سلام به آسمان آب نباتی ، به شوق پریدن از روی پله های نگاه آرام همه ی مادران .

سلام !

امروز جیب هایمان را پر از شکلات کرده ایم و از روی سرسره هزار بار سر خوردیم .امروز آرزوهایمان را در دل قاصدک فوت کردیم و آن را مثل موشک کاغذی مان راهی آسمان کردیم.صدای فریادمان را تا دل ابرهای شکم گنده ی آسمان می رسانیم ،می رسانیم تاهمه حرفهایمان را بشنوند.

بزرگترهای عزیز شما هم برای چند لحظه کارهایتان را تعطیل کنید و به حرف های دل ما گوش کنید .

1 بیاییم نگاه مهربانمان را از جوجه کلاغ هایی که زشتی را در زیبایی معنی می کنند نگیریم.

2 بیاییم در جنگهایمان از تفنگ آب پاش استفاده کنیم و محبت به قلب هم تیر اندازی کنیم.

3 لطفا ما را بغل کنید و به همه نشان بدهید .ای آدم بزرگ ها می خواهیم مارا ببینید نمی خواهیم زیر دست و پا بمانیم و قد کوتاهمان باعث شود که مارا فراموش کنید

4 می خواهیم وقتی بزرگ شدیم آنقدر پول دار شویم که بتوانیم تمام فالهای رنگی مرتضی را که رنگ آرزوهایش است و تمام گل های قرمز مهناز را بخریم تا آنها قدری روی جدول بنشینند و به آرزوهایشان فکر کنند

5 مادر تو هم صدای مارا که از اعماق دل کوچکمان بلند می شود بشنو . گرمای دستان تو زبانزد فرشته ها است ولی نمی دانیم چرا فقط جمعه هاغذای تو گرم است و از شنبه تا پنجشنبه چشمان خورشید از بین میله های بالکن توی بشقاب ما می افتد و غذایمان را کمی گرم می کند.

6 دلمان می خواهد نخودچی کشمش هایی که مادر بزرگ بهمان داده است را بخوریم و در حیاط خانه ی پدر بزرگ با صدای بلند عمو زنجیر باف بازی کنیم و کسی به ما نگوید "ساکت، همسایه ها اذیت می شوند".

7 شب ها که پدر از سرکار می آید احساس می کنیم زبانش را موش خورده است دلمان می خواهد کمی با او حرف بزنیم و سوار قلم دوشش شویم و با او هواپیما بازی کنیم

از اینجا که ما بچه ها ایستاده ایم تا آنجا که همه ی شما نشسته اید فاصله ی زیادی نیست پس صدایمان را می شنوید

ما دلمان آسمانی را می خواهد که سیاهی و تیرگی را فقط در افسانه ها دیده باشد.....