کد خبر: 296809
تاریخ انتشار: ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۲۲:۰۴
بازدید 381
دلم برای بچه‌ها و شیطنت‌هایشان تنگ شده است

به بهانه ۲۲ آوریل، روز جهانی کتابخانه‌های سیار، با احمد عسگری، مربی خلاق و عاشق بچه‌ها همراه شدیم و با او به گفت‌وگو نشستیم.

کتابخانه‌های سیار یکی از قدیمی‌ترین کتابخانه‌ها در سطح جهان می‌باشد. کتابخانه‌ای که درون یک وسیله نقلیه تقریباً بزرگ جاسازی می‌شود و بین شهر و روستاهای محروم و دورافتاده جهت رساندن کتاب به بچه‌ها در حرکت است.
تاریخ دقیقی از شروع به کار نخستین کتابخانه سیار در دست نیست ولی بیشتر منابع آن را نیمه قرن نوزدهم ذکر کرده‌اند. 
اولین کتابدار سیار، بازرگانی انسان‌دوست به نام «جرج مور» بود که با هدف ترویج کتاب در بین روستاییان، کتابخانه‌ای سیار را داخل یک گاری جا داده و در ۸ روستای کامبولند انگلستان به امر کتاب‌دهی مشغول شد. در ایران نخستین کتابخانه سیار در سال ۱۳۲۵ با همکاری سازمان بین‌المللی «بنیاد خاور نزدیک» به گردش درآمد و پس از آن سازمان‌های دولتی دیگر برای سوادآموزی و ترویج کتابخوانی در روستاها، کتابخانه‌های سیار ایران را تجهیز کردند. ولی اساسا نام کتابخانه سیار در ایران با نام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پیوند خورده است.
 کانون از آغاز دهه ۱۳۴۰ کتابخانه‌های سیار روستایی بسیاری برپا کرد. این کتابخانه‌ها علاوه بر کتاب‌رسانی برای شکوفایی خلاقیت و استعدادهای درونی روستازادگان در روستاهای تحت پوشش کتابخانه‌های سیار، یک شورای نویسندگان متشکل از سه کودک و نوجوان علاقه‌مند داستان‌نویسی تشکیل داد تا ضمن تشویق بچه‌ها، قصه‌های خوب آنها را انتخاب و به کانون ارسال کنند. بدین‌ترتیب قریب ۷ هزار قصه از روستازادگان تحت پوشش کتابخانه‌های سیار گردآوری شد.
ما ضمن گرامی‌داشت این روز و تبریک به همه‌ی مربیان خوب کتابخانه‌های سیار، با یکی از این مربیان خلاق به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه باهم می‌خوانیم.


سوال: جناب آقای عسگری، ضمن تبریک این روز، از شما می‌خواهیم که خودتان را به طور کامل برای ما معرفی فرمایید.
_ احمد عسگری هستم ساکن شهر فامنین در استان همدان. مثل بیشتر بچه‌ها در دوران ابتدایی وقتی معلم ازم می‌پرسید می‌خواهی چه‌کاره شوی؟ بدون معطلی می‌گفتم: دکتر!
ولی الان ۱۶ سال است که مربی کانون هستم، آن هم از نوع سیار روستایی. همین‌طور که از نامش پیداست، ما مربیان سیار وظیفه‌ی ارائه خدمات فرهنگی و هنری از جمله بحث کتاب و کتابخوانی را به روستاها و مناطق محروم به‌ عهده داریم و تحت هر شرایطی در گرما و سرما خودمان را به بچه‌های روستا می‌رسانیم. چون آنها همیشه چشم به راه ما هستند. راستش را بخواهید اگر در همان دوران مدرسه به من می‌گفتند «در آینده مربی سیار خواهی شد» واقعا تعجب می‌کردم.
البته حق داشتم... چون هیچ تصور و دانشی از این کار نداشتم ولی اکنون با کلی تجربه و خاطرات شیرین، عاشق این کار هستم.


سوال: آیا از بدو ورود به کسوت مربیگری، این همه هنر و استعداد را دارا بودید یا آنها را در طول مدت خدمت کسب کردید؟

_ برای ورود به حوزه کودک داشتن استعداد و علاقه ضروری است. یادم هست، از دوران مدرسه در کارهای نمایشی و گروه سرود عضویت داشتم ولی این را نیز باید اضافه کنم، علم ودانش بشری مقوله‌ای انباشتی است و این بدین معنی است که داشته‌های ما در هر رشته‌ای خصوصا مربی کودک، حاصل سالها تجربه و آزمون و خطا بوده و با مرور زمان به دست آمده است.

سوال: کتابخانه‌ی سیار و مربی آن را از نگاه خودتان برای ما توصیف کنید:

_ یک مربی سیار آن هم از نوع روستایی‌اش، تنها یک مربی ساده نیست. او قبل از اینکه یک مربی باشد باید یک نیروی خدماتی، راننده و کتابدار خوب باشد و دستی در فعالیت‌های مختلف هنری مثل: نمایش عروسکی، کاردستی، اوریگامی، داستان‌نویسی، قصه‌گویی، شعرخوانی، بازی و سرگرمی و... داشته باشد تا حضورش در مدارس و بین کودکان روستایی موثرتر باشد.
 مربی سیار بودن و حضور در مدارس و جمع بچه‌های پاک و معصوم روستایی به دور از فضاهای بسته کتابخانه و مدارس از مزیت‌های این شغل به شمار می‌رود و این که شما بدانید هر روز تعدادی کودک محروم روستایی چشم به راه آمدن شما هستند و با دیدن خودرو سیار از دور سر و صدای هیاهو و شادی و خنده‌شان به گوش می‌رسد، خیلی لذت‌بخش است اما این تنها یک طرف ماجراست. ایستادن در صف گاز و بنزین و خرابی ماشین و رانندگی در جاده‌های باریک روستایی در گرما و سرما و ارتباط‌گرفتن با مدارس آن‌هم دست تنها، طرف دیگر ماجراست. 


 سوال: تمام لحظات همراه بودن با کودکان و نوجوانان برای یک مربی خاطره است ولی ما می‌خواهیم یکی از خاطرات جذاب خود را برای ما تعریف کنید.

_ می‌خواهم  یک خاطره خوب برایتان تعریف کنم:
یک روز به یک مدرسه روستایی رفتم. دختری به اسم زینب روی یک ویلچر در کلاس نشسته بود. زینب 9 سالش بود و مادرزاد معلول بود. بعد از اتمام فعالیت در کلاس، از مدیر مدرسه تاریخ تولد زینب را پرسیدم. اتفاقا دو هفته بعد تولدش بود.
 بدون اطلاع قبلی، دو هفته بعد با یک کیک تولد و کلی کادوی رنگ و وارنگ دوباره به آن مدرسه رفتم. مدیر تمام بچه‌ها را در نمازخانه مدرسه جمع کرد.
بچه ها اولش تعجب کردند، ولی وقتی ماجرا را فهمیدند خوشحال شدند.
یک جشن تولد برای یک دختر خوب و کتابخوان.
آن روز خیلی خوش گذشت، هم به ما و هم به زینب و هم به تمام بچه‌های آن مدرسه.

سوال: بزرگ‌ترین آرزو و پیشنهاد شما در مورد کتابخانه‌سیار چیست؟

_ آرزویم برطرف‌شدن کمبودهای کتابخانه سیار است.
یک کتابخانه سیار باید، مجهز به یک دوربین خوب برای ثبت خاطرات باشد. عروسک‌ها و وسایل بازی و سرگرمی مختلف داشته باشد و مجموعه نمایش عروسکی و تجهیزات پخش فیلم در مدارس برای کتابخانه سیار ضروری است.
آخرین پیشنهادی که فکر می‌کنم بار مالی چندانی نداشته باشد حضور نیروی های فرهنگی و هنری مراکز به همراه مربیان سیار در روستاهاست که می‌تواند کمک‌حال مربیان سیار باشد و به کار آنها تنوع دهد.


سوال: تا به حال چه عناوین و افتخاراتی را در کانون کسب کرده‌اید؟

_ کسب رتبه برتر استانی، منطقه‌ای و کشوری در جشنواره‌های قصه‌گویی.
 _ برگزیده ویژه قصه‌گویی از نظر رئیس جشنواره در سال ۹۷ و برگزیده ویژه هیئت داوران در سال ۹۸ از اهم آنهاست.


سوال: به عنوان حسن ختام این گفت‌وگو می‌خواهم بپرسم حال شما در زمان شیوع بیماری کرونا و قرنطینه‌گی و دوری از کودکان و نوجوانان چگونه است؟

_ از وقتی که سروکله این میهمان ناخوانده‌ی بی‌رحم پیدا شد، حسابی دلم برای بچه‌های روستا و شیطنت‌های آنها تنگ شده است و تنها کاری که می‌توانم انجام دهم اجرا و ضبط و فیلمبرداری فعالیت‌های فرهنگی، هنری از جمله معرفی کتاب، روخوانی کتاب، شعرخوانی، قصه‌گویی، کاردستی و نمایش عروسکی در منزل و ارسال آن در فضای مجازی است. 
 ضمن تبریک مجدد این روز  به شما و همه‌ی سفیران دانایی و مهربانی‌ سیار، برایتان موفقیت روزافزون را خواستارم.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 2 =