بهنوش بساک‌ داور قصه‌گویی در کرمانشاه از سرزمین قصه‌ها می‌گوید

همزمان با مرحله‌ی استانی بیست‌و پنجمین جشنواره‌ی بین‌المللی قصه‌گویی؛ بهنوش بساک‌ کاظمی داور مرحله‌ی استانی قصه‌گویی در کرمانشاه از سرزمین قصه‌ها می‌گوید.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان کرمانشاه، همزمان با مرحله‌ی استانی بیست‌و پنجمین جشنواره‌ی بین‌المللی قصه‌گویی؛ بهنوش بساک‌کاظمی داور مرحله‌ی استانی قصه‌گویی در کرمانشاه از سرزمین قصه‌ها می‌گوید.
بهنوش بساک‌ کاظمی خود را چنین معرفی نمود: نویسنده، پژوهشگر، داورقصه‌گویی و قصه‌گوی بین‌المللی که افتخار حضور در بیست و پنج دوره‌ی جشنواره‌ی ببن‌المللی قصه‌گویی را از ابتدا تا کنون داشتم، در بخشی از این دوره‌ها به عنوان قصه‌گو شرکت کردم و تا مرحله‌ی بین‌المللی هم پیش رفتم و برگزیده شدم، در مراحل استانی، منطقه‌ای و بخش ملی نیز برگزیده شدم، که البته در چهارمین دوره‌ی جشنواره‌ی بین‌المللی بود که به عنوان قصه‌گوی ملی انتخاب شدم و از آن سال‌ها به همین شکل، پله‌ها را یکی یکی طی کردم تا به اینجا رسیدم، تقریبا" از نهمین دوره‌ی جشنواره‌ی بین‌المللی قصه‌گویی هم در سطوح مختلف، داوری را شروع کردم و از یازدهمین جشنواره بود که پژوهش‌های خود را در این زمینه آغاز نمودم که حاصل آن مقالاتی با مضمون قصه‌گویی، خصوصا" قصه‌گویی با ابزار و مدرن شد که در نشریات تخصصی به چاپ رسیده است و که البته علاقه‌مندی من نیز در این زمینه هست که بارها و بارها برگزیده‌ شدن من شامل قصه‌گویی با ابزار بود.
وی از دنیای قصه‌ها و تعریف آن گفت: قصه‌گویی هنری‌است که هم کهن و هم مدرن می‌باشد، کهن از این بابت که در کتیبه‌ها و مستندات تاریخی سرزمین ما، " گوسان‌ها " به عنوان قصه‌گو وجود داشتند که به شهرها و روستای مختلف می‌رفتند و مردم را دور آتش جمع می‌کردند و قصه‌های خود را با مضامین مختلف سینه‌به سینه برای آنها نقل می‌نمودند، قصه‌گویی از آن جهت هنر مدرن است که در دنیای امروزی به شیوه‌ی مدرن و با ابزار و ادوات مختلف باز هم جای خودش را باز کرده و همچنان مخاطب و جذابیت مختص به خود را دارا می‌باشد.
بهنوش بساک، کرمانشاه را سرزمین قصه‌ها دانست و افزود: از نام کوچه‌ها و خیابان‌ها گرفته تا طاق‌بستان و آثار تاریخی و مکان‌های فرهنگی که در شهر دیده می‌شود، این حس القا می‌شود که هرکجا قصه‌ای شنیده می‌شود که هم کهن و هم تازه‌است، برای همین از این بابت افتخاری نصیب من شد تا در این دوره از جشنواره داور استان کرمانشاه و در خدمت قصه‌گوها باشم که البته برای دومین بار است که در کرمانشاه حضور یافتم که بار قبل در جشنواره‌ی عروسکی سال ۸۴ با گروه نمایش عروسکی از اهواز به اینجا آمدیم، در هر صورت این باعث خوشحالی من است که دوباره در خدمت دوستان کرمانشاهی هستیم. 
داور مرحله‌ی استانی جشنواره‌ی قصه‌گویی در کرمانشاه، فضای جشنواره را چنین توصیف نمود: قصه‌هایی که در این جشنواره شنیدیم هر یک حال و هوای خاص خودش را داشت، هرچند بخشی از قصه‌ها برگرفته از کتاب‌های کانون است که در سراسر کشور مشترک می‌باشد اما شاهد قصه‌گویی‌هایی بودم که مربوط به همین اقلیم، آب‌و خاک و مردم مهربان و غیرتمند است که مختص خود آنها می‌باشد یعنی می‌توان‌ این قصه‌ها را فقط در کرمانشاه شنید و این بسیار دلنشین و جذاب بود. نگاه مردم کرمانشاه، نگاهی برگرفته از دیار کهن با فرهنگ و آداب و رسوم بسیار ارزشمند که از درخت تنومند و پر ریشه‌ای حاصل می‌شود که واقعا" تصور می‌کنی که دریا و اقیانوسی پر از مهربانی پشت نگاهشان است، دلی سرشار از صبوری دارند و برای هر اتفاقی پذیرای دیگران با روی خوش و گشاده هستند و این برای من بسیار ارزشمند بود، البته تصور می‌کنم که قصه‌ها ریشه‌های مشترک دارند یعنی بعضی از قصه‌ها ممکن‌است در کرمانشاه نقش اصلی برای مثال یک درخت بلوط باشد و در استان دیگری آن درخت با ماهیت نخل تعبیر و تبدیل می‌شود و  قصه همان قصه‌است اما قهرمان آن ممکن است با توجه به فضا، اقلیم و سرزمین، ماهیت بومی به خود بگیرد اما ریشه‌ها مشترک است و همه گویای یک کلیت هستند و می‌خواهند ما انسان‌ها را به کشف حقیقت برسانند و وقتی که انسانی شجاعانه در راه کشف حقیقت قدم بر می‌دارد آن انسان به انسانیت خود نزدیک شده است.
بساک کاظمی اینگونه راوی یکی از خاطرات خود شد: اولین سالی که در جشنواره‌ی قصه‌گویی شرکت نمودم، در حقیقت دومین جشنواره‌ی قصه‌گویی در کانون بود که من به خاطر دارم خیلی به دنبال یک کتاب بودم که بتوانم آن را برای اجرا به قصه تبدیل نمایم، مربی و راهنمای من گفت : " بهتر است در قصه‌هایی که پیدا می‌کنی، سعی کنی خودت را پیدا کنی! " و من که از کودکی عضو کانون بودم با تاثیرپذیری از حرف‌های مربی خود، کتابی را به عنوان " راز آواز " یافتم که داستان زندگی دختری را روایت می‌کرد که در میان اتفاقات زندگی، خنده‌ی خود را گم کرده بود! و هنوز تصویر آن را به خاطر و در ذهن دارم و این کتاب خیلی قدیمی بود که علاقه‌مندم دوباره آن کتاب را پیدا کرده و باز هم آن قصه را مرور کنم.

در انتها وی پیشنهاد داد که: قصه‌گوها تلاش کنند به قصه‌گویی به عنوان یک حرفه نگاه کنند و از آن کسب درآمد نمایند تا با علاقه‌ی بیشتری این کار را انجام دهند چون وقتی که از یک اتفاق منفعتی چند جانبه به ما برسد و بتواند در بخش فرهنگ دستگیری ما در بخش اقتصادی را انجام دهد، خیلی به آن دلبسته‌تر و به اجرای آن جدی‌تر می‌شویم، چرا که ما اهل فرهنگ هستیم و تمام دارایی ما همین دانش فرهنگی‌است که داریم و اگر با این نگاه قصه‌گویی را ببینیم دیگر قصه را کنار نمی‌گذاریم و فقط برای جشنواره‌ها به سراغ آن برویم بلکه همواره قصه را به‌عنوان یک واسطه‌ی تربیتی و اتفاق زیبایی که می‌توانیم آن را به خوشحالی‌های زندگی پیوند دهیم، در کنار خود همیشه داریم و از آن بهره می‌بریم .

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =