زهرا پردل مهمان کانونی های ایلام شد

تازه ترین نشست انجمن شعر کانون ایلام با حضورزهراپردل شاعروکارشناس ادبی کانون استان سیستان وبلوچستان برگزارشد.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان ایلام، تازه ترین نشست انجمن شعر کانون ایلام با حضورزهراپردل شاعروکارشناس ادبی استان سیستان وبلوچستان برگزارشد.ایشان درابتدای هرنقد شعری کوتاه ازشاعران مطرح به اشتراک گذاشتند سپس درموردشعرسپیدو تفاوت آن با نثر گفت:در شعرسپید موسیقی درونی وجود دارد وتصویربه جای توصیف حرف اول رامیزند.باحداقل کلمات زیباترین تصویرهارامی سازیم وتوصیف وتوضیح اضافه ای نمیدهیم ومی گذاریم که مخاطب ماتصاویررابخواندودرذهن خودش به لذت ادبی برسدو انتخاب واژه ها نقش موثری در انتقال احساس و اندیشه به مخاطب دارد زیرا کلام وزبان شعر باید به مخاطب نزدیک باشد.درشعر ما رابطه های جدیدی رابین پدیده های هستی کشف می کنیم و کشف خودمان را درقالب تصویربه مخاطب ارائه می دهیم.

مراعات النظیر،آرایه تشبیه،واج آرایی،عاطفه واندیشه وخیال درشعر،کلام وزبان شعر از دیگر نکاتی بود که شاعر و کارشناس کانونی به آن اشاره کرد .

مهمان کانون ایلام در پایان  چندکتاب شعراز شاعران مطرح استان و کشور  مانند شمس لنگرودی،جلیل صفربیگی ومحمدرضا رستم را معرفی و تحلیل کرد.

زهرا پردل خود را چنین معرفی می کند:متولد فروردین ۵۶،اهل بیرجندم و ساکن زاهدانو شغلم:دوست ادبی بچه ها در کانون پرورش فکری استان سیستان و بلوچستان نمی دانم اولین بار کی شعر را شناختم... شاید حدود ۳یا ۴ سالگی در کتابهای شعری که پدر و مادر مهربانم برایم می خواندند و من حفظ می کردم؛ شاید هم قبل تر از آن در لالایی های شیرین مادر بزرگ عزیزم که «جده لیلا» صدایشان می زدم!ولی خوب به خاطر دارم اواسط دهه ی شصت،  برای اولین بار شعر در زنگ انشا به دیدنم آمد و مرا شگفت زده کرد!و من در پایان انشایم، او را به هم کلاسی های دبستانم معرفی کردم و این دوستی از همان روزها شروع شد  و تا حالا ادامه دارد.راستش را بخواهید  شعر دوست فوق العاده ای برایم بود، وفادار، مهربان  و بسیار دوست داشتنی! اما...  متاسفانه من  برای شعر دوست خوبی نبودم! آن زمان  اولویت اصلی زندگی ام دروس تجربی و بعدها واحد های تخصصی مهندسی کشاورزی در دانشگاه بود و بعد هم دغدغه های کاری.... فقط گاهی به یاد شعر می افتادم .هر چند در کارنامه ی ادبی ام «رتبه ی سوم شعر دانش آموزی کشور » و تندیس و لوح سپاس ده ها جشنواره و کنگره استانی و ملی را به یادگار دارم ،اما  بین خودمان بماند کمتر برای شعر وقت می گذاشتم و کمتر اجازه  می دادم که دیگران شعرم را ببینند. خلاصه این که سالها گذشت ...شعر همچنان مرتب احوال مرا می پرسید و در سخت ترین فصلهای زندگی کنارم بود.این دوست بی نظیر آنقدر محبتش را خالصانه ابراز کرد که بالاخره تصمیم گرفتم در رشته ی کارشناسی ارشد ادبیات ادامه تحصیل دهم و بیشتر بشناسمش!هم اکنون دانشجوی دکترای ادبیات هستم و شعرِ عزیز، بهترین دوست و  یکی از مهمترین اولویت های زندگیم شده است. حالا بعد از حدود سی و چند سال،دو دفتر شعرم آماده ی چاپ دارم و یک کتاب پژوهشی در حوزه ی افسانه ها که به زودی منتشر خواهد شد. حالا... من و شعر تقریبا هر روز همدیگر را می بینیم، گاه با هم چای می نوشیم و گاه با هم در کوچه باغ خاطره قدم می زنیم...  و هر دو خوشحالیم.خدا را شکر ، شعر همه ی نامهربانی های مرا بخشیده است!

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 6 =