کد خبر: 231404
تاریخ انتشار: ۵ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۹:۴۳
ساعت به وقت کودکی

 
یادداشت: رضا رحمانی
برادر و خواهر خوبم،مربی زحمتکش و پر تلاش کانونی ؛ سلام صمیمانه ام را بپذیرید . ساعت به وقت صفحات مفاتیح الجنان , دو قدم مانده به راز گل سرخ . حتما تا این لحظه از مهمانی خوش گذشته و انشاء الله بعد از این هم .
مهمانی خدا با طعم سریالهای رسانه ملی مزه دیگری دارد . خدا کند که حرفهایم به کنایه تفسیر نشود که اگر این طور بود را گلایه برایم هموار و مرکب اداری شکوه در اختیار .
جام جهانی فوتبال یادتان هست ؟ زلزله هفت ریشتری در برزیل چطور ؟ اشکهای پسر بچه عینکی بعد از گل چهارم را من که نتوانستم فراموش کنم ؟ شما چطور ؟ 
گل محفل مرثیه خوانی مان با همکاران برای برزیل بخت برگشته همین صحنه بود . سایتها و تلوزیون چه نوحه سرایی که نکردند ، بگذریم .
حرف ازفوتبال به میان آمد ، نظرتان راجع به فوتبال سالحی چیست ؟ راستی یادم هست کاروان نیروهای امنیتی و پلیس تیم آلمان را از ورزشگاه تا هتل محل اقامت همراهی می کرد , مبادا کسی نازکتر از گل به آنها بگوید .
سوالی ذهنم  را به خودش گرفتار ساخته است  ، اشک آن کودک برزیلی با خنده های 4 کودک فلسطینی که در سواحل غزه در حال بازی بودند چه فرقی دارد که آن سوژه شد و این هدف . آن کودک سوژه رسانه ها شد و این بچه ها هدف توپخانه ناو اسرائیلی . همه دنیا هم تیم توپخانه را همراهی می کند مبادا که آب در دلشان تکان بخورد . از فوتبال بگذریم .
راستی سریال بخوانید "هفت سنگ" بشنوید "خانواده مدرن"  را دنبال می کنید ؟
یادم هست یک قسمت از آن را تصادفی دیدم ، قصه جشن تولد حامد پسر بابا نصیر و مامان مهری بود و حامد ده ساله و اصرارش که می خواست باز هم کودکی کند .
مستند سفره افطاری به خون نشسته آن خانواده فلسطینی که 5 نفر از آنها کودک بودند چند ثانیه از قاب چشم ما گذشت . اصلا حواسمان هست که آنها دیگر وقتی برای کودکی ندارند . نمی خواهم ادامه بدهم ، از کشتار 8 کودک بی گناه در یک خانواده و 4 کودک دیگر د خانواه ای 8 نفره و شهادت 174 کودک تا امروز و کشتن 100 نفر در یک روز و حمله به بیمارستان و گزارش سازمان ملل از کشته شدن یک کودک در هر ساعت در غزه و.... هم بگذریم .
هنوز سوالاتم تمام نشده است . اگر فردا این زلزله دست از گریبان غزه بردارد و کودکان غزه که جان سالم از زیر آوار به در برده اند را جایی ببینیم و پای درد دلشان بنشینیم  خاطره کدام اشکمان را برای آنها تعریف می کنیم که سوز فراق همبازی هایشان را کم کند .
چند روزی است سراغ برخی دوستان کانونی و غیر کانونی ام رفته ام , باور کنید هنوز متعجبم که در رثای سبزی فروش سر کوچه شان قلم زده اند  اما انگار ستاره های فوتبال ساحلی غزه را ندیده اند , هنوز دلم میوسزد از آه سرد و دلسوزانه آن عضو دختری که بغض اجازه نمی داد بیشتر با مربی اش از غزه بگوید و اینکه در مراکزمان سخت سرگرم خودمانیم و ضیافت افطار و آموزش مهارتهای زندگی . این حتما به این معنی نیست که اگر تکلیف اداری نداشته باشیم .... نه این طور نیست . ما مهارت دوست داشتن و ایثار را بر سر سفره های افطار با کودکانمان تمرین می کنیم و همه کودکان ، ایران ، برزیل ، غزه را دوست میداریم . حواسمان به کودکی هست .