رمان«دختری با روبان سفید» در مرکز شماره 2 اردبیل نقد شد

اعظم عبداللهی مربی فرهنگی ـ آن چه در آثار مژگان کلهر بیشتر به چشم می خورد پرداختن به دنیای دخترانه و زنانه است. و غالبا شخصیتهای اصلی داستانش مونث هستند و با نگاهی دقیق و حسی درونی به مسائل و مشکلات زنان در خانواده و اجتماع در قالب شخصیتهایش می پردازد و با فضاسازی قوی و خوب می تواند با مخاطبانش ارتباط برقرار کند.
 رمان دختری با روبان سفید درباره شیرین دختری 8 ساله است که به همراه مادرش در خانه ی قدیمی پیرزنی به نام احترام زندگی می کنند. در این رمان واقعیت و خیال دست به دست هم داده اند تا اثری زیبا بیافرینند. با مطالعه این کتاب می توان به دنیای گذشته سفر کرد و حتی به راحتی خود را در قالب شخصیتهای اصلی داستان قرار داد تا به زیبایی بتوان آن حال و هوایی که ماجراهای داستان در آن اتفاق می افتد را از نزدیک حس کرد.
 استفاده از زبان ساده و روان باعث شده مخاطبان به راحتی با محتوای داستان ارتباط برقرار کنند. دختری با روبان سفید رمان خوب و مطابق با مسائل و مشکلات روز است طوری که اتفاقات و حوادث زمان گذشته و حال را به خوبی توانسته بیان کند، اما نکته قابل توجه این است که شتابزده عمل کرده و از دنیای واقعیت به تخیل رفته، و این تغییر ناگهانی به روانی داستان لطمه زده است.
 داستان از فضاسازی و فضا آرایی خوبی برخوردار است. توصیف فضا و محیطی که داستان در آن اتفاق می افتد به مخاطبان در درک و قابل فهم بودن آن کمک زیادی می کند. داستان با فضا آرایی قوی و پرداختن به جزئیات حتی در انجام کارهای روزمره و پوشیدن لباس و رفت وآمدها به خوبی توانسته در باورپذیری به مخاطبان کمک کند.
 خانم کلهر با بیانی شیوا و دلنشین این حس را در مخاطبان به وجود آورده که به راحتی می توانند داستان را در ذهن خود مجسم کرده و خود را به جای شخصیت اصلی داستان قرار دهند، و همه این شرایط به خاطر تصویر سازی قوی و خوبی است که داستان از آن برخوردار است.
 یکی از نقاط قوت و قابل توجه این کتاب سادگی و صمیمیت گفتگوهای رد و بدل شده بین شخصیت های اصلی داستان است که باعث جذب مخاطب شده است.اما لحن گفتگوها از یکدستی و یکنواختی لازم برخوردار نیستند و گاه عامیانه و گاه کتابی می شوند که باعث می شود مخاطب با محتوای داستان به خوبی ارتباط برقرار نکند،
موضوع دختری با روبان سفید موضوعی نخ نما و مشخص است و طرح اصلی داستان در عین واضح و آشکار بودن، بیان واقعیتهاست. واقعیتهایی که با آمیختن به تخیل و رفتن به گذشته سعی در جبران اشتباهات دارد. درست است که این کتاب برای نوجوانان نوشته شده است اما به نظر می رسد مناسب این گروه نیست. چون شخصیت اصلی داستان یک دختر بچه 8 ساله است، و داستان مربوط می شود به گذشته و اتفاقاتی که در گذشته و در دوران کودکی افتاده است.
 کشمکش و درگیریهایی که بین شخصیت های اصلی داستان رخ می دهد باعث جذب مخاطب می شود، طوری که در طول داستان همه شخصیتها به طوری درگیر داستان هستند و این حس به مخاطب نیز انتقال داده می شود.
 این کتاب پر از هیجان و اتفاق است، طوری که با مطالعه آن تمامی حالاتی که داستان در آن رخ می دهد به مخاطب انتقال داده می شود، یعنی حس عجله داشتن، ناراحتی، هیجان، اضطراب و این از نقاط مثبت داستان است که می تواند مخاطبانش را راضی نگه دارد. تمامی اتفاقات انگار از وجود خود نویسنده برخواسته. در عین سادگی، جذاب و دلنشین نوشته شده و چون از دل برخواسته به دل می نشیند. پایان خوب داستان باعث می شود تمامی هیجان و استرس هایی که در موقع خواندن آن به مخاطب دست داده از بین رفته و یک نوع حس آرامش به وجود بیاید.
آرزو بیداری گروه سنی ه ـ داستان، زندگی پیرزنی را روایت می کند که می تواند به گذشته برگردد و آینده(الآن خود) را تغییر دهد. اصل قضیه همین برگشتن به گذشته و انجام کارهایی برای آینده است اما در کنار آن به ماجراهای دیگری هم پرداخته شده است. مثل نامه های شهرداری، یا ماجرای ازدواج مامان مرضی و ...
از همان اول گره افکنی های نویسنده آغاز شده و از یک جای داستان شروع کرده و به نوشتن پرداخته است یعنی این گونه نیست که در حین تعریف داستان به گره اصلی داستان برخورد کند. همین سبک رمان نویسی باب میل بیشتر مخاطبان است چون بارها در کتابها و رمان های دیگر خوانده ایم که چند فصل اول به مقدمه و حاشیه می پردازد و این باعث می شود همیشه از آخر های داستان یا رمان خوشمان بیاید. اما در این داستان نویسنده سعی کرده مخاطب را از همان اول با خود همراه سازد و در دل حوادث قرار دهد تا انگیزه و جذبه ی خواندن داستان را در او بیافریند. و این یکی از نقاط قوت نویسنده به شمار می رود.
شخصیت اصلی داستان احترام است اما نویسنده آن طور که شایسته است به شخصیت پردازی او نپرداخته و بیشتر به شخصیت شیرین که در پیشبرد موضوع و اصل داستان نقش چندانی ندارد، توجه کرده و به شخصیت و کارهای او پرداخته است. لحظه به لحظه شیرین را توصیف کرده، حتی ریختن شیرکاکائو روی کف آشپزخانه و پخش کردن آن با پایش را، یعنی هیچ صحنه ای وجود ندارد که شیرین در آن حضور نداشته باشد بجز صحنه های گذشته، که همان اصل داستان است. نویسنده به طور کلی با شیرین سر و کار دارد و داستان را با او پیش می برد و اینکه شیرین 8 سال بیشتر ندارد خواننده را دچار تردید می کند که او را شخصیت اصلی بشناسد.
نویسنده کاری کرده که در تمام صحنه ها شیرین حرف اول را بزند به جز برگشتن به گذشته که نقش شیرین در آن ساختگی است و چنان پررنگ به نظر نمی رسد و بیشتر فصل ها با کارها و حرفهای شیرین آغاز شده است و نویسنده تنها از این اجتناب کرده که داستان را از زبان او تعریف کند و در این حالت داستان با فضایی گرم و صمیمی پیش می رفت اما چون نویسنده نمی تواند به درون شخصیت های دیگر نفوذ کرده و فکر و ذهن آنها را انتقال دهد، لذا باید زاویه ی دید سوم شخص را برای روایت داستان انتخاب کند و با آن نگاهی کلی و همه جانبه از داستان ارائه می دهد این زاویه ی دید برای توصیف صحنه ها و چهره ها مناسب می باشد.
توصیف صحنه در این داستان به خوبی صورت گرفته بود مثل: توصیف اتاق مخصوص یا دیوار شکم داده! اما توصیف چهره به جز در موارد جزئی مانند سوختگی صورت سیمزار بانو، آن طور که باید پرداخته نشده بود؛ یکی از ویژگی های رمان همان توصیف چهره هاست که اگر به خوبی به آن پرداخته شود بعد از چندین سال از خواندن داستان هم هنوز چهره های شخصیت ها و یا صحنه ها از ذهن مخاطب پاک نمی شود و باعث می شود مخاطب مانند فیلمی داستان را تماشا کند.
این داستان در موضوعی نوشته و پرداخته شده است که خیلی درباره اش دیده، شنیده و خوانده ایم و تکراری است. اما نویسنده با ایجاد حوادث شیرین و جذاب توانسته است مخاطب را به خواندن داستان راغب کند و همین حوادث که در داستان اتفاق می افتد ضمن اینکه اجازه ی کنار گذاشتن کتاب را به مخاطب نمی دهد بلکه مخاطب چنان درگیر اتفاق های پیش آمده است که نمی تواند به عناصر داستان نویسی که به زیبایی به کار برده شده اند توجه کند و باید خواندن داستان را چند بار از سر بگیرد تا هم عناصر و هم حوادث داستان را درک کند و این از شگردهای نویسنده در نویسندگی است.
گره های داستان هم چنان با داستان پیش می آیند شاید رفته رفته از جذابیت آنها کاسته شود اما اینکه آخر داستان چه خواهد شد گره ای است که مخاطب را تا پایان داستان با خود همراه می کند. در جایی از داستان شاهد اتفاق های نه چندان ناگهانی اما در موقعیت های نامناسب هستیم که بر جذابیت داستان بیش از پیش افزوده است. مانند: خراب کردن خانه یا آمدن پسر ناتنی مامان مرضی که در همین جا داستان به اوج خود رسیده است که خیلی شلوغ و درهم و برهم است اما نویسنده در این جا به خوبی از عهده ی هدایت و کنترل داستان بر می آید و آن را باب میل مخاطب پیش می برد و بعد از آن هم کم کم به گره گشایی های داستان پرداخته و همه ی حوادث را توجیه می کند بجز ازدواج مامان مرضی که آن هم شاید نویسنده می خواسته در آخر مخاطب را به فکر و قضاوت دعوت کند و این یکی از پایان های مناسب هر داستانی است.
اما جلد روی کتاب، رنگبندی ها و تصویرهای آن با گروه سنی«ه» و نیز با روحیات و علاقه های نوجوانان هم خوانی دارد و در نگاه اول مخاطب را جذب خود می کند که کتاب را بردارد و ورق بزند. قطع کتاب هم بسار متناسب با سلیقه های نوجوانان بود و اینکه در جلد پایانی کتاب خلاصه ای از زندگی و تجربه های نویسنده آورده شده است باعث می شود که مخاطب شناختی بیشتری از نویسنده داشته باشد و در دیدگاه او نسبت به کتاب تأثیر دارد.
الهه احمدی گروه سنی ه ـ رمان دختری با روبان سفید نوشته ی مژگان کلهر بیان کننده داستان کودکی هشت ساله به نام شیرین که با مادرش در خانه پیر زنی به نام احترام زندگی می کند.
شیرین کودکی است با شخصیت احساساتی اما این تمام ماجرا نیست، او درگیر ماجراهایی می شود که مربوط به گذشته پیرزن است. زندگی در خانه پیرزن که با گذشتهاش درگیر است از جمله جذابیتهای این کتاب است. از یک طرف هم خانه پیرزن در طرح بوده و شهرداری در حال تخریب کردن خانه است، از طرف دیگر هم پیرزن قصد ندارد مادامی که گ‍‍ذ شته اش را درست نکرده خانه را ترک کند و از سوی دیگر ازدواج مادر شیرین با مردی که یک پسر دارد؛ از دغدغه هایی است که شیرین را درگیر و شوق ادامه مطالعه داستان را در خواننده بیشتر می کند.
از دیگر شخصیت هایی که در این رمان به چشم می خورد سیمزار بانو است که مربوط به گذشته پیره زن می شود. شیرین دختری است که خیلی تنها است و کمبود محبت دارد که گاهی مخاطب را با دلسوزی همراه خود می کند اما جنبه های داستانی این بخش از رمان به طور موقت جذاب می شود و دوباره روال عادی زندگی کودک به همان شکل قبلی ادامه می یابد.
 نویسنده گاه شتاب زده عمل کرده تا ماجرا را جمع کند؛ در طرح بودن خانه پیرزن تصمیم مادر برای ازدواج مجدد و درگیری شیرین با احساس خودش و از طرف دیگر ماجرای پیرزن با گذشته اش از جمله حادثه هایی هستند که داستان را پیش می برند و نویسنده برای هرچه جذاب شدن داستان ماجرای گذشته پیرزن را که در تابلوی عکسی خلاصه شده به طور شتاب زده نقل می کند و قصد تخیلی کردن آن را دارد.
نویسنده در این زمینه زیاد موفق عمل نکرده است؛ این بخش تخیلی داستان و درگیر شدن شیرین با شخصیت های داخل عکس زیاد برای مخاطب قابل باور و ملموس نیست و در نتیجه باورپزیری آن زیر سوال می رود. در واقع نویسنده چند ماجرا را به هم تنیده و ماجرای پیرزن را برای جذاب کردن داستان آورده است مخصوصا با رفتن شیرین به گذشته پیرزن، اشتباه دیگری متوجه او می شود، در نتیجه بخش قابل توجهی از داستان که تا حد زیادی ادامه دار هم هست زیر سوال می رود و می شود گفت اگر نویسنده فقط به همان چند ماجرای اکتفا می کرد و گدشته پیرزن را حذف می کرد در این صورت رمان جذاب و شیرین و کاملا باورپذیر می شد. رمان نویسی فقط آوردن چند حادثه و ماجرای پی در پی نیست چرا که هر حادثه ای باید رابطه علت و معلولی وجود داشته باشد.
اگر نویسنده سعی می کرد تا ماجراهای اتفاق افتاده را با موضوع محوری داستان مرتبط کند داستان به مراتب قویتر می شد و باید مشکل را در طرح و یا پیرنگ داستان جستجو کرد. نویسنده اگر حاشیه های اضافی را از طرح داستان حذف می کرد بیشتر موفق می شد. همین ماجرای سیمزار بانو و اشتباه پیرزن در کودکی یا برادر او که نقش چندانی در داستان ندارد و خیلی کمرنگ است را می توان از دلایل حذف این حاشیه ها به حساب آورد. در این رمان با اضافه هایی روبرو می شویم که باعث ایجاد تناقض در داستان گردیده است؛ مثلا در رابطه شیرین با پیرزن که زیاد با شیرین صمیمی و گرم نیست؛ اتفاقات کودکی اش را یکدفعه بیان می کند و با او صمیمی می شود.
و شیرین که با ازدواج مادرش مخالف بود با یک کلمه ببخش- که پیرزن به او می گوید با ازدواج مادرش موافقت می کند و یا دادن گردنبند مروارید به سیمزاربانو که پیرزن در کودکی سرنوشت او را خراب کرده از این موارد است که می توان به آن اشاره کرد.
این حاشیه پردازی ها به اینجا ختم نمی شود و درحضور سیمزاربانو که به گفته ی خود نویسنده در 20 سالگی به خواست برادر پیرزن به خانه ی او آورده شده درحالی که قادر به صحبت کردن بوده؛ این سوال را در ذهن خواننده ایجاد می کند که چه طور شده او در گذشته حرف می زده اما حالا نه؟
خواننده این احساس را دارد که سیم زار بانو مرده اما او بی هیچ اتفاق خاصی یکدفعه پیدا می شود و درپایان ماجرا همه چیز حل می شود این حادثه های تخیلی و غیرقابل باور به ماجراهای واقعی رمان نیز آسیب می زند. در وهله ی اول مطالعه به نظر می رسد که این یک اثر رئالیستی است؛ اما با این ماجراها که نویسنده اضافه می کند(ماجرای سیم زار بانو)؛ (تابلوی عکس ) نمی شود که داستان را رئال دانست بلکه به سوررئال نزدیکتر می شود.
نویسنده با تمام توانمندی ها و قابلیتهایش که در سایر آثارش ملاحظه گردیده در این رمان شتابزده عمل نموده اما با آوردن فضا سازی ها و توصیف ها خواننده را جذب کرده و به ادامه ی مطالعه تشویق نموده است.
طرح روی جلد تصویرگری آن کاملا با اتفاقات داستان مطابقت دارد و انتخاب عنوان نیز خواننده را به یاد نوشته ها و داستانهایی نویسندگانی چون(سیلور استاین و چارلز دیکنز) انداخته و مشتاق به مطالعه ی کتاب می کند.
علی برزگر گروه سنی ه ـ دختری با روبان سفید نوشته ی مژگان کلهر عنوان داستانی است که در دنیای واقعی اتفاق افتاده؛ دنیایی که در ابتدا بسیار خسته کننده و عادی به نظر می آید و دختری 8 ساله به نام شیرین با اتفاقاتی در کنار مشکلات روزمره اش درگیر می شود.
دختری در کودکی بدون هیچ عمدی صورت خانمی به نام سیمزاربانو را می سوزاند ولی سیمزاربانو او را نمی بخشد و روح این زن کودک را حسابی مورد شکنجه قرار می دهد دختری به نام شیرین وارد ماجرا شده و با گذشته ی پیرزن همراه می شود و در زمانی کوتاه و گنگ و به وسیله ی یک قاب عکس از گذشته پیرزن که در اتاقی قفل شده پنهان بوده آگاه می شود و طی اتفاقاتی او را از عذاب نجات می دهد. در واقع می توان گفت این عذاب می تواند همان عذاب وجدان پیرزن باشد که نویسنده با شاخ و برگ دادن به آن خواسته داستان را طولانی و جذاب کند.
پایان داستان بسیار سریع اتفاق می افتد و سیم زار بانو که صورتش به خاطر حسادت کودکانه ی پیرزن سوخته او را می بخشد، نویسنده با این پایان نه تنها خواسته ماجرا را شیرین جلوه دهد بلکه خواسته پیام داستان را برساند که گذشت و بخشش ممکن است و کودک را درگیر این ماجرا کرده تا بگوید بخشش چه قدر زیباست حتی در سخترین لحظات.
نویسنده با فصل بندی کتاب خواسته تا اتفاقات را دسته بندی کند و خواننده را برای ادامه ی داستان تشویق، اما به نظر می رسد که با فصل بندی حوادث داستان از هم دور شده و نوعی جسته گریختگی و عجله برای نتیجه گیری و پایان در داستان ایجاد گردیده چه بسا اگر ازتعدد فصل ها کاسته می شد و ماجرا در3یا4 فصل اما به صورت جامع تر اتفاق می افتاد به تقاط قوت داستان افزوده می شد.
رنگ و طرح روی جلدی که برای این کتاب انتخاب شده بود خیلی عالی بود و خواننده را با داستان مانوس می کرد.
خواننده از خود می پرسید: آیا این داستان واقعی است یا تخیلی؟ این سوالی بود که ناخواسته خواننده را درگیر خود می کرد نویسنده توانمندی خود را برای تصویر دنیای واقعی در کنار دنیای تخیلی نشان داده است اما اگر به جای زنده کردن شخصیتهای داخل قاب؛ فلش بکی به گذشته ی پیرزن در خواب کودک میزد موفق تر می شد چرا که استفاده از این دنیای تخیلی برای نسل امروز زیاد جالب نمی باشد.
برای چنین موضوعی حجم کتاب خیلی زیادبود و نویسنده می توانست این کتاب را درحجم کمتری ارائه کند. استفاده از جمله های کوتاه داستان را زیبا کرده بود. یکی دیگر از نقاط قوت داستان اشاره به مسائل روز مثل ازدواج دوباره مادر و خراب کردن خانه ها برای طرح شهرداری بود که به مسائل روزمره از نگاه کودک در داستان می پرداخت.
توصیف زیبای صحنه ها و واقعیت های داستان خواننده را در جریان محل و زمان داستان قرار می داد که از نقاط قوت کتاب بود اما گنگ بودن اول هر فصل خواننده را سردرگم می کرد و سرنخ فصل های قبلی محو می شد و طول می کشید تا خواننده با فصل جدید آشنا شود و مکان را دریابد. معرفی نکردن هر شخص به طور کامل باعث گمراهی در شناخت شخصیتها شده بود.
نویسنده به جزئیات داستان خیلی پرداخته بود و در مواقع نامناسب که نیازی به آوردن جزئیات نبود به آن پرداخته و داستان را از هیجان انداخته بود.
هر داستان باید سه ویژگی مهم شامل: آغاز خوب، پایان مناسب و بخش های میانی هماهنگ را دارا باشد که در داستان دختری با روبان سفید این انسجام متن و هماهنگی کم رنگ است و یا خیلی ضعیف به آن اشاره شده و داستان را از این ویژگی ها دور کرده است. با توجه به ویژگی هایی اشاره شده، نویسنده ی داستان بلند باید در پایان به نتیجه گیری پرداخته و درآغاز و میانه یا درپایان داستان منظور خود را بیان می کرد ولی در این داستان چنین اتفاقی نیفتاده و موضوع و هدف داستان خواننده را سردرگم کرده است خواننده چند موضوع را موضوع اصلی دانسته به دنبال آنها رفته است. پایان داستان عادی و به دور از هیجان بود و همه چیز با خوبی و سریع به نتیجه رسیده است.