خدای کودکان مرا به کانون آورد

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همواره دارای نیروهای با استعداد و صاحب ذوق بوده که در لابه لای کارهای فرهنگی، هنری، کارشناسی و حتی خدماتی خود، طبع ظریف به زیور قلم و غزل آراسته و خالق آثار ادبی شده اند. در این میان شنیدن از رضا سیدزاده نیری، با تخلص ناطیق، نیروی خدمات کانون پرورش فکری مرکز نیر در استان اردبیل، حلاوتی دیگر دارد چرا که این نیروی خدمات در کنار حسن سلوک با کودکان و نوجوانان مرکز، صاحب کتاب«باریش قوشو»(پرنده دوستی) است، گفتگویی که می خوانید حاصل نشست دوستانه کارشناس روابط عمومی اس

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همواره دارای نیروهای با استعداد و صاحب ذوق بوده که در لابه لای کارهای فرهنگی، هنری، کارشناسی و حتی خدماتی خود، طبع ظریف به زیور قلم و غزل آراسته و خالق آثار ادبی شده اند. در این میان شنیدن از رضا سیدزاده نیری، با تخلص ناطیق، نیروی خدمات کانون پرورش فکری مرکز نیر در استان اردبیل، حلاوتی دیگر دارد چرا که این نیروی خدمات در کنار حسن سلوک با کودکان و نوجوانان مرکز، صاحب کتاب«باریش قوشو»(پرنده دوستی) است، گفتگویی که می خوانید حاصل نشست دوستانه کارشناس روابط عمومی استان اردبیل با ایشان است. 
خودتان را معرفی کنید.
رضا سیدزاده نیری هستم که در سال ۱۳۵۴ در نیر- اردبیل به دنیا آمده ام و هم اکنون درکانون پرورشی فکری شهرستان نیر به عنوان خدمات در خدمت کودکان و نوجوانان می باشم.
 
شعرگفتن را از کی آغاز کردید؟
از وقتی که به گفتن آن نیاز پیدا کردم.
 
آن وقت چه هنگامی بود؟
هنگامی که درد را احساس کردم یا شادی را، شعر بعد از هر اشک و لبخندی از سر درد و یا از سر شوق متولد می شود، ممکن است شاعر قبل از تولد اولین شعرش را سروده باشد.
 
مشتری شعر کدام شاعرید؟
طالب شعرهای زیبا هستم. حال آن شعر زیبا را هرکسی که سروده باشد، برایم فرقی نمی کند.
مثلا شعر آخر ناظم حکمت که بعد از مرگش از جیب پالتویش بیرون آمده واقعا همیشه برایم عزیز است.
ناظم می فرماید:
گل دئدی، بانا
قال دئدی، بانا
گول دئدی، بانا
اؤل دئدی، بانا
گلدیم، قالدیم، گولدوم، اؤلدوم
ترجمه فارسی این شعر چنین است:
به من گفت، بیا    
به من گفت، بمان
به من گفت، بخند
به من گفت، بمیر
آمدم، ماندم، خندیدم، مردم
رابطه شما با شعر کودکان چگونه است؟
همیشه با کودکان رابطه نزدیکی داشته ام، حتی قبل از آن که وارد کانون شوم. با کودکان  نزدیک و بسیار صمیمی بودم و مادرم همیشه می گوید: خدای کودکان  تو را وارد کانون کرد.
اما در مورد شعر کودک همیشه با احتیاط عمل می کنم. چون کوچکترین اشتباه می تواند آسیب های زیادی را برای کودکان در پی داشته باشد، برای نوشتن یک شعر برای کودکان مدت ها خودم را کودک فرض نموده و وقت زیادی را صرف می کنم.
 نمونه ای از اشعاری که با چنین وسواس، برای کودکان سروده ای
گوله سو وئر سولماسین
باغدا سوسوز اولماسین
خلق ائله ییب دیر تاری
گوللری آی دان آری
بیری یاشیل یام یاشیل
بیری ساری ساپ ساری
بیری سوت آغ قارکیمی
پاریلداییر پالتاری
بیری گؤزه ل قیرمیزی
اوپور اوزوندن آری
باغدا بوتون گوللری
خلق ائلییب دیر تاری
گوله سو وئر سولماسین
باغ دا سوسوز اولماسین 
                             
و یک نمونه شعر فارسی
علی یک کوفه تنهایی به جان داشت
حجازی در دلش درد نهان داشت
زمین را قدرت ادراک او نیست
که او سری نهان با آسمان داشت
 
شعر گفتن به زبان ترکی راحت تر است یا فارسی؟
 شعر در هر زبانی که از دل برآید بر دل می نشیند، احساساتم در قالب شعر ترکی راحت تر بیان و منتقل می شود
 نظرت در مورد شعر چیه؟
شعر تظاهری است از احوال درون، حال می  تواند سیبی سرخ باشد یا خاری خشن. شاید عقرب ترین شعرها سودمند ترین آنها باشد. چیدن سحرآمیز کلمات در کنار یکدیگر نیز می تواند زیبا باشد و شاعر است که کلمات را درکنار هم به رقص می خواند.
شعر عسل نیست که ما بخواهیم به دنبال فواید آن برای زخم دل باشیم، شعر معجونی است که  هیچگاه فواید آن شناخته نخواهد شد، هرچند آشکار باشد.
 شما سراغ شعر می روید یا شعر سراغ شما می آید؟
ما در پی هم هستیم. گاه او به دنبال من می آید و گاه من به دنبال او می روم.
 دنیای بدون شعر چگونه دنیایی می تواند باشد؟
مطمئنا آن دنیایی که با شعر همراه بوده، نخواهد بود و یقین که شاعران در ساختن دنیای زیبا پیشگام بوده اند.
شاعران در آزاد ساختن ذهن انسانها از محدودیت هایی که گریبانگیر جوامع بوده نقش مهمی را ایفا کرده اند، دنیای بدون شعر به کندوی بی عسل می ماند.
 
شما در کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان یعنی یک محل فرهنگی و هنری خدمت می کنید. این محل چه تاثیری در شعر گفتنتان دارد؟
کار در یک مرکز فرهنگی برایم جذاب تر از سایر مراکز است. خصوصا جایی مثل کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان که مدیریت آن را در استان ادیبی بزرگ عهده دار شده است.
 در شبانه روز چقدر مطالعه می کنید؟
بستگی به کارهای روزمره دارد. شاید روزی کم باشد و روزدیگر وقت زیادی صرف مطالعه کنم.
 احساس و روحیه حساس شاعری تان با کاری که انجام می دهید،چگونه هماهنگ می شود؟
درهرشرایطی که باشم، کارم و شعرم با یکدیگر هماهنگ می شوند. هیچ وقت خانواده ام را به سبب شاعر بودنم نرنجانده ام. قبل از کانون نیز کارهای فرهنگی ام را با کارهای سختی که برای تامین مخارج خانواده ام انجام می دادم، هماهنگ می کردم. هم روزنامه فروش بودم و هم کارگر نانوایی، هم خبرنگار روزنامه اطلاعات بودم و هم کارگر ساختمانی.
کارگر ساختمان هم می تواند خبرنگار باشد و هم شاعر، البته هیچ وقت دوست ندارم که بگویم به دلیل مشکلات اقتصادی نتوانستم ادامه تحصیل بدهم. چون در واقع بازیگوشی های خودم دلیل کنار رفتن از مدرسه بود. البته الان دانشجوی رشته جغرافیای دانشگاه پیام نور نیر هستم.
 برای شما شب فرصتی است برای شعر گفتن؟
من شبها کمتر شعر می گویم.
  بهترین شعری که گفته اید؟
تمام شعرهایم را دوست دارم. اما شعری که در جواب شعر شهریار گفته ام را بیشتر می پسندم. شهریار می فرماید:
«آمان الله یئنه شیطان گلیب ایمان آپارا      قورویون قویمایین ایمانیزی شیطان آپارا»
پناه بر خدا، باز شیطان آمده تا ایمان را ببرد      مراقبت کنید، نگذارید ایمانتان را شیطان ببرد
من در جواب استاد گفته ام:
شهریار سوئله دی شیطان گلیب ایمان آپارا            دئدیم ایمانیمیز هاردایدی کی شیطان آپارا
شهریار فرموده، «شیطان آمده ایمان را ببرد»                گفتم، ایمانمان کجا بود که شیطان آن را ببرد
 چرا شعر می گویی؟
احساس می کنم که شعر مرا می گوید.
 غزل یا شعر نو؟
همه قالب ها را دوست دارم، اما به قالب های کلاسیک علا قه ام بیشتر است
 
به غیر از کتاب«باریش قوشو» کتاب تازه ای در دست چاپ دارید؟
یکی از زیباترین داستانهای اصلی و کرم را به نظم کشیده ام که اگر خدا بخواهد به دست چاپ خواهم سپرد.
 یک شعر از شاعری که دوست داری
شعر زیبا فراوان است. اما این شعر خیام را بسیار دوست دارم
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوش دلی گذارم یا نه
پرکن قدحی باده که معلومم نیست       
این دم که  فرو برم، برآرم یا نه
و هدیه ای از آخرین شعرت به مخاطبان:
سن سیز نه قده ر آیریلیقیندان غزل یازیم      
گل بیرغزل گوروش گونوموزدن،گوزه ل یازیم
هر مصرعیمده گل سوزی وار! سئوگیلیم یئتر       
گل قویما هرغزلده بو اندازه گل یازیم
ترجمه
بی تو چقدر از جداییت غزل بگویم
بیا به اندازه یک غزل با این روزهایم ملاقات کن، ای بهار زیبایم
در هر مصراع سخنی از آمدنت دارم! معشوق من بس است
بیا و نگذار اینقدر در غزل هایم، «بیا» بسرایم