کد خبر: 264907
تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۲
بازدید 1785
کتاب پرنده،‌ بچه‌های حسین‌آباد را به فردا می‌برد

بچه‌ها از قبل منتظر ما بودند،‌ با این که چیز زیادی تا ظهر نمانده بود برایمان صبحانه مفصلی آماده کرده بودند که به نوبت می‌رفتند و می آمدند و تکه‌تکه‌اش را روی میزی در کلاسی کنار کلاس درسشان می چیدند. همه‌شان می‌دانستند که این گروه مهمان‌ها هدیه ویژه‌ای برایشان دارد

روستای «حسین‌آباد» نزدیکی شهر «اراک» است،‌ مدرسه‌اش بزرگ و محکم است با تعداد کلاس‌هایی که حالا برای جمعیت بچه‌های مدرسه زیاد هم هست و حیاطی که هر چند درخت و کف‌پوش ندارد، اما برای بازی به قدر کافی خوب هست. به نسبت بسیاری از روستاها که مدرسه ندارند و خیلی از مدرسه‌های روستایی که امکاناتی بسیار کم‌تر از این دارند،‌ اوضاع مدرسه روستای حسین‌آباد آن‌قدرها هم بد نیست؛ اما این را هم نمی‌شد نادیده گرفت که مدرسه « کتابخانه» ندارد؛  یعنی نه جایی برای کتاب‌خواندن،‌ نه قفسه‌ای برای نگه‌داشتن کتاب و نه حتی کتاب‌های مناسبی که به درد بچه‌ها بخورد.

خبرش را مسوول کتابخانه سیار کانون پرورش فکری به خیریه «فردازی» داد؛ ‌گروهی از جوان‌ها که برای توسعه عدالت آموزشی تلاش می‌کنند تصمیم گرفتند کمک جمع کنند برای مدرسه و بچه‌ها کتاب بخرند با قفسه‌ای که بشود در کلاس گذاشت و این‌طوری مدرسه حسین‌آباد را هم کتاب‌خانه‌دار کنند.

روز چهارشنبه‌ای که به مدرسه رسیدیم،‌ همه منتظرمان بودند،‌ هم معلم،‌ هم مربی کتابخانه سیار کانون و هم بچه‌ها. قبل از تعطیل‌شدن مدرسه فرصت شد تا تعدادی از کتاب‌ها که هدیه  بود تقسیم شود و بچه‌ها را حسابی سر ذوق بیاورد، بعد از آن،  بچه‌ها رفتند که کتاب‌های نویشان را بخوانند و داستان‌هایشان را برای همدیگر تعریف کنند و حتی شاید با هم عوض‌شان کنند.

 
بچه‌های مدرسه حسین‌آباد از یک خیریه که برای عدالت آموزشی تلاش می‌کند تعدادی کتاب هدیه گرفتند

بچه‌های خیریه هم ماندند تا کتابخانه تازه را بچینند و مرتب کنند. کتاب‌هایی که برای کتابخانه خریداری شده بود،‌ کمی متفاوت بود؛ چندتایی کتاب مرجع و دو سه مجموعه کتاب نوجوانان،‌ روی قفسه‌ای که با کمک‌های مردمی خریداری شده بود چیده شد تا بچه‌ها  سر فرصت به آن سر بزنند و برای نظم و ترتیب امانت‌دادن‌شان دفتر ثبت و کارت کتابخانه و کارت کتاب درست کنند.

بخش دیگری از کار بچه‌ها ‌ماند برای روز بعد. پنجشنبه صبح بچه‌ها دوباره در مدرسه جمع شدند تا چیزهای جدید یاد بگیرند؛ کارگاه آشنایی با تجارت دیجیتال،‌ یک کلاس آموزشی در مورد کدنویسی و معرفی شغل،‌ فرصتی بود تا بچه‌ها دور هم بنشینند، حرف بزنند و سعی کنند با کار تیمی به ایده‌های قابل قبول برسند.

 
فرصت کار تیمی در مدرسه‌ای که بچه‌های همه رده‌های ابتدایی کنار هم درس می‌خوانند کمتر پیش می‌آید،‌ اما بچه‌ها سعی کردند برای برنده‌شدن در رقابت کارگاهی از همه امکاناتشان استفاده کنند

مدرسان این کارگاه‌ها از برنامه آموزشی‌شان راضی هستند. «شبنم» که بچه‌ها را با شغل محیط‌بانی آشنا کرد،‌ می‌گوید: « سعی می‌کنم بچه‌ها را با شغل‌هایی که بیشتر در منطقه خودشان ممکن است با آن برخورد داشته باشند آشنا کنم،‌ علاوه بر این آموزش‌های محیط زیستی به آن‌ها برای همه ما لازم است و کمک می‌کند در آینده مشکلات کمتری در محیط زیستمان داشته باشیم.»

«احمد» یکی دیگر از مدرسان تیم خیریه که با بچه‌ها در مورد کدنویسی حرف زده است می‌گوید: « این تجربه اول من برای تدریس در چنین موقعیتی بود،‌ مثل هر کار دیگری باید با آزمون و خطا یک چیزهایی را یاد بگیریم تا کم‌کم دستمان بیاید که چه چیزی برای بچه‌ها بهتر است.»

« خیلی‌ها فکر می‌کنند اگر بچه‌ها امکانات یک کار را نداشته باشند توضیح‌دادن به آن‌ها در مورد آن کار بی‌فایده است؛ اما من این‌طور فکر نمی‌کنم،‌ ممکن است این بچه‌ها امکان کدنویسی نداشته باشند،‌ یا اصلا هیچ وقت به سراغ این کار نروند، اما آن چیزی که مهم است یادگرفتن این نوع تفکر است و این چیزیست که به ابزار نیاز ندارد.»

 
کتابخانه سیار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، بین بچه‌های روستایی خیلی محبوب است. بچه‌ها هر هفته یک بار فرصت دارند از کتابخانه‌ای که پشت یک مینی‌بوس است کتاب قرض بگیرند

مدرسه روستای حسین‌آباد تنها یک کلاس ابتدایی دارد با بچه‌هایی که بعضی‌شان تازه دندان‌هایشان ریخته است و بعضی‌شان هم در اوایل دوره بلوغ هستند، تنها معلم روستا هر روز از اراک به حسین‌آباد می‌آید و برمی‌گردد. اینجا دبیرستان ندارد،‌ تعداد بچه‌های روستا آن‌قدر کم است که نمی‌شود در آن دبیرستان راه انداخت،‌ قبلا که جمعیت روستا بیشتر بود،‌ یک واحد آموزش از راه دور هم در روستا بود. بچه‌های بزرگ‌تر تمام هفته خودشان درس می‌خواندند و آخر هفته معلم از شهر می‌آمد برای رفع اشکال،‌ حالا اما همین هم وجود ندارد،‌ بچه‌ها بعد از تمام‌کردن دوره ابتدایی، دو راه بیشتر ندارند، ‌یا باید در خانه بمانند یا برای ادامه درس به اراک بروند. دبیرستان‌های اراک البته برای پذیرش از روستا آماده هستند اما خوابگاه فقط برای بچه‌هایی است که درسشان خوب است،‌ شاگردهای متوسط باید مسیر روستا تا شهر را هر روز با ماشین طی کنند،‌ تعدادشان هم آن‌قدر نیست که بشود برایشان سرویس گرفت،‌ تاکسی هم از روستا به شهر نیست؛ اما هنوز همسایه‌هایی هستند که می‌شود روی کمک‌شان حساب کرد.

«لیلا» مادر دو بچه که یکی‌شان اول دبیرستان و دیگری پنجم ابدایی است، می‌گوید: « دختر بزرگم در اراک درس می‌خواند. هر روز باید راه روستا تا شهر را برود و برگردد،‌ اگر سال آینده نمره‌هایش بهتر باشد می‌تواند خوابگاه بگیرد، اما فعلا نه، روزی شش،‌ هفت هزار تومان فقط هزینه رفت و آمدش می‌شود، اما چون درس را دوست دارد ما هزینه‌هایش را تامین می‌کنیم. پسر کوچک‌ترم خیلی به درس علاقه ندارد،‌ شاید همین ابتدایی را که تمام کرد دیگر نخواهد درس بخواند،‌ اما دخترم حتما دیپلمش را می‌گیرد.»

در مدرسه سه نفر دیگر هم هستند که سال آینده باید به دبیرستان بروند،‌ لیلا امیدوار است که سال آینده که تعداد بچه‌های دبیرستانی بیشتر می‌شود بتوانند برای بچه‌ها سرویس بگیرند؛ البته اگر این بچه‌ها بخواهند به دبیرستان بروند.

جمعیت روستای حسین‌آباد زمانی ترک روستا را شروع کرد که آب کم شد، قبل از آن مردم باغ انگور داشتند و کشاورزی،‌ حالا با کم‌شدن آب، بیشتر باغ‌ها خشک شده‌ و عده زیادی از مردم مهاجرت کرده‌اند. لیلا که خودش در همین مدرسه ابتدایی روستا درس خوانده می‌گوید: « زمان ما سه تا کلاس درس در مدرسه بود،‌ بچه‌ها بیشتر بودند،‌ الان همه از روستا رفته‌اند،‌ برای همین یک کلاس درس بیشتر در مدرسه نیست،‌ آن‌ها هم که مانده‌اند کم‌کم زمین‌هایشان را می‌فروشند و به شهر می‌روند،‌ یا کارهای خدماتی می‌کنند یا کارهای آزاد دیگر،‌ چاره‌ای هم نیست،‌ بالاخره روستا آب ندارد.»

 
حسین‌آباد هم مثل خیلی روستاهای دیگر،‌ آب لوله‌کشی دارد؛ اما چون آبی نیست که در لوله‌ها جریان داشته باشد،‌ چشمه روستا هنوز بیشترین مقدار آب نوشیدنی مردم را تامین می‌کند

با این‌که حسین‌آباد لوله‌کشی آب دارد،‌ هنوز مقدار زیادی از آب آشامدینی مردم از چشمه وسط روستا تامین می‌شود. «فاطمه» دختر یکی از خانواده‌های روستایی که در اراک زندگی می‌کند و برای آخر هفته به روستا آمده می‌گوید: « شیر آب فقط نیم‌ساعت در روز آب دارد،‌ چاره‌ای نیست به غیر از این که بیاییم از چشمه آب برداریم،‌ اگر دو سه روزی باران بیایید آب چشمه هم خوب است،‌ اما باران که نیاید آب می‌شود یک باریکه. من و همسرم هم برای همین از روستا رفتیم،‌ با این‌که این جا هوایش خیلی بهتر از اراک است اما نمی‌شود در آن زندگی کرد، ‌نه کار هست نه آب،‌ فقط پدر و مادرم اینجا مانده‌اند که آخر هفته‌ها بیاییم سری به آن‌ها بزنیم.»

اراک از نظر آلودگی هوا یکی از بدترین شهرهای ایران است؛ نیروگاه سیکل ترکیبی شازند، ‌موقعیت جغرافیایی شهر و افزایش جمعیتش در چند سال گذشته باعث این آلودگی شده است. زمین‌های رهاشده مردم حسین‌آباد را آن‌طور که اهالی روستا می‌گویند کسانی که وضع مالی بهتری دارند می‌خرند و خانه‌های ییلاقی می‌سازند،‌ این است که در قسمت پایین بافت روستا،‌ تعداد زیادی خانه‌های سپید با سقف‌های قرمز و نارنجی شیروانی هست،‌ با ساکنان آخر هفته به آخر هفته.

مدرسه روستا حالا یک کتابخانه کوچک برای خودش دارد،‌ مینی‌بوس کتابخانه سیار کانون پرورش فکری هم همچنان هفته‌ای یک‌بار به این‌جا می‌آید تا برای بچه‌ها کتاب بیاورد،‌ بچه‌ها می خندند و از هدیه‌هایی که گرفته‌اند راضی هستند،‌ روستا اما آن‌قدرها زنده و سرحال نیست،‌ مردمی که از شهر می‌آیند توشه‌شان را با خودشان می‌آورند و زندگی‌شان جای دیگری است، حضورشان کمکی به اقتصاد روستا نمی‌کند،‌ خانه‌های ترک‌شده را هم دیگر نمی‌شود قابل سکونت کرد.