کد خبر: 299162
تاریخ انتشار: ۳ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۳:۲۷
بازدید 149
شعرعاشورایی اعضا ومربیان مراکزکانون لرستان

إنّ الحسین مِصباحُ الهدی و سَفینَةُ النّجاةِ؛ «حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است»

به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون لرستان: نمونه ای ازآثار ادبی اعضا ومربیان مراکز کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان لرستان که به مناسبت ایام سوگواری سرور وسالارشهیدان امام حسین(ع) سروده شده اند:

شهر سیاه پوش شده است
و کوچه ها
لبریز از بوی یاحسین
دوباره حس و حال ِ عزاداری
در ذهن ها
بیدار گشته
و
 صف های طویلِ سینه زنی
دوباره
در
خیابان ها جان گرفته است.
نیکا بزنی عضو مرکز فرهنگی هنری کانون شماره2خرم آباد

**
 

از ابر باران میبارد
از نیزه اما بهار
من خود این را به چشم دیده ام
سری بر بلندای نیزه رفت
چگونه  دشتی پر از لاله شد
که هر سال به وقت شکفتن
هزار پرنده ی عاشق گرداگردش آواز می خوانند
کربلا  تکه ای از بهشت است
با نیزه زاری از نیزه
و هر سر لاله ای ست
و هر قطره خون
دریایی که می خروشد  تا ابد
آریسا رجبیان عضو مرکز فرهنگی هنری کانون شماره5 خرم آباد
***

 

دلم تنگ می شود
مثل آسمان در بعد از ظهر عاشورا
با هفتاد و دو ستاره ی گریان
و امام حسین آفتاب بودو
علی اصغر از گلوی پاره اش
رودی کوچک جاری شد
دلم میسوزد
مثل خیمه ها
مثل دل سوخته زینب در عاشورا
و آفتاب اسیری که روی نیزه ها بود

هوناز خسروانی عضو مرکز فرهنگی هنری کانون شماره5 خرم آباد
****

 

خــــــــدا نشست، ودشتی کشید در باران
وزد زخاک همان دشت،خشت خشت تو را
تو بـــــوی غــربت گندم گفتـــــی از آن روز
تو را غــــــریب نوشتند و ســـرنوشت تو را

تو را نوشت به  پیشـــــانی زمیــــن،روزی
که خاک را به نظر کیمیــا کند خـــــورشید
و ازخــــزانـــه ی غیبش دوا کــند وقتــــی
خـــــدا زدست طبیبـــــان مــدعی،رنجید

شــــراب خون تو را داد دست خنجــــرها
وجـــای گل به لبت زخم تازیانه گـــذاشت
بـــرای آنکه شگفتی بسازد از ســــــر تو
تو را نشانه نوشت و تو را نشانه گذاشت

تو را کشید به راهــی که دور بود ازدشت
به پیشـــــــواز تـــو آورد یک نیستــــان را
شــــروع شد غــم غربت،شروع شدپایان
و بــا خطــــوط غــــریبـــی کشید باران را

محسن حسینی مربی ادبی مراکز فرهنگی هنری درود و ازنا

***
 

عاشورا
فکر می کنم به آن سری
که روی نیزه بود
فکر می کنم
همین که روی نیزه
سر
 بلند شد
سربلند شد...

اسماعیل اله دادی مربی فرهنگی و رابط ادبی مرکز فرهنگی هنری کانون شماره3 بروجرد

***
 

برای سرباز شش ماهه کربلا:
پریشان در پریشان در پریشان باد می لرزید زمان از وسعت یکباره ی بیداد می لرزید

انار از دست شب افتاد، مرواریدها پاشید
دل آیینه ها در شعله ی مرداد می لرزید

حریر غنچه روی دست ماه از خیمه بیرون زد
عطش زار لبش را گریه در فریاد می لرزید

دلش بدجور تنگ لحظه های پر کشیدن بود
نگاهی عاشق اما کار دستش داد، می لرزید

تمام آبها از چشم های مادری می ریخت
که از لبخندهای ممتد نوزاد می لرزید

گلویی کوچک و آغوش پهناورترین دریا
جنون در چشمهای گرگ آدم زاد می لرزید

خدا آن شب چه سیبی را برای آسمانش چید
جهان وقتی که سیب از شاخه می افتاد می لرزید....

فرزانه شاهسواری مربی ادبی مرکز فرهنگی هنری کانون الیگودرز لرستان

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 17 =