پس از گذشت یکسال همراهی حسین لعل بذری نویسنده نامآشنا کشورمان به عنوان کارشناس داستان انجمنهای ادبی آفتاب ، بر آن شدیم تا باب گفتوگو را با او باز کنیم.
در آغاز ضمن تشکر، برای شروع گفتوگو از زندگی فرهنگی خود بگویید.
همیشه این معرفی کردنها و بیوگرافی دادنها از کارهای دشوار برای من بوده است. اجازه دهید به سبک خودم گفتوگو را آغاز کنم. خب من حسین لعلبذری هستم که چند سالی هست در جهان داستان زندگی میکنم و امسال هم بعد هرگزی(!) مجموعه داستانم با عنوان «افتاده بودیم در گردنه حیران» توسط نشر نیماژ منتشر شد.
شما کارشناس بخش داستان انجمن ادبی آفتاب بودید، از داستان بگویید و اینکه چرا باید نوجوانها داستان بخوانند؟
باید ببینیم نگاه ما به داستان از چه منظری است. اگر تعریف ما از داستان صرفاً بیان یک قصه و ماجرا باشد خب طبیعتاً نقش و کارکردی جز سرگرمی نمیشود برای آن متصور شد. اما امروز صاحبان اندیشه برای داستان تعریفهایی فراتر از سرگرمی قائل هستند. داستان حالا یک جهان تازه است که ورود به آن به شما این فرصت را میدهد تا نگاهی عمیقتر به پیرامون خودتان داشته باشید.
خلاصهاش شاید این باشد که جهان با داستان قابل تحملتر است.
و اما در پاسخ به این سوال که نوجوانها چرا باید داستان بخوانند؟ برمیگردم به همین صحبتی که داشتیم؛ آنها میتوانند به واسطه داستان دست به آفرینش بزنند، یک جهان مطلوبتری خلق کنند، آدمهای اشتباهی و اتفاقات ناخوش را دستکاری کنند و به شکل دلپذیری به ما برگردانند.
نقش کارشناس داستان در نشستهای انجمن چه بود؟
شاید نقشی که یک کارشناس دارد بیشتر شبیه یک همراه است که کار مراقبه را انجام میدهد و به لحاظ آموزش عناصر داستان خیلی نمیتواند نقشی داشته باشد، این چیزها در کتاب های آموزشی هست و هر کسی میتواند برود بخواند و فرابگیرد. چیزی که هست بحث ایجاد یک فضای مطلوب و خلاقه و مراقبت از "بایدها" و "نبایدها"ی داستانی است.
از روزهای داستانی در انجمن ادبی آفتاب بگویید.
فکر میکنم روزهای داستانی انجمن بیشتر از آنکه به بچهها کمک کرده باشد به خود من کمک کرد. بدون اغراق باید بگویم آن بازه زمانی که به کانون میآمدم و در جمع اعضای انجمن ادبی حاضر میشدم، از بهترین لحظات من بوده است. این حضور تجربهی بسیار دلپذیری بود و از بچهها و مجموعه انجمن بسیار آموختم.
فکر میکنید نشستهای داستانی نوجوان تفاوتی با نشستهای ادبی بزرگسالان دارد؟
بله تفاوت زیادی میان این دو هست. جهان داستانی نوجوانان بسیار خالص و بکر و دلنشین است، آنها هنوز درگیر بازیهای فرمی و ساختارگراییهای کاذب نشدهاند، هرچه هست به تمامی متعلق به دنیای منزه و بیآلایش و پاکیزهی آنهاست. شاید به لحاظ فنی کار آنها ایراداتی داشته باشد که این به خاطر سن و سالشان است و اینکه هنوز فرصت تجربههای بیشتر را پیدا نکردهاند و مسلماً این موضوع به مرور زمان حل میشود، اما آنچه مهم و قابل تأمل است، خالصی و خلاقیت ناب در آثار داستانی نوجوانان است.
فکر و قلم و نگاه نوجوانان را چطور ارزیابی کردید؟
بچهها در این مرحله هرچه دارند حاصل همان نگاه نابشان به زندگی است، آنها جهان را به گونه بهتری میبینند. ایرادهای ساختاری با مطالعه و ممارست و نوشتن رفع میشود، مهم پرورش همان خلاقیت و نگاه دلنشین به جهان پیرامون است.
نگاه شما به اعضای انجمن ادبی آفتاب قبل و بعد از جلسات چطور بود؟
من پیش از آمدن به انجمن تصور روشنی از آن فضا نداشتم. فکر میکردم قرار است برای یک عده نوجوان اصول اولیه داستان را آموزش بدهم ولی وقتی با آنها مواجه شدم واقعا غافلگیر شدم. آنها سواد داستانی و خلاقیت عجیبی داشتند، از طرفی بسیار مهربان، زلال و دوست داشتنی بودند که برای من خیلی ارزشمند بود و یک غنیمت بزرگ محسوب میشد.
آیا پیشنهادی برای بهتر برگزار شدن انجمنهای ادبی دارید؟
بهتر است در ادامه برگزاری جلسات انجمن، یک برنامهریزی مدون و دراز مدت با سطوح مختلف آموزشی کمک خوبی برای کیفیتبخشی به انجمن است و این امکان را فراهم میآورد تا بچهها مرحله به مرحله پیش بروند. اما مهمتر از این چیزها حفظ این فضای دلنشین و تقویت همان خلاقیت است.
خاطره ای از انجمن ادبی آفتاب دارید؟
بدون اغراق باید بگویم، همه لحظاتی را که در انجمن و با بچهها و شما سپری کردم از بهترین اوقات زندگیام بوده است و از بهترینهای آن همان اردوی نیمروزه در باغ وکیلآباد بود.
و حرف آخر ...
حرف آخر هم اینکه؛
من آینده روشنی را برای جهان داستانی انجمن ادبی آفتاب متصورم و امیدوارم در آینده نویسندههای خوبی از دل انجمن بیرون بیایند؛ به امید آن روز...