زندگی را مثل یک قصه می‌بینم

برای «حانیه صفرنیا»، قصه پنجره‌ای بود که رو به دنیایی تازه؛ دنیایی که در آن می‌توانست خودش را پیدا کند، تصمیم بگیرد و دوباره برخیزد. او ۱۶ سال دارد و چهار سالی است که قصه می‌گوید.اگر چه از قاب تلویزیون به دنیای قصه‌ها قدم گذاشت، اما کانون پرورش فکری برای او به جایی تبدیل شد که توانست استعدادش را کشف و جدی‌تر دنبال کند. به بهانه این حضور گپ و گفتی کوتاه داشتیم با او که سال گذشته موفق نشد به جشنواره قصه گویی راه پیدا کند، اما امسال با قصه «گنج پنهان» دوباره بازگشت؛ قوی‌تر، امیدوارتر و با ایمان به این‌که پایان هر قصه‌ای می‌تواند روشن باشد، اگر از ادامه دادن نترسی.

*اولین بار چه کسی برایت قصه گفت؟

مجری‌های برنامه‌های کودک. وقتی بچه بودم قصه‌هایشان را از تلویزیون می‌شنیدم و بعد تلاش می کردم قصه های کتاب داستان هایم را برای اطرافیانم تعریف کنم. آن لحظه‌ها اولین جرقه‌ قصه‌گویی در من بود.

*چطور قصه‌گویی برایت جدی شد؟

وقتی عضو کانون شدم فهمیدم جشنواره قصه‌گویی برگزار می‌شود. مربیان کنارمان بودند و کمک کردند تا آماده شویم. همان سال اول شرکت کردم و رتبه سوم گرفتم؛ همین اتفاق من را وارد دنیای جدی‌تری کرد.

*در قصه‌گویی الگوی خاصی دارید؟

بله، مربی‌ام خانم بهرامی. دوست دارم مثل او با تسلط کامل قصه بگویم؛ آرام، مطمئن و اثرگذار.

*چه کسی بیشتر از همه در مسیر قصه‌گویی همراهت بود؟

مادربزرگم. وقتی قصه‌های تلویزیون را برایش تعریف می‌کردم، تشویقم کرد و خودش هم  برایم قصه گفت و در قصه گویی کمکم کرد. حمایت او باعث شد ادامه بدهم.

*به نظرت یک قصه‌گوی خوب باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟

تسلط به قصه خیلی مهم است. بعد از آن، حرکات بدن و تصویرسازی. چون قصه‌گویی دکور زیادی ندارد، قصه‌گو باید با کلمات فضا را بسازد تا مخاطب تصویر را در ذهنش ببیند.

*نوجوان‌ها امروز چه نوع قصه‌هایی را دوست دارند؟

قصه‌هایی که دیده شدن و تلاش را نشان می‌دهند. قصه‌های انگیزشی برای ما خیلی مهم‌اند؛ چون همه دنبال امید و راه پیدا کردن به خود واقعی‌مان هستیم.

*قصه‌ها در زندگی و شخصیت تو چه تأثیری گذاشتند؟

من با قصه زندگی می‌کنم. در زندگی روزمره ام خودم را جای شخصیت های قصه می‌گذارم و به چالش می کشم و از خودم می‌پرسم اگر جای او بودم چه می‌کردم؟ این باعث شده امیدم بیشتر شود و راحت‌تر مقابل سختی‌ها بایستم.

*سال گذشته نتوانستید به جشنواره راه پیدا کنید، امسال وقتی اسمتان را دیدید چه حسی داشتید؟

خیلی خوشحال شدم، مهم‌تر از همه این بود که ناامید نشدم و تلاش کردم. به خودم قول داده بودم امسال بهتر باشم و قوی تر ادامه دهم و نتیجه‌اش را دیدم.

*نقش کانون در کشف استعداد قصه‌گویی شما  چقدر پررنگ بود؟

خیلی زیاد. اگر کانون نبود شاید هنوز قصه‌گویی را نمی‌شناختم. کانون سکوی پرشم بود؛ کمک کرد استعدادم را ببینم و جدی‌تر روی خودم کار کنم.

*چه انتظاری از کانون برای تقویت جریان قصه‌گویی دارید؟

حضور بیشتر در فضای مجازی. خیلی‌ها هنوز نمی‌دانند قصه‌گویی چقدر جذاب است. اگر کانون خودش را بیشتر معرفی کند، نوجوان‌های بیشتری جذب می‌شوند. مربیان تخصصی هم خیلی لازم‌اند.

*چطور هم‌سن‌وسالانت را به قصه‌گویی علاقه‌مند می‌کنید؟

با خود قصه گفتن. وقتی با تسلط اجرا می‌کنی، مخاطب کنجکاو می‌شود و دوست دارد خودش هم امتحان کند. خیلی‌ها بعد از دیدن اجراهایم وارد کانون شدند.

*در آینده قصه‌گویی را در چه مسیرهایی استفاده می‌کنید؟

به شغلم بستگی دارد، ولی اگر معلم شوم حتماً با زبان قصه آموزش می‌دهم. دوست دارم کمک کنم آدم‌ها زندگی را مثل یک قصه ببینند؛ با فراز و فرود اما با پایانی که می‌تواند امیدبخش باشد زیرا قصه‌ها یادمان می‌دهند که هیچ‌جایی نباید ناامید شد.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha