کد خبر: 334573
تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۵
بازدید 91
سلام گمنام آشنا...

صبح بارانی امروز، کانون ما میهمان داشت آن هم چه میهمانی که سراسر نور بود و بوی بهشت می‌داد.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان همدان، صبح بارانی امروز کانون ما میهمان داشت آن هم چه میهمانی و هنگام ورودش به رسم ادب سلام کردیم.

سلامی که شاید جواب گرم و گیرایت گرد و غبار غفلت را از پهنای شانه‌های خسته‌مان بزداید و دستان سبزت را برای در آغوش کشیدن روح زخم‌خورده‌ و گره‌های کور فکرمان باز کند.

سلام به تو که بی‌نشان و گمنامی، نه پلاکی داری و نه عطر خاطره‌ای، می‌دانم این‌ها همه از خلوص توست که خالصانه جان دادی برای ذره ذره خاک وطن، عاشقانه دلت را به خاک سپردی و روحت را به خدا؛ می‌دانی...! اصلا تو از همان کودکی‌ات افلاکی بودی و این تن توان تحمل روح بزرگت را نداشت.

سلام به تو ای هجرت‌کرده که بعد از این همه سال دوری باز معرفت داری تا در لحظه بحران زده ما برسی و هوای شهر را بهشتی کنی مانند آن روزها که به ندای پیر جماران لبیک گفتی و لباس جهاد و ایثار به تن کردی و برای دفاع از خاکت، ‌ناموست،‌ شرافتت و عزت میهنت به دل دشمن زدی زیرا می‌ترسیدی دست دشمن به ناموست دراز و قدم‌های نحس شیطان بر روی این خاک مقدس گذاشته شود.

سلام به تو که بعد از ۳۰ سال جنگ و جنگیدن بی نام و نشان با اسم آشنای گمنام می‌آیی چرا که احساس دین می‌کنی به مردم وطنت، و شاید رنجیده‌خاطری از رنگ باختن رنگ خاکی این مردم و رنگ گرفتن دنیا بر چهره‌هایشان؛ شاید رنجیده‌ای از آنها که در بزرگراه‌های حرص، طمع و هوس غرق شده‌اند، رنجیده‌ای وقتی می‌بینی صدای هلهله شادی عافیت‌طلبی ما را مشغول به خود کرده و قدرت و ثروت چشمانمان را کور و گوشمان را کر، پس تو می‌آیی با اسم گمنام تا ما خود را در این پیچ و خمهای روزگار پیدا کنیم.

سلام بر تو که غریبه‌ای برای ما اما آشنایی برای پدری که تو را برای روزهای پیری‌اش تربیت کرد تا عصای دستش باشی و آشنایی برای آن مادری که هنوز هم که هنوز است چشم به در می‌دوزد تا زنگ خانه را بفشاری و تو را سخت در آغوش بگیرد و تمام دلتنگی‌های این سالها را تلافی کند، همان مادری که کتاب‌نامه انتظار اولاد را تا انتهای جاده‏ بی‌کسی از بر کرده است.

سلام بر تو که اگر برای ما گمنام باشی اما برای خواهرت انیس و مونسی، همان خواهری که بعد از رفتن تو دیگر دریای غمش ساحلی ندارد.

سلام بر تو که قد کشیدن برادر را از آسمان نظاره کردی و او در هر سال قد کشیدنش ومرد شدنش، نبود تو را بیشتر احساس کرد و عکس خالی‏ تو را بر دیوار قلبش آویزان؛ هرچند برای ما هرگز قابل درک نیست این همه درد و رنج و تحمل اما اهلش خوب می‌دانند.

سلام بر تو که باوفایی برای یاران شفیق و شب‌های عملیاتت همان رفقایی که هنوز در ربنای نمازشان دیدن رویت را آرزو می‌کنند همان دوستانی که مظلومانه و نجیبانه زیر هیاهوی زندگی مدرنیته و عصر دیجیتال گم شده‌اند.

سلام بر میهمان عزیزی که روزی از روزهای گذشته این خاک و در میان بوی باروت و سردی سرب و ترکش و دور از آغوش گرم مادر و صدای هق هق پدر از نفس افتاد تا من و تو ای رفیق، ای دوست و ای همکاراز نفس نیفتیم.

سلام بر عزیزکرده مادری که روزی در تاریخ این کشور قامت خود را راست کرد و عزمش را جزم و سینه‌اش را ستبر بر روی هر آنچه که نامردی بود تا مبادا ما روزی در مقابل ظلم قامت خم کنیم و به خاک افتاد و در خون داغ خود غلطید تا مبادا ما به خاک ذلت بیافتیم.

سلام بر تو که امروز بدون مقدمه و تعارف میهمان ما شدی و آمدی که تنها یک چیز را بگویی که ای بازماندگان شما از هوایی تنفس می‌کنید که بوی خون شهدا می‌دهد، در زمینی راه می‌روید که از خون شهدا گلگون است و همه شهیدان گمنام و بانام بر همة اعمال شما ناظرند و من در مقابل بگویم شرمنده‌ام.

ای عزیر! جواب سلام واجب است و شما هم اهل واجبات... پس سلاممان را اجابت کن با نگاهی، دعایی،‌ تبسمی، معجزه‌ای و سلام ما را گرم پذیرا باش و ما را با حال خراب خودمان رها نکن و فرصتی دیگر به ما بده تا در روزهای غبار گرفته این روزهای دلتنگی کمی به درون خود رجوع کنیم و ببینیم که کجا ایستاده‌ایم و در چه راهی قدم می‌گذاریم و به کجا خواهیم رفت.

جوابی بده سلام خسته‌مان را و ما را ببخش برای همه ثانیه‌ها و دقیقه‌ها و روزها و هفته‌های نسیان‌زده از یاد تو، ما را ببخش برای بی‌حرمتی‌هایی که به نام و وصیت‌نامه‌ها و سفارش‌هایت کردیم. ما را ببخش و شفیع باش در این روزها و شب‌های فاطمیه.

جواب سلاممان را بده و دعا کن برایمان که محتاجیم به نفس نفس دعایت که ترنم نفس‌هایت روحمان را سبز خواهد کرد.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 9 =