کد خبر: 228295
تاریخ انتشار: ۳ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۵
بازدید 1969
دلسوز، عمیق، نکته سنج

همانطور که مطلع هستید مدیر کل کانون پرورش فکری استان تهران «محسن فضلی» پس از بیست سال کار و تلاش صادقانه در مدیریت استان تهران با این مسئولیت خداحافظی کرد و به جای او «علی گنج کریمی»منصوب شد.

به همین مناسبت ویژه برنامه آخرین شماره فصلنامه فانوس در سال 92، یادداشت‌هایی از همکاران استان تهران و فراتر از استان در نکوداشت «محسن فضلی» به چاپ رسید که تلاش می‌کنیم یادداشت‌های این همکاران به مرور در این بخش به چاپ برسد.

 

وقتی وارد استان تهران شدم خودم را آماده کرده بودم که  فقط یک مربی باشم.  تجربه کارشناس بودن و مربی مسئول بودن را داشتم و نمی خواستم دغدغه های قبلی را تجربهکنم. قسمت نشد که لذت کار با بچه ها طی این چند سال نصیبم شود اما افتخار کار کردن برای مدیری که هر روز بیشتر از روز قبل در من حس تحسین و احترام را به وجود می آورد باعث شد درسهای زیادی از ایشان بیاموزم و برای همین صمیمانه سپاسگزار و مدیون زحماتشان بوده و هستم. به رسم قدر شناسی چند سطری نه در تعریف و تمجید ایشان بلکه فقط به خاطر دل خودم نوشتم و تقدیمشان می کنم اگر چه زبانم قاصر است و کلامم گویا نیست.

 کار کردن در استان تهران برایم جالب و متفاوت با شهرستان بود. مدیر و کارشناس جایگاه خاصی داشتند، تقسیم کار و برنامه ریزی به شکل واقعی و عملیاتی تعریف شده بود. مسئول مرکز نقش مدیریتی خوبی داشت. امور اداری انگار چشم و گوش اداره بود. برای کارشناسان آمار درست و دقیق و خلاقیت در اجرای فعالیت ها مهم بود و نگاهشان به کتابخانه از نظر فضاسازی خیلی خاص بود. خلاصه بازار رقابت بین کارشناسان، مراکز و مربی ها رونق داشت و انگار جلب رضایت  آقای فضلی برای همکارانش خیلی ارزشمند بود، اغلب همکاران دوستش داشتند و احترام خاصی برایش قائل بودند.

در حقیقت وقتی به بزرگی، تعداد کتابخانه ها و انتظاراتی که از استان وجود داشت نگاه می کردید می توانستید حس احترام و اعتماد همکاران را بیشتر درک کنید. هر انسان عاقلی معتقد بود مدیریت چنین استانی کار ساده ای نیست به خصوص اگر بیست سال هم از تاریخ آن می گذشت. بنابراین با تمام نقاط قوت و ضعفی که وجود داشت همه می دانستند هنر و تدبیری خرد گرایانه، مشارکت جویانه و توام با علم و آگاهی می طلبد تا کسی بتواند دوران مدیریتی خوب و با کمترین بحران را طی کند. و شاید همین ویژگی ها  باعث شد من و امثال من بعد از سال ها که در خدمت ایشان بودیم بتوانیم ادعا کنیم مدیری داشتیم؛ که عمیقا با فلسفه و مفهوم تربیت و به جایگاه و نقش مربیان آگاه بود.

شادی و نشاط را در مرکز و در نگاه مربیان و کارشناسان جستجو می کرد و راه را برای ایجاد فضاهای صمیمانه  باز می گذاشت.

در کنار کلیات به جزئیات توجه داشت و علی رغم مشغله زیاد چیزهایی را می دید که فقط یک آدم دقیق، سلیم و مسئولیت پذیر می توانست ببیند.

از پویایی و اثرگذاری مربیان و کارشناسان در محیط کارشان لذت می برد و اگر نمی توانست امکانات را متناسب نیاز آنها تدارک ببیند حداقل مانعی بر سر راهشان نبود.

حسن رفتار و سلوکش در جمع ما و حتی در مقایسه با خیلی ها برایمان زبانزد بود و شاید برای همین همیشه برای قرار گرفتن در موقعیت های به اصطلاح بهتر و پر مسئولیت تر اقبال عمومی با ایشان همراه بود.

به عنوان یک مدیر امور را درست و سنجیده طراحی می کرد و گفته هایش را کاملا حساب شده بیان می کرد. به همین دلیل به راحتی در مقابل هر منطق قوی تری تسلیم می شد و بارها این را به ما گوشزد می کرد؛ اگر دلیل محکمی در رد حرف های من یا دیگری دارید حتما بگویید و از منطق خود دفاع کنید.

 نیاز همکاران و اعضا را به درستی، با سنجیدگی و صبوری درک می کرد و اگر نمی توانست آنها را رفع کند هرگز دیگران را قربانی عدم امکانات و رسیدن به شرایط مطلوب نمی کرد. بلکه مسئولیت عواقب کارها و عدم امکانات را آنچنان قبول می کرد که انگار منشاء نارساییها و نرسیدن به خواسته های مطرح شده خودشان بودند و این اخلاق ستودنی شهامت می خواست.

فضاهای همدلی، همراهی و بدون حاشیه را صادقانه ستایش می کرد و با تمام توان برای حفظ موقعیت همکاران در چنین شرایطی تلاش می کرد.

فرهنگ و باورهای دینی مان را عمیقا می شناخت و آگاهانه و به دور از تعصب و اجبار ما را نسبت به حفظ آنها تشویق و ترغیب می کرد.

در جلسات کارشناسی و دیدار با مسئولین در خیلی موارد الهام بخش ما بود و قالب های کاری تازه و خلاقی را وارد گردونه کار و نگاه فرهنگی می کرد.

بارها با نگاهی انتقادی به انتخاب ها و تصمیماتش در جمع دوستان می پرداختیم اما غالبا به این نتیجه می رسیدیم که بهترین نگاه و تصمیم را گرفته اند و...

در یک کلام به نظر من حقیر با همین زبان الکن حتی امروز هم ایشان پل ارتباطی هستند بین بخش مهمی از تاریخ مدیریتی گذشته و آینده کانون که باید از تجارب و دانش شان بیشتر از طول مدیریت بیست ساله شان بهره مند شد.

خوشحالم که هنوز بودن و ماندنشان را شاهدیم و می توانیم به نگاه مدبرانه و کلام عاقلانه و موثرشان در کانون به عنوان یک مشاور و معاون فرهنگی تصمیم ساز متکی باشم.

امروز امیدوارم در نقش یک مشاور و معاون فرهنگی دلسوز و دارای بینش و بصیرت بتوانیم از وجودشان و نگاه عمیق شان در جهت حل مشکلات اصلی و مهم فرهنگی و انسانی استفاده کنیم چرا که مطمئنم هم خودشان به درستی آنها را شناسایی و درک نموده اند و هم همکاران در تمام استان ها آنقدر به ایشان اعتماد و اطمینان دارند که دست یاری به سوی شان دراز خواهند نمود.

                                                                                                                                                                   سودابه فلاحیان

                                                                                                                                                           معاون فرهنگی استان تهران