سلامی به وسعت تمام دستهای بخشنده
سلامی به بی کران خیال پرنده ی کانونی که سالهاست ما را بر بام تمام آرزوهایمان می نشاند و امید سبز جوانیمان شد.
کودکانه زیستیم میان کتابهایی که جان می داد و بازیهایی که امروز دستانمان را بازوانمان را و پاهایمان را برای هدفهایمان قدرتمند کرده!
ما کودکان دیروز به ضریح باورهای کانونیمان چنگ زدیم و امروز در آستانه ی بزرگ شدنمان خیالمان را خوابانده ایم که فردا شاید هرگز کانون قدمگاه ما نباشد وآنوقت این خیال بی پروایمان را کجا جا بگذاریم.
گاه به نگاه کودکان غبطه می خوریم و گاه از آرزوی بزرگ شدن پشیمان پشیمان!
ما هستیم و آرزوی نابی که شاید در ذهن ما دارد رنگ می بازد.
تمام دلخوشیمان جایی است که در آن فهیدیم شاعر هستیم،فهمیدیم که می توانیم داستان بنویسیم نقش بزنیم و دریایی از آرزو را نقاشی کنیم،از ناگفته های پیشینیان سر در بیاوریم، به جستجوی ماه برویم و از هزار ندانسته ی زندگی کودکیمان سر در بیاوریم و امروز دیگر فقط نپرسیم و در پی جواب، خودمان را گم نکنیم.
و حال خوشحالیم که احساس بزرگ شدنمان زیاد برایمان ناخوشایند نبود و دیده شدن و اعتماد کردن ، حس شیرینی به ما داد تا با خیالی راحت از فردا نترسیم و خواسته های دیروزمان را برای شما بگوییم تا کودکان امروز از آن سهم ببرند.
دیگر بار حضور شما را به سرزمین فرهنگ و ادب خیر مقدم عرض می نماییم.
با تشکر اعضا نوجوان مرکز کامیاران