غبار روبی و عطر افشانی مزار تنها زن شهید ابرکوه انجام شد

اعضای مرکز فرهنگی، هنری شماره 1 کانون پرورش فکری شهرستان ابرکوه در هشمین روز از ایام الله دهه مبارک فجر بر سر تربت حاجیه فاطمه پروین روحی رفتند.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان یزد، پنجشنبه 19 بهمن 1402 همزمان با عید مبعث رسول اکرم و چهل و پنجمین سالگرد طلوع فجر انقلاب اسلامی ایران، مربیان مرکز فرهنگی، هنری شماره یک کانون پرورش فکری شهرستان ابرکوه به همراه اعضا و مادرانشان در مراسم غبارروبی گلزار شهدا شرکت نموده و برسرمزار تنها شهیده شهرستان حاضر شدند. در زندگی نامه این شهید از زبان همسرش می‌خوانیم:

 غبار روبی و عطر افشانی تنها زن شهید ابرکوه انجام شد

با درود و سلام بر تمامی شهدای تاریخ اسلام به ویژه سرور شهیدان حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام و شهدای انقلاب اسلامی ‌و جنگ تحمیلی و شهدای بی دفاع کربلای مکه و با درود به امام امت و امت شهیدپرور امام.

به یک چشم گریم، به یک چشم خندم

که دریا فرورفت و گوهر عیان‌ شد

اینجانب رضا ارزانی شمس‌آبادی ساکن ابرکوه همسر این شهیده محترمه و به عنوان کسی که سالها افتخار زندگی مشترک با او را داشتم و طبیعتاً بیشتر با خصوصیات اخلاقی او آشنایی دارم، مایلم مطالبی چند پیرامون روحیات وی با شما در میان بگذارم. شهیده روحی در مهر ماه سال1335 خورشیدی در ابرکوه به دنیا آمد و تا کلاس پنجم متوسطه تحصیل‌ نمود. در دوران تحصیل علاقه زیاد به مطالعه داشت و پس از ازدواجش شغل خیاطی را انتخاب ‌نمود و مواقع بیکاری خود را بیشتر به مطالعه می‌گذراند.

مطالبی که می‌خواهم در مورد این شهیده بنویسم نه به عنوان تظاهر و ادعا بلکه به عنوان تذکری است برای خود و دیگران که توفیق رهروی از راه این شهیدان پاک‌باخته را بیابیم. در لیاقت و در صداقت همین بس که بارها می‌گفت آرزوی شهادت دارم اما نمی‌توانم به جبهه بروم اگر خدا بخواهد که مرا به این آرزو برساند چگونه شهید می‌شوم که نمی‌توانم در میدان جنگ حاضر باشم. دیدیم چه زیبا در سرزمین امن الهی و در مرکز وحی با مشرکان به ستیز پرداخت. آیه برائت را عاشقانه خواند و با وجودی که به اظهار کسانی که حاضر بودند، امکان فرار داشت اما به هیچ وجه اقدام به این کار نکرد. زیرا وظیفه خود می‌دانست تا آخرین لحظه حضور مثبت داشته باشد و این بار در آن سرزمین مقدس به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر و حقانیت قرآن و اسلام با خون شهادت‌ داد.

با وجودی که در خانواده‌ای نسبتاً مرفه بدنیا آمد و زندگی توام با رفاهی را داشت اما هرگز در قید و بند مادیات دنیا نبود و از افراد دنیا دوست دوری می‌کرد و توصیه‌اش به چنین افراد این بود که سخت در اشتباه هستید و بیدار شوید. همیشه در فکر مستضعفین و مستمندان بود و درآمد خیاطی خود را به این کار اختصاص ‌می‌داد و هر چه از این راه پیدا می‌کرد، در راه مستمندان انفاق می‌نمود. در رأس صفات او فروتنی و تواضع می‌درخشید. اغلب از فقرای مریض عیادت ‌می‌کرد که شاید بستگان آن مریض اطلاع نداشتند. منزلشان را نظافت ‌می‌کرد و اگر زن بودند آنها را استحمام‌کرده و حتی سرشان را شانه‌ می‌زد. در بیان بسیار شجاعت داشت و در حق‌گویی از هیچکس پروا نمی‌کرد و حرف حق را بیان ‌می‌نمود. به پرداخت صدقه و کمک‌های پنهانی علاقه وافر داشت. بطوری که هیچکس مطلع ‌نمی‌شد و روی این اصل بیشتر شبها را برای این کار انتخاب‌ می‌نمود و چه بسیار شبهایی را که دو نفری به طرف منزل کسی می‌رفتیم می‌گفت ماشین را دور از منزل مورد نظر نگه‌دار و چراغها را خاموش‌کن.

به هر طریق که می‌توانست در راه انقلاب اسلامی و پشتیبانی از جنگ تحمیلی کمک ‌می‌کرد و مدتی هم در هلال‌ احمر با آنها همکاری کرد. قدرشناس بود و با صاحبان حقوق (پدر، مادر، معلم و سایرین) بسیار محترمانه و متواضعانه برخورد ‌می‌کرد. آرزوی شهادت داشت لذا در هر شهر و برزنی که می‌رفتیم به سازمان انتقال خون مراجعه کرده و خون ‌می‌داد و می‌گفت حالا که امکان حضور در جبهه را ندارم، پشت جبهه خون‌ می‌دهم. در محاسبه و پرداخت وجوه شرعی بسیار دقیق بود و هر سال مرتب حساب خمس و سهم امامش را می‌کرد. در سفر اولی که با هم به مکه مشرف ‌شدیم جلوی شعب ابوطالب به من گفت: « می‌دانی از خداوند چه می‌خواهم:که اولاً یکبار دیگر از دسترنج خود به مکه بیایم و ثانیاً در اینجا شهید شوم» که به هر دو آرزوی خودش هم رسید. این شهیده گرانقدر با اینکه قبلا به این سفر مشرف شده بود ولی باز هم در آرزوی سفر حج می‌سوخت، به همین دلیل با درآمدش مقدمات سفر حج خود را مهیا کرد و در مراسم حج سال1366 در حالی که به زیارت دوست نائل‌ آمده‌ بود، در حمله‌ دژخیمان استکبار به صف برائت‌کنندگان از مشرکین در سرزمین وحی به فیض شهادت نائل‌ آمد.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 3 =