به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون خراسان رضوی، مراسم اختتامیه هشتمین جشنواره وزارت بهداشت در بخش ادبی، با حضور وزیر بهداشت و جمعی از چهرههای برجستهی فرهنگی عصر روز شنبه بیست وششم فروردینماه 96 در سالن اصلی پردیس تئاتر تهران برگزار شد.
کارشناس مسوول ادبی استان در توضیح این خبر گفت: در این رویداد فرهنگی- ادبی، مهدی رمضانی مربی ادبی کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان مراکز گناباد و مدرس ادبیات دانشگاه علوم پزشکی گناباد، رتبهی اول بخش شعر را در میان استادان ،کارکنان و اعضای هیئت علمی دانشگاههای سراسر کشور به دست آورد.
مرحلهی نهایی جشنواره فرهنگی وزارت بهداشت در رشتههای مختلف هنری به مدت یک هفته درپردیس تئاتر تهران و فرهنگسرای خاوران در جریان بود و جمعی از سرشناسترین چهرههای هنری داوری بخش نهایی را برعهده داشتند.
اعضای هیئت داوران در بخش شعر مرحوم افشین یداللهی(مرحله ی اول)،افشین علاء،گروس عبدالملکیان،استاد شمس لنگرودی و صابر قدیمی بودند.
برگزیده بخش شعر نو جشنواره فرهنگی وزارت بهداشت در گفتگو با خبرنگاران گفت:ایده اولیه موضوع شعر من که مرتبط با بیماری سرطان است مدتی بود که در ذهنم نقش بسته بود و من خواستم در قالب شعر نو این بیماری و مبارزه بیمار با آن را بیان کنم و به متولیان سلامت کشور نیز در قالب شعر بگویم که مساله سرطان یکی از مشکلات و بیماریهایی است که باید در وهله نخست در راستای پیشگیری از آن اقدام کنیم تا امنیت؛ آرامش و شادی جمعی مردم کشور ما به خطر نیفتد.
در بخشی از مراسم اختتامیه این همایش، ازهوشنگ مرادی کرمانی نویسندهی نام آشنای ادبیات کودک ونوجوان تجلیل شد. اجرای برنامهی موسیقی زنده توسط گروه مولوی و استاد شهرام ناظری از دیگر بخشهای مراسم اختتامیه بود.
با هم یکی از آثار این مربی توانمند را مرور میکنیم:
میخواهم نامت را بردارم و برای گلها ببرم
برای شعرهایی که تو را ندیدهاند
برای مزرعههای خشک
و غصهی مریم که دختر یک کشاورز است
برای اندوه دیوارشکستهی یک باغ که دیگر نمیتواند مواظب چیزی باشد
میخواهم دلت را بردارم
آبها را صداکنم که بیایند و روشنتر باشند
میخواهم انگشتهایت را بردارم و برای زخمها ببرم
برای ارزنها که پرندهها را دوست داشته باشند
و خرده نانها که ماهیها را به کشتن ندهند
میخواهم دستت رابردارم
و دنیا را زیبا کنم
قلم حضرت تقدیر
سال بیبرکت باغم، وطنم باران است
شهر زندان و دلم طوطی بازرگان است
آه این شهر پس از زلزلههای شب قبل
صورت کیست که در آینه سرگردان است
کوهم و فکر شب از سمت چپم میآید
خواب خورشید پریشانی کوهستان است
رودم و گریه مرا میبرد از دلتنگی
زیر دیوار کمی پنجره در جریان است
عشق ای عشق بیا باز مرا زیبا کن
از تو زخمی که به کشتن ندهد درمان است
طول پرواز به اندازهی عرض قفس است
قلم حضرت تقدیر ریاضیدان است
جغد راضیست که با طوطی و گل همسایه ست
قفل شاد است که مسوول در زندان است
تیر خورده ست پلنگی که به خاک افتاده
چرم مرغوب گران است و پلنگ ارزان است
آخرین فصل که تعطیل شود پاییز است
آخرین بنده که بخشیده شود شیطان است
کوچهی تلخ فروشان چه تماشا دارد
تو که بازار لبت پستهی رفسنجان است.