ابتدا خودت را معرفی کند.
- من عارفه علیزاده، اهل ارومیهام و 16 سال دارم.
از چه سنی و چهطور با کانون پرورش فکری آشنا شدی؟ به کدام مرکز میروی؟
- سال دوم راهنمایی بودم که کانون را در مدرسه به ما معرفی کردند. از آن به بعد عضو کانون شدهام. حالا هم به مرکز شمارهی دوی ارومیه میروم.
تابهحال با کدامیک از فعالیتهای کانون آشنا شدهای و آیا تاثیری هم در زندگیات داشته است؟
- من کلاس نقاشی، خوشنویسی، ادبی و نمایش عروسکی رفتهام. خوشنویسی در زندگی عادی مثل مدرسه یا اداره خیلی به درد آدم میخورد. نمایش عروسکی هم باعث میشود آدم مهارتهای اجتماعی یاد بگیرد و در آینده متکی به تواناییهای خودش باشد. کلاس ادبی هم علاوه بر لذتی که دارد در نوشتن مقاله و غیره مفید است.
در این مدت چه موفقیتهایی داشتهای؟
- یکی در همین مسابقهی بینالمللی نقاشی «مجله دنیای هنر» کشور اسلوونی در سال 2015 بود. اول دبیرستان برای تعطیلات عید به جلفا رفتیم و آنجا با لباس محلی عکس انداختم. بعد یک روز در کانون این مسابقهی را با موضوع «لباس و رقصهای سنتی طوایف مختلف در کشور من» معرفی کردند. من هم گفتم بهتر است همان عکسم را بکشم که خوشبختانه انتخاب شد. در جشنوارهی شعر رضوی و چند جایزهی ملی نقاشی هم برنده شدهام.
احساس میکنی کانون چه تاثیری در زندگیات داشته است؟
- کانون جای خیلی خوبی است. همیشه برای چیزهایی که آنجا یاد میگیرم ذوقوشوق زیادی دارم و انتظار میکشم که به کانون بروم. برخورد مربیها هم خیلی صمیمی و دوستانه است. من همیشه با مربیها مشورت میکنم، هم در مورد مسایلی که در کانون دارم و هم در مورد مشکلات بیرون. خیلی وقتها پیش میآید که اگر ناراحت یا دلگیرم با آنها درددل میکنم. میخواهم همینجا از مربیهای خوبم در کانون تشکر کنم؛ از خانم حساس، محمدعلیزاده، احمدی، سیدصالح، تنخواهی، حسینی، حاضروظیفه و صادقی که همیشه به من کمک کردهاند.
اگر بخواهی آرزویی برای کانون داشته باشی چیست؟ برای مثال دوست داشته باشی چیزی تغییر کند یا بهتر شود.
- فکر میکنم هیچکس کانون را نمیشناسد و آنطور که باید، جانیفتاده است. امسال که به خاطر درس و امتحانهای نهایی به کانون نرفتهام، ولی قبلا بچهها میگفتند کانون جای بچهگانهای است که میروی! آنها کانون را نمیشناسند و با فضای آن آشنا نیستند، به خاطر همین فکر میکنند فقط برای بچهها است. آرزو میکنم کانون شناختهشدهتر بود و بچههای بیشتر آن را میشناختند.
وقتی بزرگتر شوی و نتوانی عضو کانون باشی چه حسی خواهی داشت؟
- من ولی بازهم میروم، دوست دارم بروم و فعالیت کنم. با مربیهایم مشورت کردهام و گفتهاند که اشکالی ندارد بعد از سن عضویت هم بیایی. فضای کانون را خیلی دوست دارم و دلم نمیخواهد از آن جدا شوم.
خودت را معرفی کن.
- من ملیکا نوشبلاباد هستم. کلاس سوم دبیرستان میروم، 17 سال دارم و ساکن تهرانم.
چهطور با کانون پرورش فکری آشنا شدی؟
- دقیق خاطرم نیست. از ششسالگی برای کلاس نقاشی و استفاده از کتابخانهی کانون عضو آن شدم. آنجا نقاشی با گواش را یاد گرفتم و به آن علاقهمند شدم. یکیدوسال آن وسطها به خاطر درس کانون نرفتم، ولی مربیام گفت که حیف است و دوباره بیا. از آن موقع هم تا الان عضو مرکز فراگیر، مرکز شمارهی بیست کانون هستم.
اصلا چهطور با این مرکز آشنا شدهای؟
- از بچگی به نقاشی علاقه داشتم، بههمینخاطر مادرم پرسوجو کرده و فهمیده بود که کانون کلاس نقاشی دارد. مادرم میگوید تحقیق کرده و فهمیده بود کانون مرکزی فرهنگی است که باعث میشود هم از لحاظ فرهنگی و هم از لحاظ هنری رشد کنم.
چه فعالیتهایی در کانون تجربه کردهای؟
- یکیدوسال بعد کلاس تئاتر، سفال و خطاطی هم رفتم، ولی با سنگین شدن درسها آن رشتهها را دنبال نکردم.
در طی این چند سال چه موفقیتهایی کسب کردهای؟
- یکبار برای جایزهی داستاننویسی از من تقدیر شد و برای خطاطی هم یکیدوبار در منطقه مقام آوردم. در زمینهی نقاشی سه بار برندهی مسابقهی بینالمللی رضوی شدم و دوبار هم در سطح استان جایزه گرفتم. در مسابقههای مختلفی مثل شهر شاد، پرچم و غیره هم مقام آوردم.
نظرت در مورد کانون چیست؟ چه تاثیری از آن، از فضا و فعالیتهایش گرفتهای؟
- کانون ما جای خیلی خوبی است و من از لحاظ فکری، فرهنگی و هنری در آن رشد کردهام. یکی از ویژگیهای خیلی خوب کانون این است که بچهها و نوجوانها با همسالان خودشان جمع میشوند و فعالیت فرهنگی و هنری انجام میدهند. اینطوری هم فکر ما رشد میکند و هم با اجتماع بیشتر آشنا میشویم. من قبل از کانون به نقاشی علاقه داشتم، ولی از وقتی به کانون رفتم این علاقه زیاد شد. این باعث شد که تشویق شوم تا انواع نقاشیها را مثل نقاشی روی پارچه و رنگروغن یاد بگیرم. اوایل از نظر مادرم درس مهم بود، ولی الان برای من نقاشی خیلی مهمتر شده است. شروع همهی اینها از کانون بود.
اگر میتوانستی آرزویی برای کانون بکنی چه بود؟
- اینکه کانون ما مشهور شود، یعنی اسم آنکه میآید کل ایران بشناسندش.
چرا این آرزو را داری؟
- دوست دارم وقتی از من پرسیدند بگویم که بله، من هم در این کانون رشد کردهام. با شناخت کانون کودکان بیشتری میتوانند از این فرصت استفاده کنند و چیزهای جدید یاد بگیرند.
خب، اول خودت را معرفی کن.
- کوثر کیاییام، 16 سال دارم و خیلی خوشحالم که از پنجونیم سالگی تا امروز عضوی از کانونم. دانشآموز مدرسهی تیزهوشان هم هستم و به نقاشی علاقهی زیادی دارم.
از کجا و چهطور با فعالیتهای کانون پرورش فکری آشنا شدی؟
- من که آنموقع خیلی کوچک بودهام، اما خانوادهام میگویند وقتی دیدند در زمینهی نقاشی استعداد دارم ترجیح دادند که من را به کانون بفرستند. آنجا هم زیر نظر مربی خوبم، خانم شهسواری، کارهای زیادی انجام دادهام.
عضو کدام مرکز کانونی و طی این سالها در چه زمینههایی فعالیت کردهای؟
- من در مرکز شمارهی یک گرگان عضوم و از همان ابتدا در زمینهی تصویرسازی و نقاشی کار کردهام. بهطور مقطعی هم چند ماه در رشتههای مختلفی مثل نجوم، انیمیشن و ادبی فعالیت داشتم.
در این مدت چه موفقیتهایی داشتهای؟
- در سال 2015 دیپلم افتخار مسابقهی بینالمللی مجلهی «دنیای هنر» اسلوونی را با موضوع «لباس و رقصهای سنتی طوایف مختلف در کشور من» کسب کردم. در همین سال دیپلم افتخار ششمین مسابقهی بینالمللی محیط زیست کائوی ژاپن را کسب کردم. در سال 2011 از کشور بلاروس دیپلم افتخار گرفتم. در مسابقهی یک تصویر از یک حدیث رضوی چهار سال متوالی مقام اول کشوری داشتم. همهی اینها در حوزهی تصویرسازی و نقاشی بود. در مسابقهی بینالمللی هنرهای تجسمی کودکونوجوان که سال 1390 در اصفهان برگزار شد به مقام دوم بینالملل رسیدم. در مسابقهی نقاشی «خانوادهی شاد، شهر شاد» مدال طلا گرفتم. در سال 1394 در مسابقهی نقاشی «دریا مسیر پیرفت» مقام اول کشوری بهدست آوردم. یک دیپلم افتخار هم از مسابقهی بینالمللی «سفر» کانون پرورش فکری گرفتم.
نظرت در مورد کانون پرورش فکری چیست؟ فکر میکنی چه اثر مهمی در زندگیات داشته است؟
- من از همان بچگی حس خیلی خوبی نسبت به کانون داشتم و در آن احساس راحتی میکردم. در کانون جوی خودمانی بین من، دوستانم و مربیان برقرار است. با اینکه خیلی از مربیها مربی من نبودهاند، اما رابطهی خیلی خوبی در این سالها داشتهایم. تمام بچهها در کانون، در هر رشتهای که فعالیت میکنند، توانستهاند باهم دوست باشند. الان هم که برادر کوچکترم را هم با خودم به کانون میبرم هنوز همان جو دوستی بین مربیان و بچهها برقرار است. از این لحاظ احساس میکنم که کانون پرورش محیط امن و خوبی برای بچهها است.
تابهحال شده است که آرزو یا رویایی در مورد کانون داشته باشی؟
- از آنجا که از بچگی در کانون بودهام و کانون تمام آرزوهایم را در محیط قشنگش برآورده کرده، دوست دارم که مربی کانون باشم.
گفتوگو از علیاکبر امینی منتشر شده در خبرنامه آبان و آذر 1395