31 استاندارد به همه‌ی ناشران ارایه کردیم. کتاب‌ها اگر در این استاندارد قرار می‌گرفتند، تایید و منتشر می‌شد. ببینید چنین جریانی، غیر از جشنواره اتفاق افتاد. استانداردسازی، بررسی کتاب‌ها، تایید کتاب، پشتیبانی از کتاب‌های مفید و... هیچ‌کدام ربطی به برگزاری جشنواره نداشت، اما در کنار آن جریان، جشنواره‌ی کتاب هم برگزار کردیم. نتیجه‌ی آن فرایند در جشنواره‌ی کتاب بروز می‌کند: ابتدا جریان‌سازی و موج‌آفرینی تبلیغاتی کرده‌ایم و دوم این‌که ناشران و مولفان برتر معرفی و تشویق شده‌اند. این دو هدف، یعنی تشویق و موج‌آفرینی در قالب جشنواره، عقبه و پیش‌زمینه‌ای داشت و آن، فرایند تخصصی‌ای بود که ایجاد کرده بودیم. اگر از من بپرسند جشنواره برگزار شود یا نه؟ می‌گویم اگر دارای آن عقبه‌ی تخصصی باشد، نباید تعطیل شود. اگر آن پیش‌زمینه نباشد و به صرف این‌که سالی یک جشنواره برگزار شود، بدون این‌که چنین فرایند محتوایی داشته باشد، من این جشنواره را کاذب می‌دانم؛ کار کاذب نباید انجام دهیم. اگر آن کار کارستان باشد و آن پیش‌زمینه‌ها وجود داشته باشد، بله، جشنواره هم باید داشته باشیم. هر تعداد جشنواره که باشد، صحیح است. اگر ما تعداد زیادی جشنواره داشته باشیم ولی به نسبت آن فعالیت عمیق نداشته باشیم، جشنواره دیگر می‌شود یک مزاحم. حرف من این است که نباید جشنواره‌ها برای کانون مزاحمت ایجاد کنند. جشنواره‌ها باید در راستای تقویت اهداف کانون باشند. روی آنتن رفتن باید آخرین مرحله‌ی این فرایند باشد.
 
 شما می‌گویید ما به جای این‌که اقیانوسی باشیم به عمق 20سانتی‌متر، ترجیح بدهیم چاه عمیقی باشیم، تاثیرگذار برای جامعه؟
 
یا این‌که بگویم همان اقیانوس باشیم با عمق چاه.
 
بله؛ این که بهترین گزینه است اگر اتفاق بیفتد.
 
ما هم دنبال همین هستیم.
 
برگردیم به رویکردها. به هر حال در دوره‌های مختلف با توجه به تغییرات مدیریتی‌ای که صورت می‌گیرد، مدیرعامل و مسوولان عوض می‌شوند، و رویکردها ممکن است مقداری با هم تفاوت داشته باشند. اگرچه کانون اساس‌نامه‌ای دارد، تعریفی دارد و بر اساس تعلیم و تربیت در نظام جمهوری اسلامی وظایفش تعریف شده، منتها کانون ویژگی‌ای دارد که خود شما هم چند بار در سخنان‌تان به آن اشاره کردید که همه‌چیز را با روش‌های غیرمستقیم و هنرمندانه بیان می‌کند. گاهی احساس می‌شود که این درواقع از تعادل خارج می‌شود، به‌ویژه وقتی که در مسایل مذهبی و اعتقادات دینی که همه‌ی ما هم به آن دل‌بستگی داریم وارد می‌شود، کار را مقداری سخت‌تر و حساس‌تر می‌کند. مثلا دیده‌ایم گاهی رعایت نکردن تعادل و ورود به عرصه‌های مستقیم، باعث شده که در بخشی از بدنه و اعضا دل‌زدگی‌هایی ایجاد کند. در دوره‌ی مدیریت شما در این حوزه‌ها و به‌ویژه در حوزه‌ی مسایل مذهبی، جشنواره‌ها، برنامه‌ها و تولیدات، آیا تعادل خاصی رعایت خواهد شد یا این‌که شیب آن به یک سمت سوق پیدا می‌کند؟
 
معتقدم هدف اصلی ما حفظ ارزش‌های دینی و انقلابی است. اما این به آن معنا نیست که برای رسیدن به این هدف، کار غیرکارشناسانه در حوزه‌ی کودک و نوجوان انجام بدهیم. نباید کاری کنیم که باعث دل‌زدگی شود. درواقع باید چنان به مسایل مذهبی و ارزشی بپردازیم که کسی گمان و احساس نکند ما می‌خواهیم مستقیما یک فعالیت مذهبی انجام دهیم.البته در دین‌مان بر حفظ شعایر اسلامی تاکید شده، بررفتن به مسجد و اذان گفتن تاکید شده، اصلا حج نمایش دین است. این‌که از غیرمستقیم بودن حرف می‌زنم، به معنی کنار گذاشتن شعایر دینی و پنهان‌کاری نیست. شعایر سر جای خود محفوظ است. دین اسلام این‌چنین است. وقتی می‌گویند نماز را به جماعت بخوانید، اذان را بلند بگویید که همه بشنوند، حج برگزار کنید که دنیا ببیند، همه و همه ابعاد مستقیم و ظاهری دین است تحت عنوان شعایر دین. «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» یعنی کسانی که شعایر دین را عظمت ببخشند نشان از تقوای درونی آن‌ها است. اما از سوی دیگر باید روش‌های هنرمندانه‌ای داشته باشیم تا احیانا آن دسته از مخاطبان‌مان که ممکن است با شعایر مستقیم جذب نشوند، با روش‌های هنرمندانه غیر مستقیم جذب شوند تا به‌وسیله‌ی این روش‌ها، آن مفاهیم و ارزش‌ها را برایشان عرضه کنیم.
برای تاثیرگذاری بیش‌تر باید روش‌های خاصی به‌کار ببندیم. با توجه به این‌که کانون با قشر کودک سروکار دارد و در کودکان آن‌چه بیش از جنبه‌های عقلانی مهم است، عواطف‌شان است، ازاستفاده روش‌های غیرمستقیم و هنرمندانه ناگزیرهستیم و مؤثرتر است. مخاطب‌مان کودک است پس ما باید با حوزه‌ی عاطفی با او رفتار کنیم و این ممکن است غیرمستقیم کار کردن را بیش‌تر تقویت کند. نتیجه این است که معتقدم کانون باید کار کارشناسی بسیاری روی همین روش‌های غیرمستقیم و روش‌های هنرمندانه و عاطفی انجام دهد. سوال شما سوال دقیقی است، غفلت نباید بکنیم که حالا که داریم از ابزار و روش‌های جذاب استفاده می‌کنیم ارزش‌ها در اولویت دوم قرار بگیرند. آن ارزش‌های مذهبی و دینی باید در شالوده‌ی کار ما باشد، بدون این‌که بخواهیم تبلیغش را کنیم و جنجال راه بیندازیم. گفتم که شعایر مهم است. نباید اشتباه شود که می‌خواهیم شعایر را تضعیف کنیم اما چون مخاطب ما کودک است حتما باید جنبه‌های غیرمستقیم را تقویت کنیم با حفظ شعایر دینی.
به تعبیر دیگر، خروجی‌های ما باید خروجی‌های متدین و مسلمان مذهبی باشند. این‌گونه نشود که بگویند فعالیت‌های کانون حرفه‌ای است اما خروجی‌هایش چندان متدین و مذهبی نیستند. خروجی‌های ما باید انسان‌های متدین و مذهبی یا به تعبیری متخصصانی ارزشی در حوزه‌های ادبیات و فرهنگ و هنر باشند. آن وقت فیلم‌شان، کتاب‌شان و قلم‌شان ارزشی خواهد بود. این‌ها جزو مواردی است که باید از همین ابتدا رعایت کنیم. یکی از برنامه‌های من همین است؛ مراقبت و حفظ فعالیت‌های ارزشی و ارزش‌ها.
 
در مورد حوزه‌ی تولید می‌خواهیم صحبت کنیم، همان بحث انسجام‌بخشی، چیزی که به نظر می‌رسد اتفاق افتاده است و شما هم در صحبت‌هایی که قبل‌تر داشتیم به آن اشاره کردید این است که تعادل و توازن در حوزه‌ی تولید وجود ندارد، در یک بخش‌هایی تمرکز بیش‌تر شده و در یک بخش‌هایی ممکن است مقداری غافل شده باشیم. به صورت روشن‌تر و مصداقی‌تر به نظر می‌رسد باید توجه بیش‌تری به بخش فیلم و سینمای ما بشود که یکی از بخش‌های بسیار مهم در تولیدات کانون است. عین این سوال را ما از مدیرعامل قبلی هم در یک ماه اول کارشان پرسیدیم، چون سینما یکی از نقاط کلیدی کانون است. برنامه‌های شما برای تولید فیلم و انیمیشن چیست؟ چون خیلی‌ها کانون را به خاطر فیلم‌هایش می‌شناسند و با توجه به محدودیت‌ها، منابع و امکاناتی که کانون دارد اگر تعادل رعایت نشود ممکن است جایی سرمایه‌گذاری بیش‌تری شود و جایی از سرمایه‌گذاری غفلت شود.
 
از جمله ویژگی‌هایی که برای کانون قایل ام، یکی گستردگی سطح پوشش در داخل و خارج کشور است و دیگری تنوع موضوعی آن. این‌که کانون، کانون شده و در دنیا منحصر به فرد است، دلایل مختلف دارد. دست‌ کم به‌نظرم دو دلیلش همین‌هاست؛ گستردگی پوشش و تنوع موضوعاتی که در حوزه‌های مختلف، کانون به شکل حرفه‌ای انجام می‌دهد. کانون هم یک موسسه‌ی فیلم‌سازی حرفه‌ای است و هم یک ناشر حرفه‌ای. حضور کانون در حوزه‌های مختلف فیلم، تئاتر، نشر کتاب، اسباب‌بازی و سرگرمی نشان می‌دهد که می‌خواهد نیازهای متنوع کودکان و نوجوانان را پوشش بدهد. بعضی‌ها گرایش به فیلم دارند، بعضی‌ها به کتاب و کتاب‌خوانی، بعضی به اسباب‌بازی و سرگرمی و... کانون این تنوع را ایجاد کرده و پوشش داده است. حتی اگر احساس شود کودکان و نوجوانان به نیازهای جدیدی احتیاج دارند، چه‌بسا لازم باشد کانون برای رفع آن نیازها سرمایه‌گذاری کند.
امروزه 42 حوزه‌ی کاری متفاوت در مراکز کانون وجود دارد. این نشان از تفاوت‌ها میان کودکان و تفاوت در ذائقه‌ها است. ما این تنوع را باید داشته باشیم. به همین دلیل معتقدم تنوع کانون که از ویژگی‌های آن است باید حفظ شود و گرایش به یک فعالیت خاص نداشته باشیم. آن فعالیت خاص می‌تواند علاقه‌ی شخصی ما باشد، ممکن است به دلیل هزینه‌ی کم‌تر آن فعالیت به‌خصوص باشد و در نهایت ما را به یک سمت بکشاند. ما باید تعادل ایجاد کنیم و تنوع فعالیت کانون را در حد و اندازه‌ی خودش در حوزه‌های فیلم، تئاتر، کتاب و... حفظ کنیم.
 
کمی روشن‌تر اگر می‌شود اشاره کنید.
 
دقیق‌تر بگویم؛ امروزه کانون در حوزه‌ی فیلم فعالیت چشم‌گیری ندارد، معتقدم باید این حوزه فعال‌تر شود. اگر تئاتر ما امروز تئاتر تولیدی کانون نیست، و از تئاترهای بیرون دعوت می‌کنیم تا سالن‌های ما را پر کنند، من این را کار کانون نمی‌دانم. کانون باید خودش تولید تئاتر داشته باشد، گروه تئاتر داشته باشد. اولین سوالی که من از بخش تئاتر کردم این بود که شما گروه دارید؟ گفتند نه. درحالی‌که کانون باید گروه داشته باشد. این‌همه از عوامل تئاتر از کودکی در کانون فعال بوده‌اند، چرا ما نباید یگ گروه حرفه‌ای، حتی گروه‌های حرفه‌ای کانونی داشته باشیم؟ از نوشتن نمایش‌نامه گرفته تا تمام عوامل باید از خود و درون کانون باشد. آن‌وقت نه‌تنها نمایش در سالن‌های ما اجرا می‌شود بل‌که آن گروه‌های نمایشی به دنیا اعزام می‌شوند تا اجرا کنند و مبلغ کانون باشند. گروه نمایشی که از بیرون می‌آید و سالن کانون را اجاره می‌کند و در نهایت همان گروه را کانون به خارج می‌فرستد، درحالی‌که نه نمایش‌نامه توسط کانونی‌ها نوشته شده و نه عوامل آن از درون کانون هستند، و تنها مورد حمایت کانون بوده، این دیگر گروه نمایشی کانون نیست. محصول کانون نیست. من می‌گویم کانون باید خودش محصول داشته باشد. به همین دلیل نیز در حوزه‌ی تئاتر و فیلم باید محصولات حرفه‌ای خودمان را افزایش بدهیم.
در این حوزه‌ها معتقدم باید دولایه داشته باشیم. همان‌طور که افراد و اعضایمان را طبقه‌بندی می‌کنیم تولیدات‌‌مان را هم باید دسته‌بندی کنیم. یکی دسته و طبقه‌ی حرفه‌ای است که ما در مرکز کانون باید دنبالش باشیم؛ تولیدات وزین، فاخر و حرفه‌ای داشته باشیم. یک دسته هم تولیداتی با سطح دانش‌آموزی و نیز تولیدات اعضا است که البته آن‌ها هم ارزش خودشان را دارند. ارزش‌گذاری را در این نمی‌دانم که تولیدات فاخری که به شکل حرفه‌ای تولید می‌کنیم، خیلی مهم‌تر از دسته دوم باشد. هر یک از این دو دسته، ارزش خودشان را دارند. جایگاه و اهمیت خودشان را دارند. و ما باید به اندازه‌ی خودشان روی هرکدام سرمایه‌گذاری کنیم، دنبال کنیم و مدیریت کنیم. آن کار آماتوری هم که بچه‌های سن 6، 8 یا 10 سال، بسیار ساده و با کم‌ترین هزینه و امکانات انجام می‌دهند در حد اثر حرفه‌ای برایش ارزش قایل هستم، منتها از هر کدام انتظارات خاصی داریم. این لایه‌ها را باید از هم تفکیک کنیم.
نکته‌ی پایانی‌ای که می‌خواهم در حوزه‌ی تولید بگویم ارتباط همه‌ی این‌ها با یک‌دیگر است. یعنی فیلم ما، تئاتر ما، رمان ما باید با یک‌دیگر ارتباط داشته باشند. چون می‌خواهیم پیامی را به مخاطب برسانیم. مثلا می‌گوییم 10 پیام برای مخاطبان کودک و نوجوان جامعه‌مان داریم. این پیام‌ها را می‌خواهیم در قالب رمان، تئاتر، فیلم، عروسک و... ارایه بدهیم. اول باید این پیام‌ها را احصا کنیم. در اتاق فکری که تشکیل دادم به اعضایش همین را گفتم. به تعبیری، باید دید از چه آموزه‌هایی می‌خواهیم برای مخاطب‌مان بگوییم. آن‌وقت برای آن رائه آن آموزه‌ها این تعداد فیلم بسازیم و این تعداد عنوان کتاب بنویسیم. فیلم و کتاب این‌گونه با یک‌دیگر مرتبط می‌شوند. مثلا می‌گوییم یکی از پیام‌های ما این است که می‌خواهیم روی ایران و داشته‌های ایران کار کنیم، چه از جهت مسایل طبیعی و جغرافیایی، چه از جهت مسایل فرهنگ و تمدن اش و چه از جهت مذهبی‌اش. در این‌جا به نویسندگان سفارش می‌دهیم در مورد ایران، که مثلا با این سرفصل‌ها شروع به کار کنند، فیلم‌ساز در مورد ایران این فیلم را بسازد، تئاتر در مورد ایران این کار را انجام بدهد. در واقع این سوژه که فرزندان ما در مورد آن باید تقویت شوند و دل‌بستگی به ایران اسلامی و تمدن ایرانی و کشورمان پیدا کنند را این‌طور ترویج داده‌ایم؛ یعنی بدون این‌که اعلام کنیم می‌خواهیم در مورد ایران آموزش بدهیم، این همان آموزش پنهان است. یا در مورد حوزه‌های مذهبی، یا شخصیت‌ها و چهره‌های ایرانی و دینی. ما اگر این‌ ضرورت‌ها را احصا کنیم یک کودک برای تربیتش باید این 10 محور، 50 محور، 100 محور را داشته باشد و برای آن‌ها برنامه بریزیم. تولیدات ما باید تابع این قضیه باشد نه تابع تشخیص‌های فردی.
 
در واقع کانون تبدیل می‌شود به سفارش‌دهنده. چون الان در بهترین حالت یک حامی است که مثلا اگر کاری خوب باشد حمایت می‌کند، ولی خودش برنامه‌ی مدونی برای سفارش ندارد.
 
البته کار سفارشی به مفهوم مختص آن مد نظر من نیستبلکه جهت‌دهی تولیدات به سوی اهداف تعریف شده مد نظر است. من حتی برای بخش خصوصی هم همین اعتقاد را دارم. یعنی نه تنها تولیدات خود کانون باید این‌گونه باشد بل‌که اگر کانون در حوزه‌ی کودک و نوجوان محوریت دارد و براساس آن معیارهایش را به استاندارد تبدیل کند و سپس آن را در اختیار بخش‌های خصوصی یا بخش‌های دولتی و نیمه‌دولتی دیگر قرار بدهد، باید در آن بخش‌ها نیز تولید چنین مسیری داشته باشد.
باید یک نشستی توسط کانون بگذاریم و بگوییم استانداردهای ما این است. برای تولید آن استانداردها از تمام بخش‌های دولتی و خصوصی کمک بگیریم، ولی در نهایت به یک مفهوم مشترک برسیم که در ایران برای کودک و نوجوان مثلا 100 موضوع احصا شده و روی این 100 موضوع خود کانون و غیر کانون کار می‌کنند. من امیدوارم کانون به این‌جا برسد که اولا چنین مرجعیتی در کشور باشد و به تولیدات خود و دیگران این‌گونه جهت بدهد و هم در دنیا اعلام کنیم برای کودک و نوجوان استاندارد داریم. 
 
تولید عروسک‌های خاص هم با این دیدگاه بوده ظاهرا. در مورد عروسک‌های دارا و سارا هم طبق همان سابقه‌ای که جناب عالی اطلاع دارید چند سالی است که نسل دوم عروسک‌ها تقریبا تمام شده و این انتظار وجود دارد که نسل جدید آن‌ها به بازار بیاید. شما در صحبت‌هایتان بحث «پیوست فرهنگی» را راجع به اولویت‌ها در مورد عروسک مطرح کردید، الان اما به نظر می‌رسد اولویت بیش‌تر به این سمت رفته که در ایران تولید بشود و با تولیدکننده‌های داخلی صحبت بشود. این چند سال هم که اتفاق خاصی نیفتاد. در بحث دیگر حوزه‌ی عروسک، ما وعده‌ای به جامعه داده بودیم در مورد عروسک‌های عمو نوروز و حتی یک رونمایی نمادین هم گرفتیم و رسانه‌ها را دعوت کردیم با حضور وزیر وقت آموزش‌وپرورش. اما الان دو سالی از آن زمان می‌گذرد، درحالی‌که قرار بود عروسک عمو نوروز سر سفره‌ی نوروز خانواده‌های ایرانی قرار بگیرد، دارا و سارا هم همین‌طور، با این‌حال اتفاقی نیفتاده است.
 
در مورد عروسک‌های دارا و سارا دو مساله وجود دارد، یکی اساسی‌تر، یکی هم جزو اعتقادات‌مان است. مساله‌ی اساسی‌تر همان بحث پیوست فرهنگی است. به این معنی که قرار است این عروسک‌ها چه تاثیرات فرهنگی‌ای بر روی مخاطبان ما بگذارند. ما نمی‌خواهیم که فقط یک اسباب‌بازی فروش باشیم. چراکه فروشنده‌های اسباب‌بازی در کشور زیادند. نقش کانون این است که در اسباب‌بازی و سرگرمی‌اش فرهنگ و پیامی را دنبال کند، همان‌طور که از تولید فیلم و کتاب‌مان می‌خواهیم پیامی را دنبال کنیم. این پیام باید تعریف شود که این عروسک چه اثراتی می‌تواند بر حوزه‌ی فرهنگ و مخاطب‌مان داشته باشد. این همان پیوست فرهنگی است.
یک مرحله‌ی کار انجام شده؛ عروسک دارا و سارا با فرهنگ ایرانی تولید شده و به بازار رفته است. این اقدامی است جدید و خوب اما در ادامه‌ی مسیرمشکل داشتیم و اکنون اگر بخواهیم تولید به همان سبک را ادامه دهیم، کار جدیدی نکرده‌ایم. در نهایت بازار، نیاز به عروسک دارد و ما همان را تولید می‌کنیم. این اتفاق جدیدی نیست که بخواهیم روی آن مانور بدهیم و افتخاری به آن بکنیم. افتخار ما باید این باشد که این اقدام را با توجه به پیوست‌ها و تاثیرات فرهنگی‌اش دنبال کنیم. چه‌بسا اگر قبل از تولید، به این دست مسایل فکر می‌شد، دیگر این فاصله نمی‌افتاد. عروسک‌ها تولید می‌شد، سپس کتابش نیز منتشر می‌شد، فیلمش ساخته می‌شد و... در کشورهای توسعه‌یافته چنین مسیری طی می‌شود؛ ابتدا فیلمی ساخته می‌شود، هم‌زمان براساس آن رمانش منتشر می‌شود، و وقتی چهره و شخصیت‌ها در ذهن بچه‌ها جا می‌افتد، عروسک آن به بازار می‌آید. کودکان هم از آن محصولات استقبال می‌کنند. چراکه آن محصول، همان چیزی است که دوستش دارند، آن را در تلویزیون دیده‌اند، در فیلم دیده‌اند، در رمان‌ها خوانده‌اند. ما اگر بتوانیم برای دارا و سارا این شرایط را ایجاد کنیم به نظرم کار قابل عرضه‌ای است.
من گروهی را مسوول مطالعه‌ی این موضوع گذاشته‌ام. شاید لازم باشد درکنار دارا و سارا با چهره و شخصیت جدیدی وارد شویم که روی آن در حال مطالعه هستیم. نکته‌ی دوم که چندان محوری نیست ولی جزو علایق‌مان است، این است که این محصول قبلا از کشور دیگری خریداری یا سفارش داده می‌شد. اگر این را بتوانیم به تولیدی‌های داخلی سفارش دهیم بسیار خوب است.
 
ربط این موضوع به کانون را بفرمایید که کانون باید چه کاری بکند؟ چون یک دیدگاهی هست که می‌گویند کانون باید حامی تولید داخلی باشد، البته ایده‌آل ما است که در کشور ما عروسک ملی‌مان تولید شود اما ممکن است این توانایی در کشور نباشد. آیا کانون وظیفه دارد که برود سرمایه‌گذاری صنعتی کند و بخواهد این کار را انجام بدهد؟
 
نه، این در صورتی است که ما بخواهیم تولید کنیم. برخی اوقات ما این را واگذار می‌کنیم به بخش خصوصی و تنها حمایت می‌کنیم که جنبه‌ی خودش را دارد. ولی به‌هرحال ما تولیدکننده هم هستیم، کتاب تولید می‌کنیم، چاپ‌خانه داریم، عروسک هم مثل کتاب تولید می‌کنیم. درست است که به بخش خصوصی و پیمانکار سفارش می‌دهیم اما مدیریت سفارش آن تولید را در دست داریم و استفاده از محصولات ایرانی از اولویت‌هایمان است. این تنها در بحث عروسک نیست. در انتشار کتاب، هم کاغذ ایرانی وجود دارد و هم خارجی. اگر کاغذ ایرانی همان کیفیت خارجی را داشته باشد اولویت ما استفاده از کاغذ داخلی است. اما گاهی می‌بینیم که با کاغذ ایرانی نمی‌توانیم کیفیت خوبی تولید کنیم و درواقع کار خراب می‌شود، خب از کاغذ دوم استفاده می‌کنیم. چون بنای ایران اسلامی و سیاست نظام جمهوری اسلامی این است که از محصولات داخلی استفاده شود مثل همه‌ی دستگاه‌های دیگر باید از محصولات داخلی استفاده کنیم. این فقط هم در مورد عروسک نیست، در مورد همه‌ی امکانات دیگر هم صادق است.
 
اصلا فکر نمی‌کنید خود این عروسک‌ها خیلی زیادی بولد شده است؟ یعنی کانون با این همه فعالیتش، سال‌های سال است که عمده‌ی درگیری‌هایش شده است حواشی این عروسک دارا و سارا. امکان موضع‌گیری‌ها، دعواها، بحث‌های کلانش در مورد عروسک بوده و حوزه‌های دیگرش هم مدت‌ها است که از چرخه‌ی نقد و بررسی خارج مانده است.
 
البته این یک پیام مثبت هم دارد. بالاخره عروسک دارا و سارا که از محصولات کانون است در افکار عمومی مطرح شده.
 
بخش عمده‌ای از این حواشی، ناشی از ناهماهنگی‌های داخلی کانون در دوره‌های مختلف بوده است.
 
نمی‌خواهم محصولی هم‌چون عروسک‌های دارا و سارا را قضاوت کنم اما من از جمله ملاک‌هایم صحبت‌های مقام معظم رهبری درباره‌ی اسباب‌بازی و عروسک است. بالاخره وقتی یک مقام حکیم حکومتی، مثل مقام معظم رهبری وارد این قضیه می‌شوند، حتما مطالعاتی شده است. البته ما هم باید خودمان مطالعه کنیم و به نتیجه برسیم اما بخش عمده‌ای از اعتماد من را این سخنان توانسته جلب کند که حتما مطالعه‌ای پشت آن بوده چراکه از میان این‌همه مسایل فرهنگی کشور، مقام معظم رهبری در آن چند بندی که در  صحبت هایشان هست، یک بند صحبت‌شان را اختصاص می‌دهند به عروسک و سرگرمی. در جلسه‌ی غیرعلنی‌ای هم که با هیات مدیره کانون داشتند حتی اسم دارا و سارا را هم میبرند. حالا این مساله از جنبه‌ای حسن کار بوده که ایشان حسن کار را فرموده‌اند و از جنبه‌ای نقد کار بوده که نقد را هم فرموده‌اند. این نشان می‌دهد که این مساله، یعنی عروسک دارا و سارا، قابلیت این را دارد که کانون روی آن فکر کند، کار کند و سرمایه‌گذاری کند.
 
 
برویم سمت بحث شیرین فعالیت‌های اقتصادی! ظاهرا فعالیت‌های اقتصادی کانون و حوزه‌ی بازرگانی طی دوره‌های مختلف، سیاست‌های چندگانه داشته و به نظر می‌رسد در نهایت برنامه‌ی مشخص و مدونی در این حوزه نبوده است. از طرفی با دوستان بخش بازرگانی که صحبت می‌کردیم می‌گفتند که کانون می‌خواهد به سمت همکاری با سرمایه‌گذاران خصوصی برود.
 
جدای از بحث ساختار فعلی کانون، من معتقدم بخش فرهنگ باید حمایت و تغذیه بشود تا بخش‌های فرهنگی بیش‌تر به محتوا بیندیشند.
 
یعنی از طرف دولت حمایت بشود؟
 
قاعدتا؛ این در واقع یکبحث کلی است. ولی سازوکاری که برای کانون پیش‌بینی شده و برمبنای آن عمل می‌کند، که به عنوان یک شرکت دولتی است. این برای ما دو جهت‌گیری را ایجاد می‌کند، یکی این‌که باید از جهت اقتصادی روی پای خودمان باشیم و به دلیل این‌که شرکت زیان‌ده هستیم قاعدتا حمایت دولت هم باید باشد (که هست). ولی این حمایت خیلی تامین‌کننده نیست و شاید بیش از چند برابر آن چیزی که دولت به ما کمک می‌کند، باید از طریق درآمدهای خودمان کانون را اداره کنیم. ولی بالاخره سازوکار کانون سازوکار شرکت دولتی است و باید به اقتصاد و درآمدهای آن توجه ویژه داشته باشیم و این کار را مدیریت کنیم. اما نباید این را فراموش کنیم که رسالت‌های اصلی ما کار فرهنگی، هنری، علمی و ادبی است. با این‌حال به خاطر این‌که بتوانیم این رسالت‌ها را خوب اجرا کنیم باید یک مدیریت کار اقتصادی هم داشته باشیم که من در برنامه‌های خودم اسم آن را اقتصاد کانون گذاشته‌ام.
نکته‌ی دوم این است که چگونه کار اقتصادی بکنیم؟ به دلیل همین پسوند ساختاری‌ای که داریم و شرکت دولتی هستیم باید سازوکار فرمول‌های دولتی بودن را هم لحاظ کنیم. این‌که سوال می‌کنید سرمایه‌گذار جذب بشود یا نه، این موضوع را باید بررسی کنیم. من یکشورای اقتصادی را دارم راه‌اندازی می‌کنم که باید روش‌هایی را دنبال کند تا فضای کار اقتصادی ما در عین اقتصادی بودن، فرهنگی هم باشد. ما ترجیحا وارد کارهای اقتصادی که فرهنگی‌آموزشی نیست نمی‌شویم. چون شان کانون، شان فرهنگی، هنری و علمی است و نوع کار اقتصادی ما هم ترجیحا باید این فضا را داشته باشد. مثلا ممکن است در یک فضای کاری، هم بتوانیم کارهای تجاری غیرفرهنگی انجام بدهیم که چندین برابر برای ما درآمد دارد و هم بتوانیم کارهای فرهنگی آموزشی انجام بدهیم که درآمدی هم دارد ولی نه به اندازه‌ی کارهای تجاری پردرآمد؛ اولویت من این است که در این شرایط، با  کار فرهنگی درآمدزایی ایجاد کنیم و از حیثیت کانون که حیثیت فرهنگی و علمی است مراقبت کنیم. نکته‌ی بعدی که موضوع کار ما را تعریف می‌کند دولتی بودن و سازوکار آن است. ما مثل بخش خصوصی نیستیم و قوانین دولتی بر ما حاکم است. چون قوانین دولتی بر ما حاکم است، یعنی ذی‌حساب داریم، دیوان محاسبات داریم و غیره. به همین دلیل اگر با بخش خصوصی هم بخواهیم کار کنیم در قالب مقررات و سازوکار دولتی باید باشد.
این موضوع را داریم مطالعه می‌کنیم و دولت هم سیاستش این است که با بخش خصوصی تعامل کند و بخشی از کارهایش را به بخش خصوصی و سرمایه‌گذاران غیردولتی بسپارد، ولی قطعا این ملاحظه را هم خواهیم داشت که در سازوکار سیستم دولتی حرکت کنیم. این کلیات قضیه است، ولی این‌که جزییاتش چه خواهد شد، برمی‌گردد به نتایج شورای اقتصادی کانون که به زودی تشکیل خواهم داد.
 
در همین حوزه دیدگاهی هست که می‌گوید که شرکتی بودن برای کانون یک فرصت است و حتی در بُعد داخلی، این فعالیت‌های اقتصادی می‌توانند کمک کنند به وضعیت معیشتی و مالی همکاران ما. از سوی دیگر، ما یک‌سری سرمایه‌هایی در کانون داریم، زمین‌ها، املاک، ساختمان‌های اداری و ... که از این‌ها می‌شود بهره‌وری اقتصادی بیش‌تری طلبید، درحالی‌که الآن بلااستفاده هم ماند‌ه‌اند. همه‌ی ما روی کانون، نام و اعتبار آن حساسیت قایل هستیم، ولی به هر حال این درآمدزایی ممکن است واقعا به داخل کانون هم کمک کند. شما هم این شرکتی بودن را فرصت می‌دانید؟ آیا نمی‌شود از این امکانات در حوزه‌ی اقتصادی استفاده کرد؟
 
بله، قطعا. این که من کلی گفتم که باید از فضاهایمان استفاده کنیم منظورم همین موارد هم بود. در واقع ما الان زمین‌ها، فضاها، امکانات و املاکی را چه در تهران و چه در بعضی از استان‌های دیگر داریم که استفاده‌ی بهینه‌ای از آن‌ها نمی‌شود. یکی از موضوعات اولیه‌ی آن تیم اقتصادی‌ای که دارم راه‌اندازی می‌کنم همین است که وضعیت و امکانات موجود کانون بررسی شود و طرح‌هایی داشته باشیم که بتوانیم از این اماکن بهترین استفاده را بکنیم، هم برای اهداف فرهنگی و هم برای کار اقتصادی.
 
بسیار خوب. سعی می‌کنیم بخش‌به‌بخش سوالات را مطرح کنیم تا جای ممکن.
دو سال پیش بود که کانون زبان و کانون پرورش فکری به لحاظ ساختاری با هم ادغام شدند. کانون زبان سال‌ها به عنوان مجموعه‌ای وابسته به کانون پرورش فکری فعالیت داشت منتها شکل بودجه‌‌بندی و ساختارش جور دیگری بود. ادغامی که صورت گرفت و چیزی شبیه یک معاونت در کانون پرورش فکری ایجاد کرد، طبیعتا درآمد خیلی زیادی را از کانون زبان وارد کانون کرد. نظر شما در مورد این ادغام چیست؟ چه‌قدر با این سیستم موافق هستید؟
از طرفی لازم است ذکر کنیم که این ادغام مشکلاتی هم پدید آورده است که دوستان کانون زبان در آن‌جا معترض هستند. به هر حال وقتی در شعار و حتی عمل می‌گوییم که کانون زبان هم عین کانون پرورش فکری است و کارمندانش هم مثل کارمندان کانون هستند، باید به انتقادهای آن بخش هم توجه کنیم. انتقادی که عموما مطرح می‌شود این است که بودجه و درآمد کانون زبان آن‌قدر که باید، در خودش صرف نمی‌شود. برای برقراری توازن و با توجه به این‌که کانون زبان هم به هر حال مجموعه‌ها و هزینه‌هایی دارد و نیاز به تقویت دارد، شما چه برنامه‌ای دارید؟
الآن شاید درآمد کانون زبان شبیه بودجه‌ی نفت کشور است که می‌تواند در سرمایه‌گذاری صرف شود، اما عمدتا صرف هزینه‌های جاری کانون می‌شود.
 
این‌که درآمد کانون زبان در فعالیت‌های کانون استفاده می‌شود چیز بدی نیست، یعنی به تعبیری این‌که بودجه‌ی نفت برای اداره‌ی کشور استفاده می‌شود چیز بدی نیست. بالاخره درآمدهایی در بعضی از بخش‌ها در کشور وجود دارد که برای منافع عمومی مردم استفاده می‌شود و این طبیعی است و به شکل خاص آن هم در بحث کانون و کانون زبان. کانون درآمدهایی را در حوزه‌های فعالیت‌‌های داخلی خودش دارد و یکی از درآمدهایش هم در واقع درآمدی است که از کانون زبان است و این‌ها چون همه یک مجموعه هستند و هزینه‌های مشترک دارند، پس این هزینه‌کردن چیز بدی نیست. هم برای کانون زبان باید به سهم و اقتضای خودش هزینه بشود و هم برای فعالیت‌هایی که در کانون پرورش فکری هست. ولی این‌که برای ساختار کانون که با کانون زبان ادغام شده چه اتفاقی خواهد افتاد من جواب صریحی نمی‌دهم، به دلیل این‌که این موضوع را هم می‌خواهم به کار کارشناسی بسپارم. گروهی را دارم تشکیل می‌دهم و همین دیروز با افراد گروه صحبت کردم. گروهی که از خود اعضای کانون زبان و کانون پرورش فکری مشترکا تشکیل می‌شود تا ارزیابی کنند و وضعیت را ببینند که آیا همین وضعیت باید تثبیت و تقویت بشود یا باید اصلاح شود و شکل دیگری پیدا کند. نتیجه‌ای که از این بررسی‌ها بگیریم، قابل عرضه است و خودم هم ممکن است نظراتی داشته باشم، ولی بنایم بر این است که مستند بر کارشناسی نظرات را اعلام کنم.
اما نگاهی که خودم دارم و صریحا اعلام می‌کنم و به آن گروه هم به عنوان پایه و شروع کار مطرح کرده‌ام این است که در نظر بگیرند که کانون زبان با کانون پرورش فکری، گرچه عنوان‌هایشان مشترک است، اما دو جنس متفاوت اند. ما این‌جا در کانون پرورش فکری با سطح سنی کودک و نوجوان داریم کار فرهنگی و هنری و آموزش غیرمستقیم انجام می‌دهیم، اما کانون زبان یک کار کاملا آموزشی را عهده‌دار است که منحصر به کودک و نوجوان هم نیست و بزرگ‌سالان را هم شامل می‌شود. این جنس متفاوت داشتن نباید باعث شود هیچ کدام از این دو تضعیفی برای بخش دیگر باشد. به عنوان مثال مرکز کانون پرورش فکری ما در استان کار اولیه‌اش این است که به مسایل فرهنگی و هنری کودک و نوجوان بپردازد، اما اگر قرار باشد که اداره کردن کانون زبان استان مسوول و مدیر استان ما را مشغول به خودش کند و از وظیفه‌ی خودش منحرف کند، اشکال دارد و باید اصلاح شود. این‌که چگونه اصلاح شود را به همان گروه کارشناسی سپرده‌ام، ولی این خط قرمز من است که فعالیت‌هی کانون پرورش فکری نباید تحت‌الشعاع قرار بگیرد و برعکس. ساختار را باید طوری طراحی کنیم که هر کدام به قوت بتوانند کار خودشان را دنبال کنند و هم پوشانی داشته باشند.
 
دلیلی که این حرف را زدیم این بود که برای مثال تقریبا هم‌زمان با این اتفاق و ادغام، در کانون زبان ایران به عنوان جایی که منبع درآمد کانون پرورش فکری است، با گسترش بی‌رویه‌ی تعداد مراکز روبه‌رو هستیم. و این مساله آن اعتباری را که زمانی کانون زبان به عنوان موسسه‌ای با کیفیت داشت، کم کرده است. در خیلی از شهرها قراردادهای مشارکتی بسته‌اند، مراکزی آمده‌اند و به هر حال شنیده و دیده می‌شود که کیفیت کار این مراکز به عنوان یک برند معتبر پایین آمده است.
 
بله، کیفیت کار مهم است، چه در کانون زبان و چه در کانون پرورش فکری. من الان قضاوتی نمی‌کنم که کیفیت کانون زبان پایین آمده یا نه، ولی معتقد هستم که توسعه باید به نسبتی باشد که به کیفیت لطمه نزند.
 
در صحبت‌هایتان خیلی در مورد کارگروه‌های مشورتی صحبت کردید. در بخش قبل این گفت‌وگو به اختصار از فعالیت آن‌ها یاد شد، حالا سوال این است که آیا مشخصا به نتیجه‌ای رسیده‌اید؟
یک نکته‌ی دیگر را هم توضیح بدهید لطفا. اعضای این کارگروه‌های مشورتی چه‌طور و با چه معیارهایی انتخاب شده‌اند؟ مثلا آیا افراد کانونی هم در آن حضور دارند یا همه‌گی از بیرون مجموعه گرد هم آمده‌اند؟
 
لازم است که کارگروه‌ها را اول از جهت ترکیب توضیح بدهم. جایگاه کارگروه‌ها جایگاه تصمیم‌سازی است. وقتی مدیرعامل مجموعه می‌خواهد تصمیماتی بگیرد، برای آن‌ها باید فرایند تصمیم‌سازی طی بشود. البته بخش عمده‌ی فرایند تصمیم‌سازی در بدنه است، بدنه‌ای که از دورترین مراکز کشورمان شروع می‌شود تا برسد به حوزه‌ی ستادی. این شروع قضیه است که تصمیم‌سازی در بدنه باید شکل بگیرد. ولی وقتی به حوزه‌ی مدیرعامل می‌رسد باید این تصمیم‌سازی انسجام خاص خودش را پیدا کند. برای این بخش، اتاق فکری تشکیل داده‌ایم، کارگروه‌هایی تشکیل داده‌ایم که در واقع اجزای اتاق فکر هستند. به تعبیری ما عقل منفصل مدیریت را این‌جا ایجاد کرده‌ایم. چون معتقدم که یک مدیر نمی‌تواند هم تماما فکر کند و هم تماما مدیریت کند و همه‌ی کارها را شخصا انجام بدهد. قطعا باید عواملی باشند که در کنارش کار مطالعاتی و مشورتی داشته باشند. ما اتاق فکر را در حوزه‌ی مدیرعامل شکل دادیم و قطعا کارگروه‌هایی باید تشکیل شوند که به‌صورت موضوعی و تخصصی وارد عمل بشوند. این توضیح، جایگاه سازمانی این کارگروه‌ها است که به عنوان عقل منفصل در کنار مدیرعامل هستند. اما در مورد این‌که چه ترکیبی خواهند داشت، باید بگویم من این ملاحظه را دارم که هم از کارشناسان داخل کانون در آن حضور داشته باشند، هم خارج از آن. از داخل کانون باید باشند، به این دلیل که دست‌اندرکار موضوع باشند، به‌روز باشند، مسایل داخلی کانون را کاملا مسلط باشند. از سوی دیگر کارشناسانی از بیرون مجموعه باید حضور داشته باشند، چون نگاه کردن از بیرون هر مجموعه‌ای، کارایی خودش را دارد.
ما اگر بهترین آدم‌ها را در داخل کانون داشته باشیم باز هم در چهارچوب موجود کانون فکر می‌کنند. باید آدم‌هایی را بیاوریم که در چهارچوب موجود کانون فکر نکنند، اما کانون را بشناسند، اهداف و نیازهای آن را هم بشناسند، ولی در قالب‌های اجرایی و گردش کار اجرایی کانون نباشند. نمی‌خواهیم بعدا هم آن‌ها را وارد اجرا کنیم و مثلا بگوییم الان تمرینی کار کنند و بعدا وارد اجرا شوند. حوزه‌ی فکر باید مصون باشد از این‌که درگیر کارهای اجرایی بشود. پس ترکیبی را خواهیم داشت متشکل از بدنه‌ی کانون به همراه افرادی که کانون را می‌شناسند، از بیرون کانون را مطالعه کرده‌اند، نظراتی دارند و این‌جا اظهار نظر می‌کنند.
حالا این افراد بعضا ثابت خواهند بود و بعضا مدعو و موقت. یعنی این‌طور نیست که بگوییم فقط با این 20 نفر کار می‌کنیم. شاید افرادی را به مناسبت خاص و موضوعی خاص دعوت کنیم، چند جلسه بیایند، نظر بدهند و بروند.
 
الآن این کارگروه‌ها عناوین مشخصی دارند؟
 
اولا ما خیلی نمی‌خواهیم ساختارسازی جدیدی کنیم. نمی‌خواهیم سازوکار اجرایی وسیعی را دوباره در حوزه‌ی مدیرعامل ایجاد کنیم. نه. بعضی از کارگروه‌ها موقت هستند، یعنی شاید یک موضوعی داشته باشیم که با پنج جلسه تمام بشود یا حداقل اعضای کارگروه به نتیجه‌ای برسند و بعدش دیگر آن کارگروه آماده باشد که هر وقت دوباره نیاز داشتیم بیایند. بعضی از موضوعات هم مستمر است. الآن این‌ها را داریم تقسیم‌بندی می‌کنیم، ولی هنوز به چهارچوبی که قابل اعلام باشد نرسیده‌ایم. ولی حداقل به 16 یا 17 موضوع رسیده‌ایم که باید برایشان کارگروه تشکیل شود. ممکن است یک کارگروه تشکیل بشود و مثلا سه موضوع را تامین کند، ولی قطعا بعضی از این کارگروه‌ها به مسایل ساختاری کانون خواهند پرداخت که این‌ها، احتمالا از همان کارگروه‌های موقت باشند؛ ساختار را تنظیم و ترسیم می‌کنند و بعد دیگر فقط باید هر چند وقت یک‌بار درباره‌ی آن تجدید نظر کنند.
بعضی از کارگروه‌های ما کارگروه محتوایی خواهند بود. مثلا شورای سیاست‌گذاری و نظارت برتولید یکی از مهم‌ترین شوراهایی است که ما می‌خواهیم تشکیل بدهیم. این شورا هم روی تولیدات ما سیاست‌گذاری می‌کنند و نقشه‌ی کلان تولیدات ما را طراحی می‌‌کند و هم تولیدات را قبل از این‌که بخواهند به چاپ و به امضای مدیرعامل برسند، مورد بازبینی نهایی قرار می‌دهد. البته در این مورد، فرایند کارشناسی در خود بدنه‌ی تولید انجام می‌شود و آخرین ایستگاه کارشناسی شورای نظارت بر تولید است.
شورای دیگری را در نظر دارم شکل بدهم که شورای فرهنگی، هنری و ادبی است و فعالیت‌های فرهنگی، هنری و ادبی ما در سطح کشور آن‌جا انسجام فکری و شکلی پیدا خواهد کرد. موضوعاتی مثل این‌که ما چه‌قدر جشنواره می‌توانیم داشته باشیم، یا در مراکزمان چه فعالیت‌هایی باید تقویت بشود و مواردی از این‌دست، به‌طور مرتب در نشست‌های این شورا طراحی، رصد و نوسازی می‌شود.
این شوراهایی که الان اسم بردم شوراهای ثابت ما هستند و شاید از مهم‌ترین شوراهای ما، همین شورای تولید و شورای فرهنگی باشند.
در بحث اقتصاد هم شورای اقتصادی کانون را می‌خواهیم راه بیندازیم هم فعالیت این شورا هم ادامه‌دار خواهد بود، چون بحث اقتصادی در حوزه‌ی کار کانون خیلی جدی است.
بحث کارگروه رسیدگی به مسایل کارکنان، دیگرکارگروهی است که شاید در شروع، کارش پرحجم‌تر و در ادامه کم‌حجم‌تر باشد، ولی این هم از موارد مهم است. چراکه در آن به مسایل کارکنان، چه از لحاظ اقتصادی و چه مسایل انگیزه‌ای، معنوی و غیره باید رسیدگی شود. تشکیل این کارگروه را هم در اولویت قرار داده‌ایم تا به مشکلاتی که همکاران ما به صورت روزمره دارند رسیدگی کند.
تا فراموش نکردم باید همین‌جا تاکید کنم که کارگروه برنامه‌ی سال 93 هم یکی از کارگروه‌هایی است که به سرعت قرار است شکل بگیرد تا کانون در سال آینده کاملا برنامه‌محور باشد.
 
یعنی برنامه‌ی سالانه داشته باشد؟
 
هم برنامه‌ی بلندمدت و هم برنامه‌ی سالانه. چون داریم وارد سال 93 می‌شویم اولویت را به طراحی برنامه‌ی این سال دادم تا بر اساس آن چهارچوب، معاونت‌ها، مراکز و مدیریت‌ها خودشان را تنظیم کنند. بعد از این، می‌رسیم به همان برنامه‌ی بلندمدت.
 
با توجه به صحبت‌های شما و فعالیت این کارگروه‌ها، سوالی که مطرح است رابطه‌ی نتایج این کارگروه‌ها و اتاق‌های فکر با «سند چشم‌انداز کانون» است. سندی که سال گذشته در همین ایام به‌صورت عمومی اعلام شد.
البته در چند دوره این اتفاق افتاد؛ یکی دوره‌ی آقای چینی‌فروشان بود که زیر نظر آقای ارگانی سند چشم‌اندازی تدوین شد. دوره‌ی بعد، دوره‌ی آقای رضایی بود و این سند زیر نظر مهندس کریمی تدوین شد.
نگاه شما به این سندهای چشم‌اندازی که در کانون ترسیم شده چگونه است؟ با توجه به حرف‌هایی که درباره‌ی گروه‌های مشورتی و کارگروه‌ها زده شد، آیا دوباره قرار است سند‌ جدیدی ترسیم شود یا مثلا از همان تجارب گذشته استفاده می‌شود؟
 
بله؛ قطعا ما سند جدیدی تولید خواهیم کرد ولی با استناد به همان فعالیت‌هایی که قبلا انجام شده است. من هم برنامه ده ساله که  آقای ارگانی تدوین کرده اند را دریافت کرده‌ام و هم سند چشم‌اندازی که آقای مهندس کریمی تنظیم کرده‌اند را خوانده‌ام. این دو متن را به اتاق فکر تحویل دادم تا با مطالعه‌ی این سندها و مستندات خاصی که دارند طراحی جدیدمان را شروع کنیم که قطعا باید مستند بر همین‌ها باشد.
 
سازمان‌نمای کانون (چارت) هم چند دوره درگیر این مسایل و تغییرات بود. همین اواخر هم یک سازمان‌نمای تازه تصویب شد. نظرتان در مورد این سازمان‌نمای جدید چیست؟ آیا این نمای سازمانی هم دست‌خوش تغییر خواهد شد؟
برای مثال، الآن بحث مدیران کل استانی خیلی مهم است. به خاطر این‌که آن‌ها فعالیت‌های روزمره و جاری دارند و باید زودتر تکلیف خود را بدانند. قبلا این‌طور بود که مدیران کل استانی با معاونت فرهنگی در ارتباط مستقیم بودند. در دوره‌ی جدید، از معاونت فرهنگی جدا شده و مستقیم زیر نظر مدیرعامل آمدند. حال، تا قبل از این‌که برنامه‌های بلندمدت تدوین شود، در این بخش چه برنامه‌ای مد نظر شماست؟
 
در مورد سازمان‌نما (چارت) باید بگویم که من این موضوع را هم جزو بازنگری‌ها قرار داده‌ام و اولین کار کارگروه ساختار، این است که چارت فعلی را بررسی کند. این‌که حتما عوض می‌شود یا نه، الآن پیش‌زمینه‌ی ذهنی ندارم، چون کار کارشناسی نشده است. بعضی از مدیران می‌گویند من چارت خودم را تنظیم می‌کنم! اما من معتقد به «چارت خودم» نیستم. معتقدم باید به شکل علمی و مطابق با اهدافی که داریم چارتی تنظیم شود که هر مدیری بتواند به آن استناد کند. مدیران قبلی هم حتما همین کار را کرده‌اند، و من تلاش‌های ایشان را تضییع نمی‌کنم. ولی اعتقادی که برای کانون دارم این است که کانون نباید مجموعه‌ی اداری باشد. درست است که ما دولتی هستیم، ولی به خاطر نوع مخاطبی که داریم و ظرافت‌هایی که مخاطب ما دارد، باید فضای عمومی کانون را یک فضای فرهنگی کنیم.
بارها گفته‌ام که از مدیرعامل تا پایین بدنه، همه باید مربی باشیم. این مربی بودن روحیه‌ای را در ما تقویت می‌کند که باعث می‌شود رفتارهای خاصی داشته باشیم. برای مثال اگر یک معاون وزیر به شکل طبیعی سازوکارهایی دارد من هم قاعدتا برای این‌که وقتم را تنظیم کنم باید چنین سازوکارهایی را تعریف کنم، ولی در عین حال باید تلاش کنم که از نظر روحیه و نوع ارتباط و رفتار عمومی، روحیه‌ی مربی‌گری را در خودم حفظ کنم و فراموش نکنم که من مربی هستم و باید باشم. فکر می‌کنم تمام مدیران ستادی و استانی ما باید مراعات کنند که فضای کانون، فضای مربی‌گری باشد. چراکه اگر این فضا حاکم نباشد، بین مرکز با حوزه‌ی ستادی فاصله می‌افتد.
 
طبق این فرمایش شما، پس باید در عمل هم این را ببینیم. برای مثال الان به عنوان مدیرعامل می‌فرمایید در انتخاب مدیران‌تان سیاسی‌کاری نخواهید داشت؟ چراکه ما الان مدیرانی داریم که در عین لیاقت‌های فردی و مدیریتی، «مدیر کانونی» نیستند. مثلا می‌توانند مدیرکل سیاسی فلان‌جا باشند و مدیر خوبی باشند، ولی مدیر کانونی نیستند. با این‌حال در دوره‌های مختلف و نه یک دوره‌ی خاص، به واسطه‌ی مناسبات خاص مدیران استان‌ها و مدیرعامل، انتخاب شده‌اند. شما اگر می‌گویید باید دنبال روحیه‌ی مربی‌گری باشیم، این روحیه در این موارد هم باید اتفاق بیفتد. درست است؟
 
وقتی می‌گویم روحیه‌ی مربی‌گری، توان مدیریتی را نفی نمی‌کنم. در واقع مدیریت، سازوکارهایی دارد؛ یکی، توان شخصی فرد است برای این‌که بتواند مجموعه را اداره بکند، یکی توان ارتباط‌گیری فرد است با دستگاه‌های مختلفی که در استان هستند. بالاخره ما باید بتوانیم با استاندار، با مدیرکل آموزش و پرورش و ... تعامل کنیم. این‌ها تکنیک‌های مختلفی می‌خواهد که ممکن است یک مربی نداشته باشد. من می‌گویم مدیر ما باید دو چهره داشته باشد: یکی چهره‌ی مربی‌گری‌اش را حفظ کند و یکی هم چهره‌ی مدیریتی‌اش را. در سیستم مدیریتی ارتباطات سیاسی نیاز است، نمی‌گویم سیاسی‌کاری، می‌گویم ارتباطات سیاسی. یعنی این‌که بتواند خودش را با استاندار، فرماندار، امام جمعه، دستگاه‌های نظارتی و غیره تنظیم کند.
بحث‌های دیگری هم هست؛ مثلا اگر یک مدیر کانونی، کار مالی دارد باید در سیستم مالی و سیستم‌های نظارتی ملاحظه بشود. روحیه‌ی مربی‌گری این است که با مجموعه‌ام بتوانم راحت تعامل و همفکری کنم، با آن‌ها ارتباط برقرار کنم، کودک را درست ببینم. روحیه‌ی مدیریتی هم که عرض کردم شرحش را. هردوی این‌ها باید در مدیران ما وجود داشته باشد.
 
ظاهرا کارگروهی هم برای انتصابات درنظر گرفته‌اید در راستای همین بحث انتصابات مدیران استان‌ها.
 
بله؛ کارگروهی تشکیل داده‌ایم تحت عنوان ساختار نیروی انسانی و انتصابات.
 
خبر جدیدی طی این چند روزی که گذشته ندارید از انتصابات؟
 
نه، هر وقت کسی منصوب شود خبرش می‌آید. اما اجازه بدهید در راستای همین بحث یک چیزی بگویم: مدیران فعلی ما بر اساس ارزیابی‌ای که خواهیم داشت بعضی تثبیت خواهند شد، بعضی جابه‌جا خواهند شد و بعضی تغییر خواهند کرد. این‌طور نیست که بگوییم همه تثبیت می‌شوند یا تغییر می‌کنند؛ ما این سه جهت‌گیری را داریم.
در این تغییرات و تحولات، به دیدگاه‌های بدنه‌ی آن مدیریت، چه در بخش چه در استان هم توجه می‌شود؟
 
وقتی می‌گوییم ارزیابی، کارمان شامل همه‌ی این‌ها می‌شود؛ هم نظرات بدنه و هم کارایی خودشان و سایر شاخص ها مد نظر است.
 
استان‌ها خیلی منتظر سفر شما هستند؛ لطفا بگویید برای سفر به استان‌ها چه برنامه‌ و ایده‌ای وجود دارد و این سفرها از نظر شما با چه هدفی باید صورت بگیرد. به هر حال در همه‌ی دوره‌ها این اتفاق می‌افتاده و همه‌ی مدیرعامل‌ها سفر به استان‌ها داشته‌اند. می‌خواهیم در این مورد از زبان شما بشنویم که چه اهداف و برنامه‌هایی دارید؟
 
قطعا به استان‌ها سفر می‌کنم و از نزدیک با مربیان و کارشناسان و کسانی که در مراکز کانون کار می‌کنند، دیدار خواهم کرد. باید از حوزه‌هایی که از کانون حمایت می‌کنند از جمله استانداری‌ها و بخش‌های فرهنگی آموزش‌وپرورش، بازدید و با آن‌ها به تعامل رسید. این برنامه از برنامه‌های ضروری است اما این‌که از چه زمانی این سفرها آغاز می‌شود، به برنامه‌ریزی در ستاد و ساماندهی آن برمی‌گردد که ممکن است چند ماهی طول بکشد. تقریبا دو ماه از فعالیت بنده گذشته است و در نهایت یکی دو ماه دیگر نیز این برنامه‌ریزی‌ها ادامه پیدا می‌کند. پس از آن، سفرها و ارتباط مستقیم با استان‌ها را شروع خواهیم کرد.
 
یک سوال دیگر داریم، که اصلا سیاسی نیست اما عنوان سیاسی دارد. طبیعی است که وقتی دولت‌ها تغییر می‌کنند مردم خواسته‌ها و انتظاراتی از آن دولت دارند و در دستگاه‌های پایین‌تر به معنای رده‌بندی‌های اداری، آن سیاست‌ها اعمال می‌شود. اگرچه کانون نهادی فرهنگی و مرتبط با کودکان و نوجوانان است و ممکن است خیلی از این مسایل تاثیر نگیرد اما دولتی که عنوانش «تدبیر و امید و اعتدال» است، شعارهایی دارد و طبیعی است که از کانون هم انتظاراتی وجود داشته باشد. این شعارها و تحولات، یعنی تفاوت دیدگاه‌های فرهنگی و الویت‌بندی دولت‌ها چه تاثیری بر کارها، فعالیت‌ها و سیاست‌های کانون می‌گذارد؟
 
هویت و سابقه‌ی کانون نشان داده که نگاه‌های خاص سیاسی در کانون نه دنبال خواهد شد و نه کسی انتظاری از کانون دارد که در آن نگاه خاص سیاسی دنبال بشود چون سرو کارش با کودکان است.
اما شعارهای این دولت جدید که برگرفته از اعتقادات و روش های مدیریت درست است یعنی «تدبیر»، که شاخصه یک مدیریت عقلانی است «امید»، که شالوده یک مدیریت انسانی است و «اعتدال» که یک رفتار مدیریتی مبتنی بر عقلانیت است، شعارهای خوبی است که در این دولت مطرح شده و امیدوارم ما در کانون به عنوان بخشی از این دولت در مسیر تدبیر و امید و اعتدال حرکت کنیم و تاثیرات آن را هم در مجموعه مان تجربه کنیم..
 
 
در همین‌‌جا یک بحثی هم باز کنیم. نقدی که همیشه در همه‌ی دوره‌ها به مجمع عمومی کانون وارد بوده این است که این مجمع‌ها با حضور چند وزیر و معاون رییس‌جمهور و دیگر اعضای رده بالا، انتظار بیش‌تری از آن‌ها می‌رفته است. که در این شکل، از ظرفیت‌هایی که باید استفاده شود و از حضور آن مقامات و وزرا که می‌توانند کمک حال کانون باشند، استفاده نمی‌شود.
 
بله. این ما هستیم که باید این‌جا از این ظرفیت‌ها استفاده کنیم و این برای ما فرصت است نه تهدید. ما باید ببینیم از این ارتباط چگونه می‌توانیم استفاده کنیم. به هر حال آن‌ها از جهت حقوقی مسوولیت دارند نسبت به این کار. ما در ارتباط با صداوسیما، وزارت اقتصاد و دارایی، وزارت علوم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید نیازهای کانون را احصا کنیم. همین روزها که من دارم این بازدیدها را در مراکز مختلف کانون انجام می‌دهم یادداشت گذاشته‌ام و مرتب بررسی می‌کنم که ببینم چه نیازهایی الان وجود دارد و با همکاری چه وزارت‌خانه‌ای می‌تواند برطرف شود.
 
بسیار خوب. با توجه به محدودیت وقت و صفحات، بحث‌ها را جمع‌ می‌کنیم. اما در پایان می‌خواهیم بدانیم انتظار شما از «خبرنامه‌ی کانون» به عنوان ارگان رسمی این مجموعه چیست؟ یعنی نگاه‌تان از جنبه‌های انتقادپذیری و انتقال این انتقادها چه‌طور است؟
به عنوان مثال خیلی وقت‌ها نامه‌ای برای خبرنامه می‌آید که حاوی انتقادی است. چه‌قدر در این زمینه‌ها روابط عمومی و خبرنامه‌ی کانون، دستش باز است برای انعکاس؟
 
روابط عمومی قاعدتا باید انتقال‌دهنده‌ی نظرات مخاطبان ما، مردم ما و کارکنان ما به حوزه‌ی ستادی و مدیریت باشد. آن بخش از نقدها که می‌‌تواند اعلام بشود و در سایت قرار بگیرد یا در نشریه منتشر شود و فضای نقد را ترویج بدهد، مهم است. به نظرم این کار باید انجام شود تا احساس نشود فضای بسته‌ای داریم و کسی جرات نقد ندارد. نقد، اثرات بسیار خوبی دارد منوط به این‌که منصفانه، عاقلانه و موثر باشد. در این سطح به نظرم روابط عمومی باید زمینه‌ی نقدها را ایجاد و اعلام کند و آن بخشی که ممکن است تخریب افکار و جایگاه سازمانی باشد هم باید به شکل محرمانه در اختیار مدیرعامل قرار بگیرد. از روزی که من آمده‌ام به این مجموعه، روابط عمومی همین کار را کرده است. من به صورت مرتب آن بخش از پیام‌های مخاطبان که روی سایت گذاشته می‌شود را مستقیم می‌بینم و بخشی که روی سایت گذاشته نمی‌شود هم روزانه به دست من می‌رسد و هر روز در جریان نظرات کارکنان و مردم قرار می‌گیرم. این امر، در تصمیماتم هم قطعا موثر خواهد بود.
 
با توجه به رویکردهای شما، تا چه‌اندازه با گسترش فعالیت‌های رسانه‌ای روابط عمومی موافق هستید؟ ارزیابی‌ای که در طی این مدت از روابط عمومی داشته‌اید را می‌فرمایید.
همیشه پیشنهادهایی در روابط عمومی بوده برای گسترش کار. مثلا در مورد راه‌اندازی یک روزنامه، خبرگزاری کودک، پورتال سازمانی یا دیگر موارد این چنینی. دیدگاه شما را در این مورد را می‌خواهیم بدانیم.
 
هر کار و ساختار جدیدی، حسن‌هایی دارد و آسیب‌هایی هم در کنارش. من از منظر آسیب‌شناسی نگاه می‌کنم و می‌گویم کارهایی را که مزاحمت برای رسالت‌های اصلی ما ایجاد می‌کند، نباید واردشان بشویم و سرمان را به بعضی از کارهای حاشیه‌ای گرم نکنیم. مصداقش را الآن نمی‌خواهم بگویم. من با روزنامه مخالف نیستم چرا که ما الان توان راه‌اندازی آن را داریم. خصوصا که درحال حاضر هرروز یک صفحه از روزنامه‌ی شاپرک را تامین می‌کنیم. پس وقتی چنین توانی هست، می‌توانیم روزنامه هم منتشر کنیم. اما باید حساب‌شده باشد. یا این‌که سایت‌هایی را داریم که می‌توانند تجمیع شوند و به پورتال کانون تبدیل شوند، تا هم هویت بالاتری پیدا کند و هم سطح اطلاع‌رسانی بالاتر برود. بحث خبرگزاری کودک کار خیلی خوبی است ولی باید مراقب باشیم که این کار‌ها که همه هم کارهای خوبی هستند، بیش از حد ما را مشغول خودشان نکنند. فرض کنید یک سازوکار وسیع ایجاد کنیم که خبرگزاری کودک راه بیندازیم و بعد از کارهای اصلی‌مان بیفتیم؟ این حرفی که من می‌زنم نه موافقت است نه مخالفت؛ خط قرمز است. در واقع باید کارهای خوب را در حدی واردشان بشویم که از کارهای خوب‌تری که وظیفه‌ی خود ما هستند غفلت نکنیم. این کلیت قضیه است اما روی هر کدام از پیشنهادها باید بررسی و کار تخصصی بشود.