کد خبر: 284798
تاریخ انتشار: ۹ دی ۱۳۹۷ - ۰۸:۲۸
چراغ کانون همیشه در من روشن است

نویسنده کتاب‌های کودک و نوجوان در مشهد گفت: من فرزند کانون هستم و وقتی آن را یافتم به یکی از بزرگ‌ترین لذت‌های زندگی رسیدم و حس کردم چراغی در من روشن شد که تا امروز روشن است.

به گزارش اداره‌کل روابط عمومی و امور بین‌الملل کانون، فرهاد حسن‌زاده در شصت‌وهشتمین نشست انجمن ادبی آفتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان خراسان رضوی با بیان این مطلب افزود: خوشحالم که امروز در خانه خودم هستم.

وی ادامه داد: من در فضای صمیمی و دوست‌داشتنی کتاب‌خانه کانون آبادان در استان خوزستان رشد کردم و مثل فواره‌ای که از حوض آب می‌گیرد و به آن برمی‌گرداند از کانون چیزهای ارزشمندی دریافت کردم و الان با چاپ کتاب‌هایم تلاش در بازگرداندن آن زیبایی‌ها و خوبی‌ها دارم.

وی که به منظور شرکت در نشست نقد و بررسی کتاب رمان نوجوان «زیبا صدایم کن»  در کانون مشهد حضور یافته بود پس از شنیدن نقد و نظرهای نوجوانان عضو این انجمن، خطاب به بچه‌ها یادآور شد: اگر قرار است اثری را نقد کنیم خوب است کتاب را یک بار به قصد حظّ ادبی و لذت بردن از آن و بار دیگر به قصد کشف اوج و فرودها و نقاط قوت و ضعف داستان بخوانیم.

حسن‌زاده هم‌چنین در پاسخ به تعدادی از اعضا که ریتم داستان را در بعضی از جاها یکنواخت و کند دانسته بودند خاطرنشان کرد: طبیعی‌ است که بخش‌هایی از داستان اتفاق نداشته باشد در این صورت ریتم داستان هم کند می‌شود و با حرکت ملایم‌تری پیش می‌رود درست مانند زندگی که برخی روزها پرماجر و بعضی از روزها آرام و ساکت است.

نویسنده رمان پرخواننده «هستی» در جریان گفت‌وگویی که پیرامون شگرد «پایانِ باز» در داستان شکل گرفته نیز اظهار داشت باید ببینیم که پایانِ باز در داستان به خاطر ضعف نویسنده در به انتها رساندن اثر و ناتوانی در شکل‌دهی به پایان داستان بوده یا یک شگرد و تکنیک در راستای تاثیرگذارتر کردن و جذاب‌تر کردن اثر است.

وی در این نشست مشتاقانه به نقدهای اعضای انجمن ادبی آفتان کانون مشهد بر کتاب «زیبا صدایم کن» گوش فرا داد و در پاره‌ای از زمان توضیح‌هایی را در پاسخ به سوال‌ها و گفت‌وگوهای اعضا ارائه کرد.

 براساس این گزارش در این نشست که روز ششم دی ۱۳۹۷ برگزار شد ابتدا شهرزاد لعل‌بذری عضو نوجوان مرکز فرهنگی هنری شماره ۷ کانون مشهد، نقد خود را این‌گونه شروع کرد: زیبا صدایم کنِ جناب حسن‌زاده، از آن کتاب‌هاست! از آن‌هایی که نقد کردن‌شان خیلی خیلی سخت است؛ چون با یک کتاب کاملا حرفه‌ای با زبان شیرین، ساختار قوی و با شخصیت‌پردازی‌های دوست‌داشتنی و جذاب روبه‌رو هستیم و آدم ترجیح می‌دهد به جای دقت برای نقد، از خود داستان لذت ببرد.

لعل‌بذری شخصیت زیبا را وقتی با پدرش یا با صاحب دکه‌ی روزنامه‌فروشی و نگهبان آسایشگاه حرف می‌زند را دلنشین گاهی متغیر توصیف کرد و گفت: شاید همین باعث شود تصویر کاملی از او در ذهن خواننده شکل نگیرد و در مقابل، شخصیت بابا، یک شخصیت کامل و برنامه‌ریزی شده و دوست‌داشتنی است. با این حال داستان، شخصیت‌های زیادی داشت که می‌شد بیشتر با آنها آشنا شد.  مثل مادر زیبا، یا آقابالا.

 در ادامه نفیسه‌سادات حسینی عضو نوجوان مرکز فرهنگی هنری شماره ۸ کانون مشهد نیز در بررسی رمان «زیبا صدایم کن» گفت: در این کتاب آن‌قدر توصیف مکان‌ها قوی بود که منِ مخاطب از مدرسه جدا می‌شدم و توی ولیعصر و میرداماد و طلافروشی زیبا در تجریش با «زیبا» هم‌قدم می‌شدم و ضربان قلبم بالا و پایین می‌شد. زمان و روند داستان هم زنجیروار و پشت‌سر هم بود و آدم دلش نمی‌آمد کتاب را زمین بگذارد. البته شاید آن وسط‌ها کمی پیاز داغ داستان زیادی شد و «زیبا» یک دفعه کلی از بدبختی و بیچارگی‌هایش را به زبان آورد. در کل بعد از پایان صفحه‌ها یک حس خوب بعد از خواندن یک کتاب خوب سراغم آمد. انگار تمام آن ساعت‌ها که کتاب را می‌خواندم، حالا با ارزش‌تر شده بود و این حال خوب را چند برابر می‌کرد.

علی آذری عضو نوجوان مرکز فرهنگی هنری شماره ۵ کانون مشهد نیز در نقد این کتاب گفت: این داستان بیان روان و شیوایی داشت و ارتباط حسی خوبی با خواننده برقرار می‌کرد. داستان گیرایی بالایی داشت و جزئیات حادثه‌ها به خوبی بیان شده بود اما به نظر من فضای داستان با واقعیت‌های جامعه ما مغایرت داشت و بیشتر شبیه داستان‌های خارجی بود و فقط شخصیت‌ها ایرانی بودند.

زهرا بیژن‌یار دیگر عضو مرکز فرهنگی‌هنری شماره ۷ کانون مشهد نیز در بخشی از نقد خود بر این کتاب گفت: کتاب «زیبا صدایم کن» کتابی سرشار از سوژه‌ها و حوادث پرداخت نشده است؛ حوادثی مانند سوختگی مامان، زیر کامیون رفتن شاهدهای دروغگویی که معلوم نبود چرا علیه بابا شهادت داده بودند و با آن دکان‌هایشان وسط بازار چه ربطی به بابای زیبا داشتند.

بیژن‌یار در ادامه افزود: شخصیت آقا بالا و خاطره‌ی زیبا از او آنقدر هوشمندانه و دقیق بود که باعث می‌شد هر اتفاقی که از سرچشمه‌ی آقابالا نشئت می‌گیرد، همان‌قدر دقیق و قانع‌کننده باشد و در آخر می‌توانم بگویم کتاب «زیبا صدایم کن» را باید خواند نه برای زیبا و سوژه‌ی کمیاب بیماری‌های روانی، بلکه برای شخصیت بابا که باورپذیرترین شخصیت کتاب بود و در همه جای داستان با آن شخصیتی که در سیاه و سفید بودن مدام در رفت و آمد بود همراهی خواننده را با خود داشت.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 9 =