ادبیات می‌گوید: انتهای هر تاریکی، روشنایی است

مینو کریم‌زاده سورشجانی نویسنده، شاعر و ویراستار در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است که حوزه‌ی فعالیت و قلم‌فرسایی خویش را در زمینه طرح و شرح مسائل مربوط به دوره‌ی نوجوانی گسترده ساخته است.

 او در سال 1343 در شهر سورشجان از توابع شهرکرد (استان چهارمحال و بختیاری) متولد شده است و تا به امروز چند فیلم‌نامه و ده‌ها رمان نوجوان منتشر کرده است.

از آثار معروف او که موردپسند نوجوانان نیز قرار گرفته است می‌توان «پیش از بستن چمدان» و «قلب‌های نارنجی» را نام برد.

وی به‌صورت مشخص دغدغه‌ی خویش در زمینه مسائل مربوط به نوجوانان را در آثارش مطرح کرده و می‌کوشد با خلق شخصیت‌هایی که نزدیک به نمودهای واقعی در جامعه‌ی امروزند، اعتماد و قرابت مخاطب را جلب کرده و به روشنگری و هدایت بپردازد.

به بهانه‌ی نقد کتاب پیش از بستن چمدان در گروه مجازی حال خوش خواندن کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خوزستان، گفتگویی با این نویسنده انجام داده‌ایم که توجه شما را به آن جلب می‌کنیم.

  • چه چیزی الهام‌بخش شما برای نوشتن است؟

راستش را بخواهید من می‌نویسم که زنده بمانم. که به این پرسش که چرا به دنیا آمدم، لااقل خودم به خودم پاسخ داده باشم. که احساس پوچی نکنم. چون حس می‌کنم تنها کار مفیدی که از من برمی‌آید، نوشتن است، پس سعی می‌کنم خوب انجامش بدهم. و این مخاطبان هستند که می‌توانند بگویند من در کارم موفق بوده‌ام یا نه. بچه‌ها و جوانان همیشه الهام‌بخش من برای نوشتن‌ هستند. برای همین تمام حواسم موقع نوشتن به آن‌هاست نه منتقدان بزرگ‌سال. البته جلب نظر منتقدان برای هر نویسنده‌ای مهم است‌ برای من هم همین‌طور، ولی بیشتر از آن نظر مخاطب است که برایم اهمیت دارد. یعنی اگر کتابی بنویسم که کلی جایزه ببرد و کلی مورد تحسین منتقدان بزرگ‌سال قرار بگیرد اما جای بزرگی در دل بچه‌ها باز نکرده باشد؛ آن کتاب از نظر من موفق نبوده و مخاطب خودش را درست نشناخته است.‌

  • به نظر شما در جامعه‌ی امروز، رسالت یک نویسنده چیست؟

رسالت یک نویسنده‌ای که برای نوجوان می‌نویسد، شناخت دنیای نوجوانی‌ و پرداختن به مسائل روز آن‌هاست. حتی اگر درباره گذشته دور می‌نویسد باید با زبان نوجوان امروز بنویسد تا بتواند با او ارتباط برقرار کند. زبان و لحن مناسب، تنها کلیدی است که می‌تواند قفل زنگ زده گذشته را باز کند و گرنه بچه‌ها پشت در بسته موضوع داستان می‌مانند و قید باز کردن آن را می‌زنند.

  • فکر می‌کنید نوجوانان معاصر در ایران چقدر کتاب می‌خوانند؟ این موضوع در عملکرد شما به‌عنوان نویسنده نوجوانان چه تأثیری دارد؟

خب بر کسی پوشیده نیست که وضعیت کتاب‌خوانی مردم اسف‌بار است. بچه‌ها هم همین‌طور. به‌خصوص بچه‌های شهرهای بزرگ. وضعیت دختران باز بهتر از پسران است. در این بین کتاب‌های تألیفی بیشتر مورد بی‌مهری بچه‌ها قرار می‌گیرد. مقصر هم بچه‌ها نیستند. چون به تجربه دیده‌اند که کارهای خارجی جذاب‌تر و واقعی‌تر هستند؛ پس چرا بروند سراغ داستان‌های کسل کننده ایرانی که تازه اغلب به مسائل روز آن‌ها هم نمی‌پردازند. این موضوع می‌تواند برای نویسنده‌ها یک زنگ هشدار باشد تا تلاش کنند مخاطب را با داستان‌های ایرانی آشتی دهند. این آشتی هم اتفاق نمی‌افتد، مگر با نوشتن داستان‌های جذاب و پرداختن به مسائل خود نوجوانان. باید با نوشتن چنین داستان‌هایی کم‌کم اعتماد آن‌ها را جلب کنیم.

  • با توجه به مشارکت شما در تهیه و نشر مجموعه‌ی رمان نوجوان امروز، فکر می‌کنید تا چه حد این مجموعه به هدف خویش رسیده است و اگر امروز قرار باشد مجموعه‌ای از این دست برای نوجوانان منتشر شود باید شامل چه محتوایی باشد؟

پروژه رمان نوجوان امروز، واقعاً اتفاق خوبی بود. به‌خصوص که مدیریت آن به عهده فرد کار بلدی همچون آقای شاه‌آبادی بود. شاید تعداد کتاب‌های ضعیف و متوسط این پروژه خیلی بیشتر از کتاب‌های خوبش بود، با این همه یک فضای گرم نوشتن ایجاد کرد که در مجموع توانست تأثیر مثبتی بگذارد و بازار کساد رمان‌های تألیفی را کمی رونق بدهد.

البته طبیعی است که نویسندگان برای نوشتن منتظر ایجاد یک پروژه نمی‌مانند و به هر حال نوشتن ادامه دارد، ولی خوبی پروژه رمان نوجوان این بود که این شجاعت را داشت که کمی (فقط کمی) نگاه سانسور را کم‌رنگ‌تر کند.

  • با توجه به شرایط فعلی فکر می‌کنید چه موضوعاتی در حوزه‌ی ادبیات نوجوان، از قلم افتاده‌اند و لازم است مطرح شوند؟ همچنین فضای نشر با توجه به چالش‌هایی که نوجوان امروز با آن مواجه است، تا چه حد دست نویسنده را برای نوشتن باز می‌گذارد؟

الان هم یکی از دلایلی که نمی‌شود داستان‌های موفقی نوشت که مخاطب را راضی نگه دارد، وجود خط قرمزهای زیاد است. مثلاً موضوع عشق که یکی از مهم‌ترین حادثه‌های دوران نوجوانی است، به کل انکار می‌شود و جزو خط قرمزهاست. و نه فقط همین. کلاً گفتن از خیلی از واقعیت‌ها، ممنوع است. خب مثل این است که با دست‌های بسته پرت شوی میان رودخانه، شنا هم که بلد باشی، غرق می‌شوی.

  • به‌عنوان یک بانوی نویسنده که به‌صورت خاص به مسائل مربوط به دختران نوجوان می‌پردازد، فکر می‌کنید چگونه ادبیات می‌تواند در میان این قشر تأثیرگذار باشد؟

من واقعاً به تفکیک جنسیتی اصلاً اعتقادی ندارم و همیشه سعی کرده‌ام به مسائل نگاهی انسانی داشته باشم. اگر به مسائل دختران بیشتر می‌پردازم به خاطر ظلم مضاعفی است که به آن‌ها می‌شود. چه در اجتماع، چه در خانواده.

به نظر من ادبیات یکی از راه‌های مهم نجات است. ادبیات می‌تواند خیلی از زنجیرهای نامرئی را که اسیر آنیم، به مخاطب هم نشان دهد و هم در ذهنش آن را پاره کند. ادبیات مخاطب را با جهانی بزرگ‌تر آشنا می‌کند و به او بال پرواز می‌دهد. می‌تواند ناامیدی را ویران کند و بگوید انتهای هر تاریکی، روشنایی است. ادبیات حین لذت خوانش، یک مبارز صلح‌جو نیز هست. هیچ‌چیز به‌اندازه یک شعر و یک داستان جذاب و پرمحتوا، نمی‌تواند امیدآفرین باشد. هر داستان خوب، اشاره‌ای است به خورشید و قطعاً ذهن خواننده را روشن‌تر می‌کند و قطعاً دخترانی با ذهن‌های روشن، می‌توانند بهتر زندگی کنند.

  • هدف شما از نوشتن کتابی مانند پیش از بستن چمدان چه بوده و تا چه حد به این هدف در میان مخاطبین خویش، دست‌یافته‌اید؟

راستش من موقع نوشتن داستان زیاد به هدف فکر نمی‌کنم. داستان را شخصیت‌ها پیش می‌برند و دست‌آخر هم دیگر شخصیت ابتدای داستان نیستند و دچار دگرگونی می‌شوند و شاید هدف همین بوده، دگرگونی.

پیش از بستن چمدان هم‌داستان دگرگونی آدم‌هاست. تغییر نگاه بچه‌ها و والدین. پذیرفتن اشتباه و یافتن راه‌های بهتر. همه انگار در حال بستن چمدان‌اند. و سفر درونی. واقعاً خوشحالم که اغلب خوانندگان این رمان را پسندیدند. دوستان نوجوان زیادی در سرتاسر ایران دارم که گاهی یکهویی در اینستاگرام برایم پیغام می‌گذارند و از تأثیر کتاب می‌گویند و من اغلب با چشمان خیس پیغام‌هایشان را می‌خوانم. خیلی از نظر بچه‌ها احساساتی می‌شوم و تمام خستگی زندگی از تنم بیرون می‌رود.

  • از میان کارهای خود کدام کار را به‌عنوان اثر برتر معرفی می‌کنید؟ چرا؟

این سؤال واقعاً جواب زیاد روشنی برای خودم ندارد. هرکدام از کتاب‌هایم را به دلیلی دوست دارم. مثلاً «وقتی یلدا نبود» را به خاطر روشنگری‌اش درباره بیماری خطرناک ایدز دوست دارم که متأسفانه کتابی را که می‌توانست نجات‌دهنده خیلی‌ها باشد، خمیر کردند و من هنوز امیدوارم این لجاجت پنهان کردن واقعیت، روزی تمام شود و این کتاب دوباره چاپ شود. پس بهتر است اسم همین کتاب را بگویم که به جرم نگاه آگاهی بخشش، به او ظلم و خمیر شد.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =