به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون استان لرستان، آیین اختتامیه مرحله استانی بیست ویکمین مسابقه بین المللی قصه گویی عصر روزشنبه28 مهرماه باحضورعلاقمندان به قصه گویی، پیشکسوتان عرصه ادبیات، تئاتر، سینما وپژوهش در سالن اجتماعات آمفی تئاتر اداره کل کانون پرورش فکری بامعرفی برگزیدگان به پایان رسید.
دراین مراسم سیدسیامک موسوی ازهنرمندان پیشکسوت عرصه تئاتر، موسیقی، سینما، پژوهش و ادبیات به بیان دیدگاه های خود درخصوص قصه گویی پرداخت.
دکتر سیامک موسوی: گفت: درطی دورههای آموزشی، که درخدمت هنرجویان قصهگویی بودهام، بعضی از هنرجویان، به واسطهی آنچه که در عضی محافل رسمیِ قصهگویی شنیدهاند، اظهار می دارند، که قصهگوها مجازِ به استفاده از حرکات بدنی و تغییرات میمیک صورت نمیباشند. یا گاه با قصهگویانی روبرو میشوم، که بیان پرورش یافتهای ندارند و اگر چه در ارائهی یک قصه موفق هستند، امّا بیانآنها موجب کسالت شنوندگان می شود. از این رو ترجیح دادم در این فرصت، به اهمیت و ضرورت پرورش بیان، بدن و احساسِ قصهگویان بپردازم. چرا که به زعم بنده این موارد از ارکانِ ایجادِ «ارتباط» مؤثر، با مخاطب محسوب میشود.
موسوی به ایجاد ارتباط مؤثربا مخاطب اشاره کرد وافزود: یکی از چالشهایی که قصهگوبا آن روبروست، ایجاد یک کانال ارتباطی با مخاطب میباشد. قصهگویی، که واجد این توانایی نیست، گویی در یک اتاق خالی از شنونده، به اجراء میپردازد. برقراری یک ارتباط مؤثر، به شما کمک میکند، تا مخاطبین جذب ارائهاتان قرار گیرند.
این استاد دانشگاه خطاب به شرکت کنندگان گفت: «مهارتهای لازم برای بالا بردن انجام ارتباط گفتاری، به طرق متعددی ایجاد میشود. مهارت مهم استفاده از زبان، مستلزم رفتاری است که دست کم دارای دو الگو است، زیرا زبان شامل «عوامل شفاهی» verbal و «غیر شفاهی» nonverbal است. مهارتهای شفاهی (بیانی) مربوط به کلمات بیان شده و دیگر صداهای صوتی هستند که اطلاعات و معنی مورد نظر را میرسانند.مهارتهای غیر شفاهی مربوط به حرکات بدن و صداهای عملی (مثل صدای بشکن انگشتان) هستند که ممکن است به عنوان قسمتهای اطلاع دهندهی عمل انجام گیرد. همچنین ژست، حرکات بدن و صورت، عوامل غیر شفاهی به شمار میروند»
همانطور که جان دابلیوکِلتنر میگوید؛ عناصر و ابزارِ بسیار مهم و ضروریِ این ارتباط مؤثر؛ «بیان»، «بدن و حرکت» و البته «احساس کلام» میباشد، که در یک روند ارتباطی «چهرهبهچهره» با مخاطب، در جلب توجه او و انتقال مفاهیم، عمل میکند. حال اگر بدن و حرکت و حالات چهره را از این میان حذف کنیم، اساساً نیازی به قصهگویی زنده نیست و قصهها را ضبط و تکثیر و برای شنوندگان، پخش میکنیم. امّا همهی ما به خوبی میدانیم، که از گذشتههای دور، قصهگویی یک ارتباط مستقیم و رودررو است و کلیه ی عناصری که از آن نام برده شد، مورد استفاده قرار میگیرد.
وی درخصوص «بیان» درقصه گویی افزود: بیان، مهمترین ابزار یک قصهگو است. لذا یک قصهگو باید بیش از هر تمرینی به تمرینات بیان بپردازد. او باید از یک صدای منعطف، رسا و گویا برخوردار باشد و برای تمامی موارد (تنفس، گویایی، رسایی صدا، موسیقی کلام، سرعت گفتار، احساس گفتارو تنفس)، به طور روزانه، زمان تمرین معلوم کند.
تنفس قصهگو، یک تنفس خاص است. قصهگو بایستی حجم «دَم» را در کنترل خود داشته باشد و آن را به موقع و بهجا مصرف نماید. این مهارت در تمرینهای مکرر میّسر میگردد. کنترل وضعیت دم و بازدم، در گویایی، رسایی و درعینِ حال لطافت صدا بسیارمؤثر است.
وی به«گویایی صدا» اشاره کردو گفت: تلفظ دقیق مصوتها و ادای کاملِ صداها، لازمهی ایجاد یک صدایِ گویا میباشد. اجازه بدهید، حروف و صداها کاملاً ادا شوند. اصطلاحاً از جویدن بعضی از حروف یا صداها خودداری کنید، تا آنچه را که میخواهید بگویید، مخاطب به راحتی متوجه گردد. ودرخصوص«رسایی صدا» اطمینان حاصل کنید، که صدایتان به اندازهی کافی رسا است و به وضوح، به گوش شنودگان میرسد. بیش از حد بلند صحبت کردن و همچنین بیش از حد آرام سخن گفتن، در دنبال کردن قصه، توسط شنوندگان، خلل وارد میکند. توجه کنید، که مردم در گفتوگوهای معمولِ روزمره چگونه صحبت میکنند. آنها در گفتگوهایشان تمایلِ به بالا بردن و پایین آوردن حجم صدا، در هنگام صحبت کردن دارند.
موسوی درمورد«موسیقی کلام» تصریح کرد: حرف زدنِ عادی ما، دارای موسیقیِ خاصی است، که وابستهی به احساس کلام میباشد. کلام موقعی جذاب و دوستداشتنی میشود، که موسیقیِ خوشآیندی داشته باشد. برای دستیابی به این عنصر، بایستی از «مُنوتُن» یا یکنواخت شدنِ کلام بپرهیزیم و متناسب با احساسِ متن و متکی بر منطقِ اجراء، صدایمان را فراز و فرود دهیم و خوشآهنگ نماییم.
وی«سرعت گفتار» را مطرح کردواظهارداشت: مطمئن باشید، که سرعت تکلمتان ساده و متناسب گفتارتان است و به مخاطب اجازه میدهد که قصه را دنبال کند وآن رابه خوبی درک نماید. اگرشما بیش از حد سریع، یا خیلی کند صحبت کنید، مخاطب، امکان دنبال کردنِ قصه را ازدست می دهد و ارتباطتان گسسته می شود. پس ریتم گفتارتان را، متناسبِ با مفاهیمِ متن، تغییر دهید، تا اجرایتان «جاندار» و پر رمَق گردد.
موسوی به شرکت کنندگان در رقابت قصه گویی استان لرستان گفت: «بدن و حرکت»خیلی مهم است وکلیه حرکاتی که یک قصهگو از ابتدا تا انتهایِ بیانِ قصه انجام می دهد، اعم از:«حرکات چشم»، «اشارات و حرکات بدنی» و «حرکات وتغییرات چهره»، بایستی از قبل متناسب با حال و هوایِ قصه و احساس حاکم بر جملات، طراحی نماید و آن را به صورت بداهه انجام ندهد، مگر این که بداههگویی کند. لذا بدن و حرکاتِ قصهگو، بایستی کاملاً در کنترلش باشد. همانطور که گفته شد، عناصر مهم بدن و حرکت، به این شرح است: ارتباط چشمی، اشارات و حرکات، حرکت و حالات چهره.
این مدرس دانشگاه تصریح کرد:«ار تباط چشمی» یکی از ارتباطات معمول و روزمره در زندگی انسان است ویک شنونده، از اینکه این ارتباط با وی ایجاد نشود، احساس ناراحتی میکند. فردی را تصورکنید، که درحال حرف زدن با شماست ولی در تمام مدت، جلویِ پایش را نگاه میکند ونگاهش جزچند بار، آن هم بسیار کوتاه، به چشمان شما نمیافتد. درچنین حالتی این گمان درشما پدید میآید، که اویا خجالتی وکمرو است و یا نمیخواهد با شما چشم درچشم شود. ارتباط چشمی با یک شنونده، در او حس مشارکتِ در اجراء میدهد و به انتقال موضوع و احساس آن، به مخاطب، کمکِ وافری مینماید. سعی کنید، که نگاهتان را به طور یکسان در بین تکتکِ مخاطبین اعم از بزرگ و کوچک و زن و مرد تقسیم کنید. بدین ترتیب، با همهی آنها ارتباط چشمی برقرار میسازید. هرگز به طور ثابت به یک سمت سالن خیره نشوید و به طور متناب و منظم، جهت نگاهتان را، تغییر دهید، البته به گونهای آرام و طبیعی این کار را بکنید، چون در غیر این صورت، نوعی پریشانی و ناآرامی را القاء خواهید کرد. تقسیم نگاه در بین مخاطبین، موجب می شود، تا همهی حضار با بحث شمادرگیر بشوند.
درخصوص «اشارات و حرکات» ما به طورِ معمول، در ارتباطات روزانهامان، از حرکاتِ دستهایمان به منظورِ تأکیدِ در گفتار و یا توصیف هرچه بهتر وقایع، استفاده میکنیم. اگر قصهگو دستهایش را در جیب نگهدارد و یا آنها را محکم و بی حرکت در دو طرف بدنش بگیرد، در نظرِ مخاطبین، بیتجربه و ناکارآمد جلوه میکند. استفاده از اشارات و حرکاتی متناسب با گفتار، برای مخاطبین بسیار خوشآیند است، ضمنِ اینکه به فهم هرچه بیشترِ موضوع، کمک میکند. سعی کنید از حرکات «بازِ» بدنی استفاده کنید، به طوریکه از فاصلهیِ دور قابل دیدن باشد. این حرکات و اشارات، بایستی کاملاً منطقی، دقیق وکنترل شده باشد؛ حرکات بیهوده و زیادی، شما را متشنج، عصبی و بدونِ تمرکز، جلوه میدهد. همیشه از حرکات اضافی و بیمورد و به دور از منطقِ قصه، بپرهیزید.
وی با ابیان اینکه ایستایی قصهگو به معنای شکل ایستادن وایستهای او در صحنه، در ایجاد ارتباط مؤثر با مخاطب، بسیارمهم است اضافه کرد: ایستایی قصهگو، کیفیتِ جلوهی او در برابر تماشاگر رانشان میدهدو اُبهت و اهمیت قصهگو، وابسته به آن است. هنگامی که قصهگو به طورنشسته به بیان قصه میپردازد، شکل نشستنش هم به مبانی حرکت و بدن ربط دارد. پس او باید، شکل نشستن وحرکاتی که دراین حالت انجام می دهد، را نیز، از پیش طراحی کند.
درخصوص «احساس کلام» بایدگفت: احساس کلام ازعناصر بسیارمهم قصهگویی است واساساً، چون القاء مفاهیم درهنر، به واسطهی احساس صورت میگیرد، لذا توانایی درکِ احساس متن وتمریناتی که احساس قصهگو وحافظهی حسی اورا تقویت میسازد، امری بسیار مهم است.
دکتر سیدسیامک موسوی اظهار داشت: «لئو تولستوی» درکتاب «هنرچیست؟»، استدلال می کند، که اگر فردی درگذشته موردِ حمله چند گرگ واقع شده باشد و روز بعدازآن حادثه، برای دیگری، از آن سخن بگوید و همان احساسی، که درآن لحظات به او دست داده، در فردِ شنونده ایجادکند، کاری هنری کرده است، ولو اینکه دروغ بگوید. او بر این اساس، چنین تعریفی از هنر ارائه می کند: «فعالیتِ هنری یعنی: انسان، احساسی را که قبلاً تجربه کرده است، درخود بیدار کند و آن را به وسیله؛ حرکات و اشارات وخطها و رنگها و صداها و نقشها[صور خیالی] و کلمات، بازنمایی نماید و به نحوی که دیگران نیز بتوانند همان احساس را تجربه کنند، آن را به سایرین، منتقل سازد»
وی بیان داشت: بارِ احساسی در یک قصه، بر جملات و کلمات سوار است. هر کلمه دارای باری احساسی است، که در جمله ایفا میکند و جمله؛ مجموعهای از عناصر احساسی است، که نهایتاً یک کلِّ احساسی را میآفریند. قصهگو باید هم بارِ معنایی و هم احساسیِ یک جمله را درک کند و خود تحتِ تأثیر آن قرار گیرد و نهایتا در هنگام اجراء ، با استفاده از بیان و تغییرات چهره و حرکات بدنی، آن را به مخاطبش انتقال دهد. همانطور که قبلاً گفته شد، موسیقی کلام هم، وابسته به ادایِ حق حسّی جملات است.
موسوی درپایان صحبت های خود به گفتاری از «ریچاردبولسلاوسکی»نظریهپرداز معتبرِ حوزهی بازیگری اشاره کردوگفت: او در ارتباط با پرورش مهارتهای بدن و بیانِ بازیگر، تعبیر زیبایی دارد، که میتوان آن را در مورد قصهگو هم، به کار برد. او بازیگر را به یک «ساز» تشبیه می کند و من درتکمیل گفتارش میگویم: قصهگو به مثابه یک سازِ کوک باید باشد. چرا که با یک سازِ ناکوک نمیتوان قطعهای موسیقی نواخت. کوک بودن یعنی؛ آمادگی بیانی، بدنی و احساسی داشتن.