خودم را مدیون کانون می دانم

رشید کاکاوند، عضو هیئت علمی دانشگاه و مدرس دوره ی شعرخوانی کانون البرز، فضای مودبانه ، محترم و فرهنگی کانون را از عوامل اساسی پیشرفت خودش در دنیای ادبیات معرفی کرد.

با نگاهی صمیمی ،  لحنی قاطع و  کلامی اثر گذار  که حکایت از احساس و عاطفه اش به فضای کانون و  دریای عمیق دانسته هایش دارد ، باران دانشش را برای بهتر خواندن شعر در سه روز از روزهایی که هوای کرج اوضاع چندان خوبی ندارد و آلوده ی دود شده، بر سر مربیان مشتاق مراکز می باراند تا آن ها نیز آن چه را که دریافته اند با تاکید بر استفاده و توجه ویژه به حواس شان در اختیار اعضا قرار دهند، کمتر کسی است که عاشق و اهل شعر و ادب باشد و رشید کاکاوند،  مجری و کارشناس توانمند خراسانی سیما و یکی از برترین اساتید حوزه ی ادبیات فارسی ایران و مفاخر استان البرز را نشناسد ، وی  دکترای زبان و ادبیات فارسی، عضو هیئت علمی رسمی دانشگاه آزاد،  دارای سوابق مختلف تدریس در دانشگاه های گوناگون و یکی از فعال ترین افراد این حوزه در ایران است .
به بهانه ی دوره ی آموزش شعرخوانی که برای مربیان فرهنگی و ادبی مراکز استان برگزار شده، مصاحبه ای را با  ایشان به عنوان مدرس دوره ، انجام داده ایم که می خوانید:
تعریف تان از شعر چیست ؟
همه می دانیم که شعر تعریف پذیر نیست و فقط می توان برخی مولفه ها را در آن مد نظر قرار داد ، جوهر شعر، خیال است و تخیل می تواند هسته ی اصلی شعر باشد .
غیر از تخیل که هسته اصلی شعر محسوب می شود یک سری از مولفه ها هم هست که هر دوره ای،  برخی اهمیتبیشتری پیدا کرده اند، برخی کمتر و بالعکس؛  مثلا چیزی که در شعر حتما ما توقع داریم باشد ، عاطفه است ، یعنی احساس ، تا جایی که هر کلام رومانتیک و عاطفی را ما گاهی با شعر اشتباه می گیریم و البته که شعر چون حامل فرهنگ و اندیشه ی تاریخی ما هست، ما توقع تفکر هم از شعر داریم؛ یک سری چیزها هم در شکل شعر پدید می آید ، مثلا  ماشعر غیر آهنگین  را نمی پذیریم به عنوان شعر، حتی اگر شما شعر سپید هم بگویید که وزن نداشته باشد ، تا حدودی توقع دارید،  آهنگی در کلام باشد و نکته دیگر این که در شعر در دوره های مختلف با زبان شعری از زبان گفتار جداست ، به تعبیری می گویند شعر، عدول از هنجار زبان است و این چند تا مولفه ( متن شعر، تخیل ، احساس، زبان و موسیقی یا آهنگ شعر ) دخیل می شود .
در سبک هاو دوران های  مختلف ممکن است یکی از این ها بیش از بقیه به نظر آید مثلا در شعر تعلیمی ما ، مثل دوران ناصر خسرو یا بخشی از آثار سعدی ، اندیشه بر جسته تر است ، چون دارد تعالیمی می دهد به مخاطبش، در شعر غنایی ما احساس و تخیل بیشتر خودش را نشان می دهد ،  دربخشی از  شعر معاصر زبان مهم است و شما می بینید صرفا شعر حوادثی است که در زبان اتفاق می افتد و هر سبکی مولفه های خاص خودش را دارد .
جایگاه و نقش فعالیت" شعر خوانی" در کانون چیست ؟
این که تردیدی نیست که شعر به خاطر بنیاد زیبایی شناسی که  دارد و این که سابقه ی فکری، فرهنگی و عاطفی جامعه ی ایرانی را در خودش دارد، بیشترین حد تاثیر گذاری را مستقیم یا غیر مستقیم می تواند داشته باشد ، آهنگی که درشعر هست،  به خصوص در شعر کودکان که وزن ویژه ای هم دارد( وزن های خاص ضربی و طربناک دارد)، پیش از آن که بخواهد بحث تعلیم و تربیت اتفاق بیفتد، لذت بخشی به بچه ها صورت می گیرد؛  و این لذت بخشی ، خوشایند بودن کلام شعر می تواند ابزاری باشد برای این که هر چیزی را،  انتقال فرهنگ، انتقال علم و انتقال اخلاق یا هر جیز دیگری را به زبان شعر ، راحت تر بتوانیم انجام دهیم ؛ گو این که بچه ها از این طریق، تربیت روانی هم پیدا می کنند و با شعر خوانی به یک شکلی از زیبایی و لذت می رسند که روان شان و شخصیت روانی آن ها به آرامش، امنیت و تعادل می رسد .
تاثیر دوره های آموزشی ویژه مربیان را چگونه ارزیابی می کنید ؟
بدیهی است که دوره های آموزشی اگر درست طراحی ودرست  اجرا شوند، مسقیما موثر هستند ، هر چه آموزنده،  یعنی معلم یا مربی، درجه ی دانایی خودش را بالا ببرد، میزان تعلیم و انتقال تعالیم در کار او بیشتر می شود  و گسترش پیدا می کند، به تعبیری  از قدیم گفته اند هر چه معلم باسواد تر باشد ، بیشتر می شود از او یاد گرفت ، حالا اگر معنی این سواد را ما گسترش دهیم و بگوییم هر چه آدم فرهنگی تر باشد ، از مولفه هایی که در کلاسش قرار است استفاده کند، آگاهی بیشتری داشته باشد ، هر چه با سیستم تعلیم و تربیت روز آشنایی بیشتری پیدا کند، هر چه فرهیخته تر شود ، طبیعی است که شاگردان او بیشتر می توانند از تعالیمش،  استفاده کنند و به طور یقین اگر این دوره ها مداوم و ادامه دار باشد و تکرار پیدا کند، به روز بودن دانایی ها و جلوگیری از فرسوده شدن و تکراری شدن  تعالیم و دانایی ها خودش یک موهبتی است که معلم یا مربی  می تواند داشته باشد .
چه فعالیت های مکمل دیگری برای شعر خوانی پیشنهاد می کنید ؟
غیر از شعر خوانی و همه ی ابزار و روش های مختلف آن که خودش گسترده است،  یکی از فعالیت هایی که می تواند خیلی کمک کند به شعر خوانی  ، آشنایی عملی با موسیقی است ، موسیقی در شکل هنری مشهورش و حتی موسیقی در شکل ابتدایی اش (آشنایی با ریتم ، آشنایی با نغمه های مختلف ایرانی و فرهنگی)، هم برای بهتر خواندن شعر و هم برای این که درک و دریافت حسی و روانی از شعر داشته باشند و بتوانند آن را انتقال دهند، حتی به عنوان ابزاری برای انتقال شعر می تواند بسیار کمک کننده باشد و البته مداومت ارتباط با بچه ها و تلاش مربی برای نزدیک شدن به دنیای بچه ها در کنار این ماجرا، می تواند اتصال بیشتری بین مربی و اعضا برقرار کند .
توصیه تان به مربیان کانون چیست ؟
کانون با توجه به تعریف،  خاطرات و تصور من ، یک محیط فرهنگی دل نشین است و شخصی   می تواند در این محیط بنشیند، جا بگیرد و موفق باشد که خودش شخصیت فرهنگی، ملایم و دل نشین داشته باشدوافرادی  که چه به عنوان مربی و چه به عنوان دیگر همکاران در کار کانون چه در بخش آموزشی و چه در بخش های غیر آموزشی ، دخیل هستند و در این فضا کار می کنند ، تلاش کنند تا خودشان را به آرامشی برسانند (حتی اگر برایشان سخت باشد ) ، که این آرامش کمک خواهد کرد تا بچه ها فی البداهه به جهان مطلوبی که نیاز دارند، برسند؛ مطالعه و دریافت امور روز  و ترقی و پیشرفت فرهنگی را همیشه در نظر داشته باشند ، بهترین و فرهیخته ترین مربی و معلم هم اگر بخواهد خودش را تکرار کند و نخواهد رشد کند، پس از مدتی از کار می افتد و استفاده ای نمی تواند به بچه ها برساند.
فرمودید خاطرات تان از کانون در این خصوص و حضورتان در کانون بفرمایید ؟
من از کودکی تقریبا پنج  سالگی ،حتی  اوقات تفریح و تفرجم را به خاطر شرایطی که  دوران کودکی من داشت و نزدیکی تقریبی کتابخانه ی کانون به محل زندگی ام ، به کتابخانه مراجعه می کردم و از همان اول هم تصور خوبی از کانون پیدا کردم ،چون  فضای تمیز، مودبانه ، محترم و فرهنگی در  کانون، احساس اعتبار و احترام به من می بخشید ؛ برای ما که در کوچه های خاکی و پر شر و شور مرسوممحله های متوسط شهربازی می کردیم،  آمدن به کانون حتی در شرایطی که نمی توانستم کتاب بخوانم، لذت بخش و دوست داشتنی بود؛ دوست داشتم  به تناسب فضایی که بود و فکر می کردم کانون شایسته آن است ، کتاب ورق بزنم،  کتاب ورق زدن و بو کردن کاغذ کتاب ها برایم تجربه قشنگی بود و بعد ها که خواندن و نوشتن آموختم ،کانون برایم جذاب تر شد ،چون  کتاب های مختلف و متنوع داشت ونمایش اجرا می کردند و  من با جهان تصویر و تخیل آشنا می شدم،  با چهره ها و نام های معتبر فرهنگ و هنر و ادبیات، آشنا می شدم و خیلی زودتر از بقیه ی آدم هایی که من می شناسم وارد این حوزه شدم و به جرات می توانم بگویم که کانون نقش اصلی را داشت و همیشه خودم را مدیون کانون می دانم و هر وقت و به هر مناسبت که فراخوانده شده ام در کانون بدون هیچ اما و اگری پذیرفته ام .