کد خبر: 257455
تاریخ انتشار: ۲۷ تیر ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۰
بازدید 1394
یادداشتی به یاد  عباس کیا رستمی

/مرتضی حاتمی- کارشناس ادبی کانون استان ایلام

تسلیت باد پیوند تو با سرطان/مرتضی حاتمی- کارشناس ادبی
به یاد «عباس کیارستمی» هنرمند فقیدی که دلش با کانون و کودکان بود.
***
لقمه ای«نان»برداشت و «بادکنک سفیدش»را باد کرد و وارد«کوچه»شد تا «کلید» «خانه ی دوست»را در «زیر درختان زیتون» به «شیرین»بدهد.
او«مسافر»سرزمین«رنگ»هابود. او «زنگ تفریح »را دوست دارد و می دانست که از «اوقات فراغت خود چگونه استفاده کند.»
او توانست« داستان زندگی پر ثمر و با افتخار مداد قرمز»را برای کودکان ایران زمین بنویسد و افتخار آفرین بودن را به کودکان سرزمین مان بیاموزد.
او «گزارشِ» «بزرگداشت معلم ها» را «به ترتیب یا بدون ترتیب»با «طعم گیلاس» نوشت و در قالب فیلم منتشر کرد.
در«ایستگاه متروک»، «تولد نور»را به «کارگرانی که مشغول کار بودند.» تبریک و برای شان از «تجربه»ی «سفری به دیار مسافر»گفت و گفت و گفت...
او «مشق شب»را روی «فرش ایرانی» نوشت و هرگز روی این هنر ملی پا نگذاشت و داستان هنر ملی ایران را جاودانه نوشت.
او شدیداً اعتقاد داشت:
« اگر درختی را که ریشه در خاک دارد از جایی به جای دیگر ببرید، آن درخت دیگر میوه نمی‌دهد و اگر بدهد آن میوه دیگر به خوبی میوه‌ای که در سرزمین مادری‌اش می‌تواند بدهد نیست. این یک قانون طبیعت است. فکر می‌کنم اگر سرزمینم را رها کرده بودم درست مانند این درخت شده بودم.» و ریشه اش عمیق تر از «درختان زیتون» در خاک پاک ایران عزیز است.
او «مثل یک عاشق» «راه حلی» برای «دندان درد» «مسافر» پیداکرد و در لابه لای «بید و باد»، «لباسی برای [عروس]عروسی» به «خانه ی دوست» رساند.
او با خطی زیبا نوشته بود:
«کار هنر، به فکر واداشتن است.»و ما همه به او و آثار فاخرش فکر می کنیم و می اندیشیم.
ما بدون او «ده دقیقه پیرتر شده ایم.» و «دو راه حل برای [این]یک مساله»به شما پیش نهاد می دهم:
«بلیت ها»ی قطار را یک بار دیگر چک کنیم...
«قضیه شکل اول،شکل دوم»ی ندارد.همه«مسافر»این قطار هستیم.«لومیر و شرکا»یش هم در کوپه های «ده» و «پنج» همین قطار هستند و «درباره ی نیس»، «هرکس سینمای خودش»،«بهداشت دندان»،«همشهری»و«آشنایی[شان]با لیلا» حرف می زنند.
«من هم می توانم» درباره‌ی «اولی ها» فیلم بسازم و کتاب های: «باد و برگ»، «حافظ به روایت کیارستمی»،«سعدی از دست خویشتن فریاد»،«همراه با باد»،«ده (10)»، «گرگی در کمین»، «جزئی از غزلیات شمس (آتش)» را ورق بزنم.
و راه حل بعدی...بماند برای وقتی دیگر...
***
برای ما «کپی برابر اصل»نیست.او فقط به خودش شباهت دارد و همه به او شبیهند.
فردا غروب، «باد ما را خواهد برد.»...دل تنگ و اندوه ناک و گنجکاو...
اما...
« آینده دوباره پر[می شود] شده[می شود.]»از «عباس کیارستمی»هایی که هر کدام «تولد نور» را  جشن می گیرند و فریاد می زنند:
-        «زندگی و دیگر هیچ»...
 
نوزدهم تیرماه /1395