رمان ننه یخی و پسر تابستان در مرکز موران نقد شد

نسترن سقفی، گروه سنی ه ـ هانی قهرمان داستان است که با پدرش زندگی می کند و مادرخود را ازدست داده است معنی و مفهوم بعضی از کلمات گنگ است و در بعضی جاها زیاد به جزییات پرداخته شده است و در این فصل باید ما را بیشتر با شخصییت ها آشنا می کرد برای مثال سن هانی برای من یک سوال مانده است. در فصل دوم کتاب تلاش بیهوده در بن بست یا دوست یک هفته ای؛ برای توصیف بعضی از حالات انسانها از انواع رنگ ها استفاده کرده که در بعضی جاها معنی رنگ ها و حالات در ذهن انسان به صورت سوال باقی می ماند و همچنین در بعضی جاها از اصطلاحات زشت و رکیک استفاده کرده است مثلا" در توصیف عمو یا عمه ی خود. ولی نقاط قوت که به بعضی از بیماری ها اشاره کرده است که آگاهی خواننده را بیشتر می کند در این فصل شخصیّت پوریا را به خوبی توصیف کرده است و همچنین ماجرای مارمولک و کلاس هانی و دانش آموزان شیرینی خاصی به داستان داده است به هزار جا شدم من تو به هیچ جا نبودی به هزار در زدم من تو ز هیچ در نیایی. از این بخش داستان نتیجه می گیریم که ننه یخی زنی مهربان و با جسارت می باشد و اینکه پدر هانی هر قدر تلاش کند ولی      نمی تواند جای مادر هانی را بگیرد و در فصل پنجم ننه یخی که دختر خود را در زیارت مشهد گم کرده بود و مردی که به خلاف می خواست زمین خود را به مهندس بفروشد وقتی دید مهندس مخالفت می کند خواست پسر مهندس را بدزدد ولی چون پسر مهندس در بیمارستان بستری بود او به اشتباه پوریا را در کوچه می خواست بدزدد ننه یخی برای جلو گیری به آنها نزدیک می شود و بر اثر ضربه ی چاقو به بیمارستان منتقل   می شود و هانی که در بیمارستان بود وقتی می بیند ننه یخی مرده در گوش او می گوید که دخترت را پیدا کرده ام البته اگر پایان داستان خوبتر و بهتر تمام می شد جالب تر و خواندنی تر می شد با رعایت این نکته ها»
حبیبه کریمی، مربی فرهنگی ـ کتاب ننه یخی، پسر و تابستان شامل پنج فصل است که برای هر فصل عنوانی مناسب انتخاب شده است. فصل اول با عنوان: شکار خطرناک است که به شکار پروانه توسط هانی داد که در آخر سر از بالای دیوار بر زمین می افتد و فلج شده در بیمارستان بستری می شود. فصل دوم کتاب با عنوان تلاش بیهوده در بن بست یا دوست یک هفته ای است که در بیمارستان بستری بوده و فامیل ها از جمله عمه و زن عمو به عیادت هانی آمده بودند و همچنین به آشنا شدن او با پسری به نام حسن که سرطان داشت و بعد از یک هفته مرد اشاره کرده است فصل سوم: دوباره خانه است که اشاره به مرخص شدن هانی از بیمارستان و عیادت عمه و عمو، زن عمو ،پوریا پسر عمو و همچنین خاطره ای از بردن مارمولک به مدرسه و عکس العمل معلم و همچنین آشنا شدن هانی با ننه یخی دارد فصل چهارم، با عنوان کوه زمرد است که در این فصل دکتر و ننه یخی یک لحظه در خانه هانی همدیگر را می بینند و با حیرت و تعجب به همدیگر نگاه می کنند. همچنین در این فصل هانی با ننه یخی بیشتر آشنا شده و ننه یخی گم شدن دخترش به نام زمرد را به پسره یعنی هانی تعریف می کند و فصل پایانی داستان با عنوان سرقت بزرگ است که اشاره به دزدیده شدن پوریا توسط چهار دزد و زخمی شدن ننه یخی و از دنیا رفتن ننه و پیدا شدن زمرد به عنوان مادر دکتر اشاره دارد که در این قسمت داستان به پایان می رسد.
 داستان ننه یخی، پسر تابستان از زبان قهرمان اصلی داستان که پسری 14 ساله به نام هانی است تعریف می شود یعنی پسره آنچه برایش اتفاق افتاده بدون کم و کاستی بیان می کند لحن داستان در ابتدای کتاب به خوبی رعایت نشده است اما رفته رفته مخصوصا در قسمتهای پایانی لحن داستان طوری است که برای مخاطب ایجاد علاقه می کند ضعف داستان پرداخت بیش از اندازه به جزئیات است که باید مخاطب جزء به جزء همه آنها را بخواند تا به مفهوم اصلی برسد مثلا در صفحه 10 می گوید که داربست انگور را گرفتم مثل برق خود را به بالای دیوار رساندم که اینها برای رساندن مفهوم اصلی که افتادن از بلندی بود زیاد لازم نیست یا گفته که مهارتم در این کارها یعنی بالا رفتن از بلندی در حد تیم دسته یک میمونهای آمازون بود که به نظر استفاده از این تشبیهات بی ربط لازم نیست نویسنده بهتر بود به صورت خلاصه وار از کنار این ها می گذشت. همچنین از ضعف دیگر کتاب این است که در بعض از جاها از کلمات و جملات بیهوده استفاده کرده و به عنوان مثال: عمه ام در بیمارستان به من گفت: که شکمت خوب کار می کند؟ که نفهمیدم منظورش چیه؟ آیا پی پی کردن.... است زیرا لازم نبود این ها را در کتاب داستان بیان کند یا در صفحه 70 گفته اگر قوباغه ای پوریا از خر شیطان پیاده می شد و از جلدش بیرون می آمد با پدر ازدواج می کرد که نسبت دادن این جملات به یک مهندس شاسته نیست.
 فضا سازی در این داستان خوب رعایت شده است مانند فضایی که از بیمارستان، خانه شان، مدرسه و کلاس درس شان گفته، خوب و ظریف است و خواننده خود را در این فضاها احساس می کند و می تواند تصویر ذهنی را از آن فضا در خود ایجاد کند، زمان داستان که اولین روز تابستان است بیان شده است و در این داستان شرایط وقوع حادثه و کنش و واکنش شخصیت های حاکم بر داستان به خوبی نشان داده شده است پرداخت شخصیت ننه یخی و پسر عموی پوریا مخصوصا ننه یخی بسیار پر رنگ جلوه می کند جالب آن است که این ویژگی ها حتی در پرداخت شخصیت غیر اصلی مثل مهندسین همکار پدر هانی، حسن بیمار سرطانی بیمارستان و سگ ننه یخی، به خوبی رعایت شده است.                                                                                                         
 دررونمایه داستان ننه یخی، پسر و تابستان در ابتدا ضعیف است اما رفته رفته تقویت شده و مطلوب می شود. زاویه دید این داستان خود پسر یعنی قهرمان اصلی داستان است و داستان هم از زبان او تعریف می گردد انگار نویسنده در صحنه حاضر بوده و با تک تک شخصیت ها رابطه تنگاتنگی داشته که توانسته با چیره دستی آنچه را دیده بر قلم بیاورد در این داستان نویسنده ننه یخی را به عنوان زنی مهربان و دلسوز اما دلشکسته معرفی می کند شخصیت های تک به تک دراین داستان به خوبی معرفی شده اند که مخاطب می تواند یک تصویر ذهنی از همه ی شخصیت ها ی این داستان داشته باشد و این از نقطه قوت کتاب مورد نظر است. داستان دارا ی نقطه ی مقدمه و اوج و فرود است و گره داستان در واقع از جا شروع می شود که پسر فلج شده و ننه یخی گم شدن دخترش زمرد را در شصت سال پیش به هانی تعریف می کند تا اینکه گره داستان در پایان داستان باز می شود.                                                                                           
 استفاده از جملات زیبا بر زیبایی داستان افزوده است مانند در صفحه 19پسر گفته که از پدرم شنیدم که آلبر کامو نویسنده فرانسوی جمله مشهوری دارد که گفته: تلاش بیهوده هیچ فرقی با سکون و رکود ندارد و در صفحه 23 جمله زیبایی نوشته که یادمان باشد در انتهای هر بن بستی همیشه راه آسمان باز است همچنین در بعضی صفحات تشبیهات زیبایی نوشته شده از آن جمله در صفحه 110 گفته شده ننه یخی از همیشه سبز تر بوده مثل درخت بیدی در ماه اردیبهشت از سبزی برق می زند یا لبخند مغز پسته ای ننه و در صفحه 114 صدای دکتر را به سرخی انار تشبیه کرده است در بعضی از قسمت ها کتاب پسره کلمات و جملات طنزی را به کار برده و نوع تنوع در داستان ایجاد کرده است مثلا در صفحه 22 پسره می گوید چشمان رنگ وارنگ میشه مثل وقتی که آنتن تلوزیون تکون می خوره و یا در صحفه 27 می گه مرا برای عکس برداری ام آر آی بردند ، آنجا به تونلی شبیه بود که عین محفظه سفینه فضایی می موند به نظر می رسد این کتاب به مرحله پختگی کامل نرسیده است یک موضوع را مرتب و منظم پیگری نکرده در بیشتر قسمت ها جسته و گریخته به جا هایی سرزده و دوباره آمده به مفهوم اصلی نزدیک شده مثلا هنگامی که از بیمارستان مرخص شده آمده خانه و در خانه از مدرسه از خاطرات کلاس حرف زده و بعد از بهم ریختن تمرکز حواس و خارج شدن از موضوع اصلی دوباره آمده بحث و موضوع اصلی را ادامه داده است با توجه به اینکه نویسنده در کارخانه رنگسازی کار می کند برای هر صدایی در این داستان رنگ بخصوصی تعیین کرده است یعنی هانی یا همان پسره در داستان فوق برای هر صدایی که می شنود رنگ هایی را مشاهده می کند البته در خیال خود، که دکتر می گفت به خاطر آسیب دیدنش می باشد که بعد از بهبودی کامل دیگر از این رنگها در داستان خبری نیست در این داستان موضوع اصلی گم شدن دختر ننه و فلج شدن هانی است که با این که هانی قبل از مرگ ننه یخی از دخترش زمرد خبر داشته که مادر دکتر بوده و حتی عکسی شبیه ننه را در خانه دکتر دیده بود و حتی پدر هانی از موضوع چیز هایی فهمیده بود اما هیچ کدام به ننه یخی چیزی در مورد دخترش نگفتند و شاد دکتر هم ننه یخی را شناخته بود اما به او نگفت که من دکتر پسر دختر شما زمرد هستم و این از نقاط ضعف کتاب است که بعد از مرگ ننه یخی پیدا شدن دخترش زمرد را به خبر می دهند و یا هنگامی که دکتر در خانه هانی ننه را دید چرا به او نگفت که تو شییه مادرم هستی و یا ننه یخی چرا به دکتر     زل زد اما چیزی نگفت و هیچ حرفی بین دکتر و ننه یخی رد و بدل نشد نویسنده باید به صورت منطقی با حوادث روبرو می شد و آن را به رشته تحریر در می آورد. ننه یخی در این داستان به نظر باهوش و با سواد است و از نظر علمی در حد باتری قرار دارد طوری که از داستان پیداست در هر مرحله که هانی را می دید شعر زیر را می خواند.                                                                                        
              به هزار جا شدم من              تو به هیچ جا نبودی                                                                        
             به هزار در زدم من                تو ز هیچ در نیایی                                                                   
و یا هنگامی که هانی از بیمارستان به خانه آمد ننه یخی برایش اسفند دود کرد و خواند:                                           
              از در باک نیست                 چو در مان ما رسید                                                            
             حاجت به جان نماند              چو جانا ما رسید                                                             
یا در داستان اشاره شده در صفحه 102 و 103 که ننه یخی داستان هایی از مغول و شیخ نجم الدین کبری را برای هانی تعریف می کرد تا جایی که هانی می گفت که ننه یخی مثل دانشمند بود.                                                          
روی هم رفته موضوع کتاب جالب و گیر است و خواننده را به خود مشغول می سازد مفاهیم ارائه شده قابل فهم و تا حدودی متناسب با نیاز های جامعه است حوادث کتاب در ارتباط با یکدیگر ند خواننده با مطالعه عمیق کتاب تمامی لحظات را لمس می کند همانطوری که اشاره شد بهتر بود از الفاظ بی ربط استفاده نمی شد چرا که بر مخاطب تاثیر منفی و ذهنیتی دو گانه از قهرمان داستان ایجاد می کند.                                                                                                 
فرشته حقی، گروه سنی ه ـ در نقد ظاهری کتاب می توان گفت که جلدکتاب ننه یخی پسر و تابستان می توانست رنگ شادتری داشته باشد تا خواننده راجلب توجه کند و هم چنین اسم کتاب می توانست رنگ های متفاوت نوشته شود و هم چنین عکس پسر بچه بر روی جلد، شخصیت هایی داستان را از ما دور می کند. در فصل اول کتاب بیشتر به جزییات پرداخته شده است وخواننده برای درک مطلب باید دقت بیشتری کند و هم چنین دراین فصل نویسنده توانسته است اطلاع کلی از شخصیت هانی را به ما بدهد. در فصل دوم کتاب، از رنگ های گوناگونی برای توصیف حالات انسان استفاده کرده است که قابل فهم نیست وهم چنین خواننده فکر می کند که در این فصل هانی به طور کامل بی هوش است چون مطالب دور از واقعیت است. دراین فصل نویسنده، خواننده را با مطالب علمی بیشتر آشنا می کند واستفاده از سخن بزرگان مثال خوبی در این مورد است مثل «تلاش بیهوده هیچ فرقی با سکون و رکود ندارد» و هم چنین به کارگیری طنز باعث جذابیت نوشته شده و خواننده را حتی کمی هم شده به خواندن ادامه ی داستان وا می دارد. در فصل سوم کتاب، هانی تلاش برای شناختن خود می کند ولی اصطلا حات خوبی به کار نبرده است مثلا ویژگی زن عمو را زیاد خوب توصیف نکرده است ولی در توصیف بردن مارمولک به سر کلاس به جرئیات زیادی پرداخته است. مثلا" مار مولک از شیشه پرید و رو دستم و روی میز و غیره و همچنین استفاده از سخنان بی ربط مانند، معلم به جای ((بنده پور صالح)) که گفته بنده گوساله که هیچ ربطی به هم ندارند و از لحاظ تلفظی هم بی ربط هستند و همچنین استفاده از شعر ما بین کلمات نیز جالب است مانند :از درد باک نیست چو درمان ما رسیدحاجت به جا نماند چو جانان ما رسید در فصل چهارم کتاب باز هم از کلمات بی ربط که نیازی به استفاده آنها نبوده است استفاده شده است. ننه یخی آن طور که در اول داستان ترسناک به نظر می رسید نمی تواند در اینجا خیلی مهربان به نظر خواننده برسد و استفاده از جمله ((هر بچه ای آرزو می کرد که بابام مادرش باشد)) زیاد حرف قابل فهمی نیست و معمولا" نویسنده داستانها را ناتمام رها می کند مثل ((می گوید، یا داستان مفصلی دارد یا بعدا" درباره آن می گویم)) استفاده شده است. امکان پذیر نیست که مادری از تمام نشانه های دخترش با خبر نباشد ولی باید به این موضوع اشاره کرد که هنگام دیدن دکتر ننه یخی را که خواننده می تواند آن صحنه را در ذهنش به خوبی مجسّم کند قابل ذکر است.در فصل آخر کتاب یک رویداد طبیعی را که می تواند روی دهد اشاره شده است مثلا" به زور و اجبار قبول کردن زمین هایی را که در اختیار دولت بود توسط مهندس بابای هانی را نشان داده است ولی پوریا هر قدر وزن اضافی داشته باشد نمی توان گفت که زور دزد، به دزدیدن او نرسید ولی وقتی که هانی به خانه دکتر می رود و عکس دختر ننه یخی را در آنجا مشاهده می کند به گونه ای خواننده احساس خوشحالی می کند و همچنین کشته شدن ننه یخی با چاقو توسط دزدان و خلافکاران قبل از باخبر شدن از دخترش زمرّد کمی ناراحت کننده است صحنه ای که هانی با پاها و دستهای سالم به گوش ننه یخی مرده می گوید: دخترت پیدا شده است ولی زنده نیست، همان مادر دکتر معالج من است، خواننده را از این پایان ناراضی می کند.