علیاکبر امینی
- ابتدا خودتان را معرفی کنید و از دوران کودکیتان بگویید.
فرهاد مرادی هستم و در سال 1355 در محلهی پشتبدنهی کرمانشاه که هنوز هم ساختمانهای کاهگلی دارد به دنیا آمدهام. وقتی بچه بودم همیشه در زمستانها زیر کرسی به قصههای مادربزرگم گوش میکردم که حدود 106 سال از خدا عمر گرفت و رویدادهای زمان رضاشاه را به یاد داشت. در زمان کودکی من تلویزیونهای سیاهوسفید در هر خانهای پیدا نمیشد و همه تلفن ثابت نداشتند. به یاد دارم که اگر کسی با پدرومادرم کار داشت باید به بقالی سر کوچه زنگ میزد. در این شرایط میتوانم بگویم کل زندگی ما در قصه خلاصه میشد و با همان قصهها بود که رشد کردیم و خیالمان پرواز کرد. همین قصهها هم باعث شد به ادبیات علاقهمند شوم و فوقلیسانس ادبیاتم را از دانشگاه کرمانشاه بگیرم. البته بعدها هم از دانشگاه تهران فوقلیسانس تصادفات گرفتم، ولی عشقم ادبیات بود و ماند. الان هم سرگرد راهنماییورانندگی و مسئول آموزش فرهنگ ترافیک کرمانشاه هستم. البته گویندهی رادیو ترافیک کرمانشاه هم هستم و «مشق عشق»، «قافلهی سیدالشهدا در چهل منزل» و «سبکشناسی اشعار فارسی» سه کتابی است که تا امروز منتشر کردهام. البته باید بگویم در خانوادهی ما همه به ادبیات علاقهمندند. برای مثال همسرم رمانهای چند هزار صفحهای میخواند یا پدرم که سواد ندارد اشعار زیادی از حافظ را از حفظ است.
- چهطور شد که تصمیم گرفتید پلیس شوید؟
حافظ میگوید: «ما به این در نه پی حشمت و جاه آمدهایم/ از پی حادثه اینجا به پناه آمدهایم». من هم برحسب اتفاق و با اینکه معلم بودم در دانشگاه پلیس قبول شدم. این را هم بگویم که مردمان کرد به نظامیها خیلی بها میدهند و عشقشان پلیس است. بههمینخاطر خانواده هم تشویقم کردند که به دانشگاه پلیس بروم، اما هیچوقت فضای ادبیات را رها نکردم. من حتی یک کتاب شعر پلیسی هم گفتهام که در دست چاپ است.
- چهطور با کانون پرورش فکری و جشنوارهی قصهگویی آشنا شدید؟
من دوستان شاعر زیادی دارم که در کانون فعالاند. همین دوستیها باعث شد که من ارتباط تنگاتنگی با کانون پرورش فکری کرمانشاه برقرار کنم و برای آموزش فرهنگ ترافیک و آسیبهای اجتماعی به بسیاری از مراکز کانون بروم. من با پشتوانهی تجربهی مجریگری برنامههای راهنمایی و رانندگی، همیشه بچهها را در کلاس میخندانم و همهی پیامها را با قصه و شعر طنز به آنها منتقل میکنم که باعث استقبالشان میشود. اکثر این قصهها برای خودم اتفاق افتاده و حاصل تجربه است، اما بعضی از قصهها را هم از کتابهایی که خواندهام وام میگیرم. باید بگویم که الحمدالله پرچم کانون پرورش فکری در کرمانشاه بالا است و عملکرد و هدف بسیار ارزشمند و مقدسی دارد. ارزش کار فرهنگی برای بچهها اگر از ارزش کار نیروی انتظامی بیشتر نباشد، کمتر هم نیست.
- همانطور که گفتید بهواسطهی شغلتان با قصههای زیادی روبهرو میشوید. کمی از این فضا و تجربههای یک پلیس راهنماییورانندگی بگویید.
به خاطر دارم سرباز ترکزبانی به ما دادهبودند که به یکی از خطرناکترین چهارراههای شهر منتقل شد. همخدمتیهایش به او که زبان کردی و لکی نمیدانست گفته بودند آنجا محلهی خطرناکی است، پس به کسی چیزی نگوید که باعث دردسرش شود. این بندهی خدا هم از ترس مانند چوب خشکی میایستاد و هر کس سوالی میپرسید حتی جرأت نداشت جواب بدهد. من اسم آن چهارراه را گذاشته بودم «چهارراه چه بکم، چو بگم»، یعنی چه بکنم، نمیدانم. روزی از آنجا رد میشدم و این سرباز را دیدم. به او گفتم: احمد، خدا خانهات را آباد کند، لااقل وقتی ازت سوال میکنند سری تکان بده و بله خیری بگو. دیدم او همین بله خیر را هم نمیگوید و خیری نمیرساند. این شد که این رباعی به ذهنم آمد:
«جز درگه حق لطف ز غیری نرسد/ از راهوران یک بله خیری نرسد
افسوس در این شهر ز مأمور پلیس/ جز قبض جریمه هیچ خیری نرسد»
خاطرهی بعدی هم اینکه من در دورهی سروانی در معاونت حملونقل و ترافیک شهرداری بودم و دوربینهای کل کرمانشاه زیر نظر ما بود. یک روز کمی پایینتر از ادارهی ما دعوای شدید شده بود. نگهبان آمد و گفت جناب سروان بیا که دعوا شده است. من از دوربین نگاه کردم و دیدم سبیل یکیشان از بناگوش دررفته و هیکلش اندازهی یک هیولا است. دیدم اگر بروم پایین باید درگیر شوم و مصیبت است. به نگهبان گفتم تو برو پایین و من پشت سرت میآیم. با خودم گفتم شاید از یادش برود. دیدم بعد از پنج دقیقه برگشت و کلاه من را برداشت و گفت جناب سروان همین کلاه کافی است. آنجا فهمیدم تاثیر این کلاه از خودم بیشتر است.
یکبار هم در ماشین نشسته بودم و دیدم همکاری دارد جریمهام میکند. به او گفتم: خانهات آباد، من به این گندگی را در ماشین نمیبینی. گفت: خب جناب سروان کلاهت را روی داشبورد بگذار تا من بدانم. اینجا هم دیدم خدایا، اثر کلاه از خودم بیشتر است. این شعر به ذهنم رسید:
«دلسردی آهم از خودم بیشتر است/ میزان گناهم از خودم بیشتر است
من افسر در تقاطعی هستم که/ تاثیر کلاهم از خودم از بیشتر است»
- مضمون داستانی که در این دوره از جشنوارهی قصهگویی روایت میکنید هم برگرفته از زندگی شخصی شما است؟
بله، قصهای است به نام شیشه و مربوط به پسربچهی پر شر و شوری به نام بهرام است که در محلهی ما زندگی میکرد. من هر وقت او را میدیدم سرش را میبوسیدم و نصیحتش میکردم، ولی به حرف گوش نمیداد. بچهی پرجنبوجوشی بود و هرچه بزرگتر شد با دوستان ناباب گشت. او تیرکمانی داشت و گنجشک، گربه و شیشههای همسایهها از دست او در امان نبود. پدرش هم هرقدر او را تنبیه کرد بدتر شد. وقتی بهرام بزرگ شد شروع به استفاده از مواد مخدر از جنس شیشه کرد. او در سن 24 سالگی براثر مصرف زیاد موادمخدر فوت کرد. «کسی که شیشه میشکست، عاقبت شیشه او را شکست. فرد قانونشکن قانون را نمیشکند، خود را میشکند».
- فکر میکنید تاثیر قصهگویی بر آموزش کودکان و کاهش ناهنجاریها چیست؟
من فکر میکنم یک علت ناهنجاری جامعهی ما دورشدن از فرهنگ قصهگویی و انتقال تجربه بین نسلها است. من معتقدم قصهگویی میتواند مسیر زندگی انسانها را عوض کند و حتی انسانی را از مرگ نجات دهد. اصلا آدم با قصه متولد میشود و قصهگو به دنیا میآید. حتی قرآن که فلسفهی پیدایش است سرشار از قصه است. اگر داستان شیرین حضرت یوسف را در قرآن بخوانید میفهمید که خود خداوند هم عاشق قصه است.
- به عنوان سرگرد راهنمایی و رانندگی فکر میکنید بهترین راه اجرای قانون و جلوگیری از تخلف چیست؟
ما سالها است در ایران مشغول جریمهی متخلفان هستیم، اما بازهم هیچ فایدهای نداشته است. در بزرگراهها و کمربندیها دهها عدد دوربین، پلیس و ماشین گشت گذاشتهایم و بازهم بالاترین آمار تصادف را داریم. من فکر میکنم ما باید از کودکی فرهنگسازی کنیم تا به رشد و تعالی برسیم و قانون در افراد درونی شود. به نظرم همین قوانین راهنماییورانندگی باید جزوی از آموزشهای ما از دوران دبستان باشد تا بچهها ضرورت رعایت قوانین را درک کنند. این موضوع تنها در مورد قوانین هم نیست. اگر شما به شمال سفر کنید میبینید که در سالها اخیر آشغال همهجا را فرا گرفته است. حفاظت از محیطزیست باید از کودکی و به شکل ریشهای و با روشهایی چون قصهگویی به بچهها آموزش داده شود. البته منکر درسهایی مثل جبر و فلسفه و عربی نیستم، اما تا زمانی که افراد اساس زندگی امروزی و اخلاق آن را یاد نگیرند، علم نظری به درد کسی نمیخورد.
مرحله نهایی بیستویکمین جشنواره بینالمللی قصهگویی امسال همزمان با شب یلدا برگزار میشود.