نگاه حرفه‌ای، عامل رشد نمایش عروسکی است

این گفت‌وگو می‌توانست انجام نشود؛ چراکه در بحبوحه‌ی کاری ستاد جشنواره، پیدا کردن دبیر آن کاری مشکل است. اما حسین موذن، میان اسباب‌کشی و جابه‌جایی منزل شخصی، و درگیری‌های اداری و جلسات مربوط به جشنواره، زمانی را خالی کرد که درباره‌ی جشنواره‌ی پانزدهم و تغییرات آن گپ بزنیم.

پیش از این نیز با او درباره‌ی تغییرات مدیریت مرکز تئاتر کانون و برنامه‌ریزی‌ها و انتقادات وارده گفت‌وگویی مفصل داشتم که در سایت کانون در دسترس علاقه‌مندان است.
مدیر مرکز آفرینش‌های هنری و تئاتر کانون در این گفت‌وگو، حول محور برنامه‌ریزی جشنواره و تغییرات محتوایی و رویکردهای آن سخن گفته است.
پانزدهمین جشنواره‌ی نمایش عروسکی همان‌طور که در یادداشت‌تان در این ویژه‌نامه هم اشاره کرده‌اید، تغییرات عمده‌ای داشته و قرار است از این دوره به بعد، با شکل و شمایل تازه‌ای در فرم و محتوا برگزار شود. خلاصه‌ی این تغییرات و دلایل آن چه بوده است؟
- ما همه‌ی گذشته‌ی تئاتر کانون را بررسی کردیم؛ چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب را. در ابتدا قرار نبود فعالیت‌های کانون خصوصا در زمینه‌ی نمایش، جشنواره‌ای شود. یعنی اساس کار کانون بر «مرکز» و کتاب‌خانه بود. یعنی قرار بود تئاتر تولید شود، چه در مدیوم تریلی و چه در مدیوم مثلا مرکز، برای اجرا در مراکز و برای بچه‌ها. قرار نبود این فعالیت ختم به یک جشنواره‌ شود. بعدها به سمتی رفتیم که در واقع یک ماراتونی به نام جشنواره شکل گرفت که بچه‌ها و مربیان نفس‌زنان خودشان را به شرکت در آن می‌رسانند تا عده‌ای ببرند و عده‌ای ببازند.
ما این مسایل را مطالعه کردیم و بعد گفتیم که اگر قرار است از نمایش کانون استفاده‌ی تربیتی شود، طبیعتا باید یک فرایندی را طی کند. نمایش الزاما یک کار به اصطلاح گروهی است که از قضا تاثیرات تربیتی بسیاری هم دارد. یعنی مثلا اگر ما می‌خواهیم بچه‌ای را اجتماعی بار بیاوریم می‌توانیم از تئاتر استفاده کنیم. اگر کسی مشکل بیانی دارد یا خجالتی است می‌تواند بیاید در تتاتر و به وسیله‌ی تئاتر درمان شود. کمااین‌که گاهی شنیده‌ام که بسیاری از تئاتری‌ها می‌گفتند ما در کودکی خجالتی بودیم، و به واسطه‌ی تئاتر بیان‌مان خوب شد.
یکی از چیزهایی که کانون خیلی دنبالش است این است که مهارت‌های زندگی را به بچه‌ها آموزش دهد و هیچ وسیله‌ و ابزاری به اندازه‌ی تئاتر نمی‌تواند مهارت‌های زندگی را در بچه‌ها گسترش دهد. یک بچه در تئاتر یاد می‌گیرد که نظر مخالف را تحمل کند، در گروه کار کند، و با گروه کار کند. یک نوجوان یاد می‌گیرد که به رای دیگران احترام بگذارد ضمن این‌که رای خود را اعلام می‌کند. یک نوجوان یاد می‌گیرد که رهبری یک آدم را وقتی پذیرفتیم ازش اطاعت بکنیم و جایی که خطا کرد، گوشزد کنیم. یک نوجوان یاد می‌گیرد که یک رهبری به نام کارگردان نیاز به همکاری تک‌تک اعضای گروه دارد و... خیلی می‌شود از این ویژگی‌ها برای یک کار تئاتر برشمرد. خب ما به دنبال این فرآیند بودیم.
از طرف دیگر، یکی از خواسته‌های آخر یک کارگردان این است که نمایش خودش را اجرا کند. یعنی بعد از همه‌ی آن تاثیرات خوبی که یک نمایش می‌تواند در مرکز داشته باشد، حالا شما از هر کارگردانی بپرسید که یک نمایش را برای چه منظوری تولید کردی، می‌گوید برای عرضه! به نظر ما بهترین جای عرضه‌ی نمایش برای بچه‌ها، مراکز کانون است.
ما در این بررسی آسیب‌شناسانه متوجه شدیم به مرور زمان این هدف گم شده و این ماراتن جشنواره جایی شده برای عرض‌اندام مربیان. مربیانی که جشنواره‌ای برای ابراز وجود نداشته‌اند. مربی‌ ما به هر حال مدعی این بوده که من می‌توانم کار حرفه‌ای تئاتر انجام دهم اما جایی برای عرضه ندارم. حالا به دلایلی در جشنواره‌های بیرون از کانون هم فرصتی برای مربیان ایجاد نمی‌شده یا اساسا راهنمایی نمی‌شده‌اند به سمت جشنواره‌ی بیرونی یا تشویق نمی‌شده‌اند و دلایل دیگر.
ما در بررسی‌ها متوجه شدیم که مربیان در پس چهره‌ی اعضا مخفی شده‌اند و در واقع، در جشنواره‌ها این مربیان هستند که با هم رقابت می‌کنند و بچه‌ها را به جشنواره‌ها می‌کشانند و با هم مبارزه می‌کنند و در نهایت گروه برنده، در واقع آن مربی بوده نه اعضا و کلیت یک گروه.
یعنی همان مساله‌ی جشنواره‌زدگی.
- بله؛ جشنواره‌زدگی در این‌جا به شدت خود را نشان می‌داد. ما آمدیم گفتیم یک نمایش باید با هدایت و نظارت مربی انجام گیرد. اگر متن باید توسط بچه‌ها نوشته شده بود، زهی توفیق! اگر کسی بود که کارگردانی کند، چه بهتر. یعنی باید گروه تشکیل شود با نوشته و کار خود بچه‌ها. مربی باید فقط از دور نظارت کند تا بچه‌ها گروه را شکل دهند و با هم یک کار گروهی را تجربه کنند. ما به این شیوه دامن زدیم اما دیدیم که باز هم این اتفاقی که دل‌مان می‌خواست نیفتاد. لاجرم پس از این مطالعه به این نتیجه رسیدیم که اگر برای مربیان فضایی را ایجاد کنیم که این فضا به مربی اجازه عرض‌اندام دهد، آن وقت این بخش اعضا آزاد می‌شود. لذا آمدیم گفتیم مربی عزیز، شما که می‌خواهی تئاتر کار کنی، بیا در بخش مربیان، که برای شما طراحی می‌کنیم و در این بخش نمایش خودت را بیاور و اصلا به طور جدی به رقابت بپرداز. به مربی گفتیم که این‌جا واقعا یک فضای حرفه‌ای برایت تعریف می‌کنیم، این‌جا برد و باخت دارد، اول دارد، دوم دارد، عروسک‌ساز اول دارد، کارگردان اول دارد، نویسنده‌ی اول دارد. فضای آدم بزرگ‌هاست. جشنواره‌ی حرفه‌ای‌هاست. این یک دلیل بود برای رسیدن به طراحی بخش مربیان.
نکته‌ی دومی که ما را سوق داد به سمت این مساله این بود که الان آن بخش اعضا، تئاتر با کودک و نوجوان است اما این بخش مربیان برای اعضاست. الان ما در مرکز تئاتر کانون وقتی می‌خواهیم یک تئاتر را برای بچه‌ها سفارش دهیم غالبا متوسل می‌شویم به چهره‌هایی که در این عرصه مشهورند؛ آدم‌های حرفه‌ای این عرصه. این‌ها بسیار آدم‌های حرفه‌ای هستند و کارهای بسیار خوبی تا الان برای خود ما تولید کرده‌اند اما ضعف بزرگی که دارند این است که کانون را نمی‌شناسند. خیلی از این‌ها ممکن است فضای حرفه‌ای کودک و نوجوان را به معنای کانونی‌اش نشناسند، با مباحث روان‌شناختی کودک و نوجوان آن‌گونه که مربیان ما آشنا هستند، آشنا نباشند. لذا این بخش مربیان در آینده‌ی نه چندان دور آرام آرام تبدیل می‌شود به فضای تولیدی کانون. پس این دو دلیلی که عرض کردم ما را سوق داد به سمت جشنواره‌ی مربیان.
توجیه این شکل از جشنواره و قبولاندن آن به مدیران بالادستی کار مشکلی بود، چون در واقع فضای جدید و جهت جدیدی ایجاد شده و نگرانی‌هایی را برای بعضی از همکاران ما ایجاد کرده بود که خب چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ بعضی‌ها به صراحت می‌گفتند که اصلا شما وقتی مربی را در چرخه‌ی تولید وارد می‌کنید، یعنی این‌که از کار تربیتی غافل می‌شود و صحبت‌هایی از این دست. من در نهایت با مدیر عامل کانون صحبت کردم و ایشان هم موافقت کرد که بخش مربیان به جشنواره اضافه شود و بر این نکته صحه گذاشت. در گام بعد خوش‌بختانه باز هم این پیشنهاد ما را پذیرفت که گفتیم اصلا اجازه دهید که جشنواره در دو فصل جدا برگزار شود. یعنی حالا که قرار است که جشنواره دوسالانه باشد، یک سال برای اعضا و یک سال برای مربیان باشد.
این خلاصه‌ی آن چیزی بود که اتفاق افتاد. بازخوردی هم که از استان‌ها گرفتم نشان از این داشت که این موضوع برای مربی ما بسیار بسیار خوشایند بوده است. در روزهای اول این حرکت یک نفر از من پرسید که دلت خوش است خیلی اگر باشد ممکن است 5 مربی کار تولید کنند و سال اول جمع می‌شود و می‌رود! اما لحظه‌ای که دیدم 57 کار توسط مربیان کشور تولید شد و 20 تا از این کارها به جشنواره رسیده، واقعا خوشحال متعجب شدم. 57 عدد کمی در نخستین سال نیست. بعد من متوجه شدم که چه واقعیت پنهانی بوده است این‌که بحث تئاتر مربیان و اعضای ارشد به شکل حرفه‌ای، دغدغه‌شان بوده و هست. در بخش مربیان، اعضای ارشد هم همکاری می‌کنند. اعضای ارشد کسانی هستند که سن‌شان از عضویت در کانون گذشته و به روزهای جوانی رسیده‌اند، اما باز هم به مرکز سر می‌زنند و در کنار مربیان قرار دارند.
حالا با توجه به آن تعریف اول‌تان در مورد بخش اعضا می‌خواستم بدانم که اصلا لزوم برگزاری جشنواره در بخش اعضا چیست؟ یعنی ما وقتی که یک بحث فرآیند و یک بحث برآیند را داریم، و از طرفی هم می‌گویید که در بخش اعضا روی فرآیند تکیه دارید، و جشنواره در نهایت یک چیز برآیندمحور است، پس چرا اصلا جشنواره برگزار می‌شود؟
- اتفاقا برگزاری جشنواره برای اعضا، موافقین و مخالفینی دارد. نکته‌ی شما هم نکته‌ی بسیار درستی است. خیلی‌ها به من ایراد گرفتند که شما چه ضرورتی دارید که جشنواره را با این اوضاع برگزار کنید؟ حقیقیت این است که بنا بود که جشنواره‌ی اعضا را در مرحله‌ی استانی تمام کنیم. یعنی هر استانی جشنواره‌ی اعضای خودش را برگزار کند و تمام.
یعنی صرفا جنبه‌ی تشویقی و محمدود داشته باشند.
- بله؛ هدف همین است که بچه‌ها تشویق شوند. از طرفی، حقیقتش جا به جا کردن بچه‌ها بسیار بسیار کار خطرناکی است و ما هم به این واقف ایم و سخت‌گیری‌هایی که وزارت آموزش و پرورش در این حوزه دارد و به‌جا هم هست، کار را سخت‌تر می‌کند.
واقعیت این است که خیلی دل‌مان می‌خواست این بخش حذف شود ولی مخالفان هم زیاد بودند و با موافقان صحبت کردند و در نهایت بنا را بر این گذاشتند که فعلا بخش اعضا باشد. اما هیچ بعید نیست که در آینده با دیدگاه‌های کارشناسی و جلسات کارشناسی به این‌جا برسیم که جشنواره‌ی اعضا را در حد استانی نگه داریم. منتها هنوز دیدگاه‌های کارشناسی به این‌جا نرسیده است. موافقان هم دلایل خاصی دارند از جمله این‌که می‌گویند بچه‌ها تشویق می‌شوند، و با اقلیم‌های مختلف آشنا می‌شوند. یعنی درواقع جشنواره را یک جور اردو می‌بینند، بهانه‌ای می‌بینند برای تبادل فرهنگ‌ها، جا به جایی بچه‌ها، آشنایی با اقلیم‌های مختلف و این‌که بالاخره جشنواره‌ای است که من کودک با سرزمین خودم و آداب و رسوم خودم در جای جای کشور آشنا می‌شوم. این نکته حرف بدی هم نیست.
خب نمی‌شود جشنواره را از حالت رقابت در بیاورند؟ مثلا شبیه یک اردوی سالانه بشود برای ارایه‌ی کارهای تمام استان‌ها. در سطح استان یک غربالی باشد برای کارهای بهتر، و کارهای نماینده از هر استان به سطح کشور بیایند برای عرضه.
- دنیا الان به سمت فستیوال‌های غیر رقابتی می‌رود. یعنی خیلی وقت‌ها این فستیوال‌ها فقط جایی است که من بروم در یک جشنواره‌ی فیلم شرکت کنم، آثار تولیدی سینما را ببینم، فرصتی است که فیلم‌سازان با یک‌دیگر صحبت کنند. دنیا دارد به این سمت می‌رود که برد و باخت‌ها کم‌رنگ شود. در این جشنواره هم اگر دقت کنید، در بخش اعضا در شیوه‌نامه برد و باخت به شدت کم‌رنگ شده است.
بله؛ در شیوه‌نامه‌ی جدید به‌نظرم کم‌رنگ شده است.
- البته در بخش مربیان نه. در بخش اعضا به شدت کم‌رنگ است. یعنی در بخش اعضا ما 3 گروه داریم که می‌شود گروه اول ما در بخش کشوری، گروه دوم و سوم. اما کل این 8 گروه دست خالی از جشنواره نمی‌روند که توی ذوق‌شان بخورد. بر اساس برنامه‌ریزی‌های نهایی، بچه‌های شرکت‌کننده در این جشنواره هیچ‌کدام دست خالی از این جشنواره نمی‌روند. یعنی همه‌ی این بچه‌ها، ارزش مادی جایزه را می‌گیرند. دیدگاه اولیه ما هم همین بود که کاملا غیر رقابتی باشد. ‌بچه‌ها بیایند کارهای یک‌دیگر را ببینند.
البته در جلسه‌ای که با مدیرعامل داشتیم، ایشان به عنوان سیاست‌گذار اصلی این بخش، با این قسمت مخالف بود؛ یعنی با این‌که برد و باخت را کاملا از حوزه‌ی بچه‌ها حذف بکنیم مخالف است. مدیرعامل می‌گوید که بچه‌ها باید یاد بگیرند تلخی‌های زندگی را بچشند، بالاخره باید یاد بگیرند که یکی که بهتر کار کرده تشویق شده، کسی که کم‌تر کار کرده در حد خودش دیده شود و ... یعنی باید یاد بگیرند که زندگی باخت هم دارد، برد هم دارد. این حرف، حرف بی‌راهی نیست اما باید رویش کار شود. خود من هم روی همین مساله فکر کردم و دیدم که به نظر می‌رسد اگر از دیدگاه روان‌شناختی و کارشناسی روی این موضوع متمرکز شویم، شاید بتوانیم تلفیقی از این دو تا، یعنی همین کاری که ما الان کردیم را از دلش دربیاوریم. لذا الان کاملا بخش اعضا را تلطیف کرده‌ایم که سه گروه برگزیده به اضافه‌ی بقیه، دست خالی از جشنواره نمی‌روند.
در بخش بزرگ‌سالان/ مربیان هم ظاهرا این سیاست در ادامه‌ی آن سیاستی است که به مربیان در هر زمینه‌ای، به عنوان یک شخص و یک هنرمند مستقل، نگاه حرفه‌ای دارد. مثلا کانون طرح کتاب‌های خودمان را راه می‌اندازد و فرضش این است که این مربی ما علاوه بر این‌که مربی است یک نویسنده هم هست و ما کتابش را منتشر می‌کنیم. یا مثلا انیمیشنی را که یک مربی می‌سازد، جدا از این‌که او مربی هنری یک مرکز است، مورد حمایت قرار می‌دهد. ظاهرا بخش تئاتر هم دارد به این سمت می‌رود که مربی هنری را در جایگاه خودش ببیند و کارگردان تئاتری را هم از قضا در کانون هم مشغول به کار است، در جای خودش. درست است؟ امسال آقای آدوسی هم اعلام کردند و خود شما هم قبلا گفته بودید که با 4 تئاتر برگزیده‌ی جشنواره ظاهرا قرار است قرارداد بسته شود و این یک کار، کاملا حرفه‌ای است.
- باور من این است که به‌ویژه در بخش هنر و در بخش ادبیات، به قول حافظ «تا راهرو نباشی کی راهبر شوی». من می‌گویم آدمی که می‌خواهد در کانون کار تئاتر بکند، باید تئاتر را بشناسد. کسی که می‌خواهد سینما کار کند، باید سینما را بشناسد. مثلا مگر می‌شود ما مربی را برای نقاشی بگذاریم و او نقاشی بلد نباشد؟ طبیعی است که وقتی کسی قرار است تئاتر کار کند، با حساسیت‌هایی که تئاتر دارد، حتما باید با لوازم و جوانبش آشنا باشد. ما داریم به این سمت حرکت می‌کنیم. مربی ضمن این‌که کار تربیتی خودش را انجام می‌دهد، وظیفه‌ی مربی‌گری خودش را انجام می‌دهد، حالا که قرار است تئاتر کار کند، حالا که قرار است مربی تئاتر باشد، باید با این حرفه آشنایی کامل داشته باشد، هرچه بیش‌تر بهتر.
به باور من هرچه مربی ما با حرفه‌ی تئاتر آشناتر باشد و تخصصی ارتباط برقرار کند به همان اندازه تاثیر تربیتی‌ و تاثیر کاری‌ای که می‌تواند بر عضو بگذارد، بیش‌تر است. لذا ما اعلام کردیم که این ابتکاری است در این بخش که برای اولین بار اتفاق می‌افتد. آن اوایلی که راجع این بخش صحبت می‌کردیم، باز مخالف زیاد داشت؛ ولی دیگر پرونده‌اش بسته شد. یعنی 4 گروهی که دارند می‌آیند، کارشان ضبط می‌شود. روز 29 ام، قبل از جشنواره، 4 گروه می‌آیند در مرکز تئاتر کانون اجرا می‌روند و کارشان به صورت حرفه‌ای ضبط می‌شود. کار این‌ها تبدیل به سی‌دی می‌شود و به 800 مرکز ما در سراسر کشور ارسال می‌شود؛ مثل باقی تولیدات ما که در فروشگاه‌های کانون هم عرضه می‌شود. این تشویق بزرگی است برای مربیان ما که می‌گویند کار ما را حرفه‌ای دیده‌اند و در فروشگاه‌های کانون دارد عرضه می‌شود. بعد این‌ها، کارها در اراک هم اجرا می‌شوند. آن‌جا هیات داروان کارها را می‌بینند و رده‌بندی می‌کنند. بعد ما با این کارها قرارداد می‌بندیم. با رده‌های الف یک قرارداد، با ب یک قرارداد، و .. به همین ترتیب.
این‌ها دیگر نمی‌آیند تهران اجرا بکنند که ما بخواهیم متمرکز شویم که همه‌ی تئاترها برای بچه‌ها در تهران باشد. قرار داد را ما می‌بندیم، پول قرارداد را ما می‌دهیم اما اجراها را باید در شهر خودشان انجام بدهند. ما فقط سی‌دی‌اش را برای همه‌ی مراکز ارسال می‌کنیم. این خیلی اتفاق بزرگی است. یعنی من قبل از این‌که روی این طرح فکر می‌کردم، فکر نمی‌کردم روزی به این‌جا برسیم. اما الآن می‌بینم خب، رسید به فیلم‌برداری! یعنی این اتفاق بالاخره افتاد.
نمی‌گویم این طرح بی‌نقص است. آیندگان نقد خواهند کرد، آیندگان سراغ این طرح‌ها خواهند آمد و نقد خواهند کرد. من به هنر نگاه حرفه‌ای دارم و می‌گویم که در عالم هنر هرچه تخصص بالاتر باشد، تاثیرگذاری‌اش روی عضو بیش‌تر می‌شود. البته منکر ویژگی عمومی یک مربی نیستم. یک مربی باید ویژگی‌های عمومی را داشته باشد، ویژگی‌های تخصصی در حوزه‌ی هنر و ادبیات را هم داشته باشد. وگرنه تاثیر آن چنانی روی عضو نخواهد گذاشت. در حوزه‌ی سینما، نقاشی و.. نیز به همین روال قائل هستم.
بسیار خوب. حالا یک گریزی بزنیم از همین‌جا به پیشینه‌ی مرکز تئاتر کانون. مرکز تئاتر تا یک دوره‌ای، مثلا سال 1664-65، تاریخ‌چه‌اش را که نگاه می‌کنیم، افرادی که آموزش دیده‌اند، کار کرده‌اند و از کانون بیرون آمده‌اند، افرادی هستند که به لحاظ شهرت و کیفیت کار، آدم‌های مشهوری هستند در حوزه‌ی نمایش و نمایش عروسکی. اساسا از این سال به بعد، برون‌داد این چهره‌ها از مرکز تئاتر کانون کم‌تر می‌شود و به جایی می‌رسد که دیگر چهره‌ی مشهوری از مرکز تئاتر درنمی‌آید. بخشی از این موضوع شاید به این علت است که اصلا دوران چهره‌ها به این معنا گذشته و مدیوم‌ها زیادتر شده. یعنی مثلا 50 سال پیش اگر فقط کانون بوده، طبیعتا همه‌ی استعدادها می‌آمدند این‌جا. ولی الان می‌توانند به هنرستان‌ها بروند و این آموزش‌ها را ببینند، به صدا و سیما بروند، و جاهای مختلف.
یکی دیگر از دلایل شاید همین نگاه جشنواره‌محور باشد. راه‌اندازی جشنواره‌ها باعث شد که مرکز تئاتر کانون کمی از فعالیت‌های مربوط به تربیت نیروی هنرمند دورتر شود.
شما فکر می‌کنید دلیل این موضوع چیست؟ یعنی این تغییر به مرکز تئاتر کانون و سیاست‌هایش مربوط است، یا زمانه می‌طلبد که این شکلی باشد؟
- بالاخره بخشی‌اش به دلیل همان اشاره‌ی خود شماست. دهه‌ی 60، 50، 40 هرکدام ویژگی‌های خاص خود را دارند. مثلا قله‌های ادبیات ایران، تربیت شده‌ی دهه‌ی 40 هستند. سرریز ادبیات ایران در دهه‌ی 40 آمده در دهه‌ی 50. در مرکز تئاتر اتفاقی که افتاده این است که آدم‌های سرشناس مرکز تئاتر که صاحب نام و نشان هستند، از قضا کارمند کانون بوده‌اند. یعنی شما هر اسمی را بیاورید، این‌ها کارمندان کانون بوده‌اند که در دهه‌ی 50، توسط اساتید ایرانی و خارجی تربیت شده‌اند. کارمند کانون بودند یعنی از جایی نیامدند وارد کانون شوند و 5 سال کار کنند و بعد خارج شوند. بهروز غریب‌پور، مدیر کانون استان اصفهان بوده، مدیر مرکز تئاتر بوده، کارمند کانون بوده، بعدش خارج شده و رفته. حسن دادشکر، داوود کیانیان، عادل بزدوده، کامبیز صمیمی مخفم، بیژن نعمتی شریف، اردشیر کشاورزی و.. که چندتایشان به رحمت خدا رفته‌اند. این اصلا کارمندان کانون پرورش بوده‌اند. چند نفر به رحمت خدا رفته‌اند و چند نفر بازنشست شده‌اند. مثلا آخرینش آقای بزدوده بوده که بازنشست کانون است. آقای دادشکر بازنشست کانون است. آقای کیانیان بازنشست کانون است. حالا این‌جا نکته‌ای درمی‌آید: ببینید که در آن دوره‌ها، این افراد اهتمام ورزیده‌اند به تربیت شاگرد. ولی این سنت تربیت شاگرد و ایجاد رابطه‌ی استاد و شاگردی دیگر قطع شده است. یعنی از یک جایی نتوانسته‌اند آدم‌هایی را بیاورند و متمرکز در مرکز تئاتر آموزش بدهند. دلیلش را واقعا باید با مدیران ارشد کانون در گذشته صحبت کرد و جویا شد. حتما دلیلی داشته، والا باید مثلا می‌گفتند که آقای دادشکر یا آقای کیانیان، شما که ده‌سال مانده به بازنشت‌شدن‌تان، پس بیایید و عده‌ای را به‌صورت ویژه آموزش بدهید. اما این اتفاق نیفتاده است؛ آدم‌هایی آمده‌اند، گذری آمده‌اند و بعد هم رفته‌اند. ما دلایلش را هم بررسی کردیم. بعضی‌ها را کنار گذاشتند، بعضی‌ها خودشان رفتند، و... که در کل خوشایند نبوده است. اگر ان روش که تربیت شاگرد ادامه پیدا می‌کرد، یعنی ما اهتمام به مساله‌ی آموزش داشتیم، مرکز تئاتر الآن خالی از آدم‌های سرشناس نبود.
ما به سمت تخصص‌گرایی نرفتیم. در دهه‌ی 50 آمدند متخصص تئاتر تربیت کردند. یعنی اگر بررسی کنید آقای دان لافون وقتی به مرکز تئاتر آمد، اغلب کسانی که آمدند و با ایشان کار کردند، تعلیم دیدند و آموزش‌های متعدد را فرا گرفتند و بعدها هم در داخل و خارج درخشیدند و به صورت حرفه‌ای استاد شدند، بعد رفتند برای تلویزیون و جاهای دیگر هم کار کردند. اما متاسفانه بعدها آموزش‌های تخصصی در مرکز تئاتر قطع شد. حالا یک‌سری آموزش‌ها در مراکز گسترش پیدا کرده، مربی را نصف‌نیمه آموزش داده‌ایم، سالی یک‌بار یکی را فرستاده‌ایم که ساختن سر عروسک با یونولیت را تدری کند و ... اما پی این نبوده‌ایم که این آموزشی که ارایه شده، به کجا رسیده و چه سرانجامی داشته؛ ماجرا رها شده و رفته تا دو سال بعد. فکر می‌کنم گسست این‌جا ایجاد شده است.
ما قبلا مربی تئاتر داشتیم که جدا از مربی هنری بود. اما الان چیزی داریم به اسم مربی هنری که تئاتر «هم» کار می‌کند. طبیعی است که کانون نمی‌تواند بر اساس امکانات و بودجه‌اش در مراکز خود یک مربی نقاشی، یک مربی تئاتر و... داشته باشد، ولی فعالیت تئاتر در کانون جزو قدیمی‌ترین‌ها بوده، تاثیرات اجتماعی و تربیتی تئاتر هم خیلی بیش‌تر بوده. نقاشی هنری است فردی، که در هر کجا هم می‌شود آن فرا گرفت. اما تئاتر، هنری است بر اساس کار گروهی. از این جهت باید در کانون خیلی اهمیت می‌داشت.
- بله تئاتر یک کار جمعی است، خصوصا در کانون.
منظور من از این توضیحات این بود که بگویم بخشی از این قضیه به خاطر تغییر نگاه به مربی بوده است. ما در کانون نمونه‌هایی را داشتیم که یک مربی هنری بوده که الزاما رویکرد هنری‌اش هم تئاتر نبوده، پس طبیعی است که وقتی من دغدغه‌ام نقاشی است ولی حالا تئاتر هم به من واگذار شده، شاید خیلی در زمینه‌ی تئاتر آدم موفقی نباشم، علی‌رغم آموزش‌ها.
پس فعلا نگاه‌ها به این سمت نیست که دوباره مربی اختصاصی تئاتر در کانون داشته باشیم؟
- نمی‌دانم... این‌که می‌خواهم بگویم، مال اندیشیدن در خلوت است: گاهی فکر می‌کنم بعضی‌ها برای دوری از این‌که شائبه‌ای دامن‌شان را بگیرد، صورت مساله را پاک می‌کنند. خیلی صریح می‌گویم که به تعبیر دیگر تئاتر از آن هنرهایی است که خیلی ممکن است تمایلی نباشد که به آن پرداخته شود. چراکه ممکن است حاشیه داشته باشد، حاشیه‌ساز ‌شود و... اما به همان اندازه که تئاتر می‌تواند حاشیه داشته باشد، به همان اندازه می‌تواند تاثیر تربیتی داشته باشد. ما چون نتوانستیم فضای سالمی را درست کنیم و پرورش دهیم، کار را محدود دیدیم و گفتیم که حالا نمی‌خواهد گسترش بیابد! در همین حد مختصر کتاب‌خانه‌ای کافی است. آن‌وقت آرام آرام اعضا و نوجوانان خود را از دست دادیم. مثلا ما همین اواخر نامه زدیم به مراکز که تئاتر صحنه‌ای مجاز است ولی نگفتیم که بچه‌های نوجوان بروند به دامن ابتذال بغلتند. ما گفتیم بچه‌های نوجوان یک جنس برای هم‌جنسان خودشان تئاتر صحنه‌ای اجرا کنند. اصلا نوجوان می‌گوید من دوست ندارم پشت این ماسک قایم شوم و چهره‌ی مرا کسی نبیند. من دوست ندارم بون‌راکو کار کنم که کسی مرا نشناسد؛ من می‌خواهم بیایم که من را بشناسند. خب چه اشکالی دارد؟ دختران در یک گروه دخترانه برای دختران تئاتر اجرا کنند، چه اشکالی دارد؟ خیلی از دخترها خجالتی هستند، و این خجالتی بودن‌شان اتفاقا ضربه‌های وحشتناکی به اخلاق و آینده‌شان وارد ‌می‌کند. این دختران می‌آیند در گروه تئاتر، در گروه هم‌جنسان خودشان، بیان‌شان خوب می‌شود، رفتارهای اجتماعی و خیلی از مشکلات‌شات حل می‌شود. این‌جاست که ما به مدیران استان‌ها توصیه کردیم که وقتی تقاضا برای تئاتر صحنه وجود دارد، شما کار کنید، منتها با رعایت تفکیک نوجوان‌های دختر و پسر.
جالب است بدانید که من وقتی این قضیه را برای یکی از مدیران باز کردم، گفتم وزارت آموزش و پرورش که آن‌قدر روی مسایل تربیتی حساس است، سال‌هاست که دارد این کار را انجام می‌دهد. سال‌هاست که دختران برای دختران تئاتر صحنه‌ای اجرا می‌کنند، ولی خب مدیر کانونی ما این را نمی‌دانسته است!
با این کار، بسیاری از نوجوانان ما بازخواهند گشت به مراکز کانون. بسیاری از پسران ما برخواهند گشت. من فکر می‌کنم یک جاهایی، به این راه رفته‌ایم که «سر کم، دردسر کم!»
جلسه‌ای در وزارت آموزش و پرورش بود که در آن به نمایندگی از کانون شرکت کردم. جالب بود که این وزارت‌خانه با همه‌ی حساسیت‌هایی که شخص اول مملکت، رهبر انقلاب روی آن دارد، تا رده‌های پایین، به این‌جا رسیده که جلسه تشکیل داده بود در معاونت پرورشی، و دست نیاز دراز کرده بود به سمت اهالی تئاتر که «ما غفلت کرده‌ایم، بسیاری از درس‌ها را می‌توان با تئاتر به بچه‌ها یاد داد، بسیاری از مشکلات اخلاقی را با تئاتر می‌شود برطرف کرد، بسیاری از معضلات اجتماعی را می‌توان با تئاتر حل کرد» این را مدیر کل فرهنگی وزارت آموزش و پرورش می‌گوید در جلسه‌ی علنی. ما که نمی‌توانیم کاسه‌ی داغ‌تر از ‌آش شویم و بگوییم که نه، ما یک تشکیلات بیرونی هستیم و چه و چه؛ ما زیر نظر وزارت آموزش و پرورش قرار داریم.
ما آدم‌هایی در حوزه‌ی تئاتر و تئاتر عروسکی کشور داریم که جزو نام‌آوران این حوزه هستند و تربیت‌شده‌ی کانون بوده‌اند. به عبارت دیگر، هرکس را بخواهیم اسم ببریم در کانون آموزش دیده است. چرا برنامه‌ و اراده‌ای نیست که از این‌ها دعوت شود، دعوت مدون و نه مقطعی، که مثلا بیایند و در کانون برای مربی‌ها، کارگاه‌های تخصصی برگزار کنند؟ فرض کنید آقای جبلی و طهماسب محصول خود کانون بوده‌اند، در کانون آموزش دیده و رشد کرده‌اند، این‌ها چرا نباید در کانون حضور داشته باشند؟ خصوصا برای آموزش. البته الان هم دوره‌های آموزشی برای مربیان برگزار می‌شود، اما به قول یکی از مربیان هنری این دوره‌ها خیلی خشک و آکادمیک هستند.
می‌خواهم بدانم که مشکل کجاست؟ مشکل بودجه داریم، مشکل برنامه‌ریزی داریم؟ یا مثلا نگاه حذفی ...؟
- البته من حالا نمی‌خواهم شعار بدهم؛ اما این کارها شروع شده. خیلی‌ها را بازگرداندم به مرکز تئاتر. نمی‌خواهم اسم ببرم چون شاید راضی نباشند. به سراغ خیلی‌ها رفتم.
مثلا کسانی که مثل رضا فیاضی، یا عادل بزدوده ...
- بله. رضا فیاضی آمده بود و اعلام آمادگی کرده بود که کار بکند. حتی مریم سعادت را دعوت کردم و الآن هم متن نمایشی‌اش این‌جاست. حتی بچه‌های گروه فیتیله، اجرایی که اخیرا در کانون داشتند، به دعوت من بود. سراغ بهروز غریب‌پور رفتم به واسطه‌ی این‌که متن داده بود. آقای بزدوده و آقای دادشکر پارسال اجرا داشتند؛ که این‌ها از آدم‌هایی هستند که قبلا در مرکز تئاتر بوده‌اند. آقای داود کیانیان را که برای داروی همین جشنواره هم دعوت کردیم که در سفر بود. چند جلد از آثارش را خود من فرستادم برای انتشارات که چندتایی از آن‌ها چاپ شده است. او را به مرکز تئاتر آوردیم و صحبت کردیم. خیلی‌های دیگر هم بودند که حضور ذهن ندارم. آقای منوچهر اکبرلو یکی از متن‌هایش در مرکز تئاتر پذیرفته شده و قرار است توسط یک کارگردان اجرا شود. یا مثلا آقای فدایی حسین متن آورده و پذیرفته‌ایم، هم برایش چاپ کرده‌ایم هم برای اجرا آماده هستیم.
حتی از آدم‌هایی که به این حوزه نسبتا دورتر هستند، مثل خانم شهره سلطانی، اعلام آمادگی کرده‌اند که با مرکز تئاتر کار کنند. پرستو گلستانی هم یک کار آورده و کارهای بعدی‌اش هم آماده‌ی اجراست. سوسن مقصودلو، افسانه زمانی، و ...همه با ما در ارتباط هستند و آماده‌ی همکاری.
پس استارت این قضیه عملا زده شده است؟
- هرجا که امکان داشته و نامی از هنرمندی بوده که احساس کردم در حوزه‌ی کودک و نوجوان می‌تواند موفق شود و با ما همکاری کند منتظر آمدن او نشدم، و خودم رفتم سراغش و دعوتش کردم، چون وظیفه‌ی من همین است. من از آدم‌هایی هستم که برای هنرمند ارزش قایل ام، به این معنا که به عنوان نماینده‌ی یک سازمان نیاز به هنرمند دارم نه این‌که من این‌جا پشت میزم بنشینم و از این‌که هر هنرمندی که آمد، پشت در یک ساعت بنشیند که بخواهد برای من یک کار تئاتر انجام دهد. ارتباط‌ها برقرار است اما کافی نیست. یعنی من دلم می‌خواهد که آدم‌های درجه‌ی یک نمایش کشور در کانون کار بکنند. آدم‌های درجه‌ی یک نمایش عروسکی در کانون کار بکنند. من این را دلم می‌خواهد. باید جوری شود که ژنرال‌های تئاتر ما بگویند که ما کارمان را می‌بریم و به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می‌دهیم. آرزوی من این است، چه در زمان مدیریت من محقق شود و چه محقق نشود، اما به هر حال به عنوان یک آروز می‌گویم و آرزو هم که بر جوانان عیب نیست!
 
گفت‌وگو از حسین نوروزی منتشر شده در ویژه‌نامه خبرنامه کانون به مناسبت پانزدهمین جشنواره نمایش عروسکی شهریور 1392