انتصاب او در پست ریاست کانون زبان ایران در مرداد امسال، با تغییرات ساختاری و اداری این موسسه همراه شد. در گفتوگویی با او، این تغییرات را بررسی کردهایم.
لازم به ذکر است که این گفتوگو، به دلایلی همچون رقابتی بودن کار کانون زبان با دیگر موسسات خصوصی، بهصورت «ضبط-خاموش» انجام شد.
******
کانون زبان همزمان با حضور شما تغییرات عمدهای کرد. چه در ساختار اداری و چه در دیگر بخشها. عمدهترین تغییرات هم مربوط به ادغام این موسسه در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان بود. به عنوان اولین سوال میخواهم نظر شما را دربارهی این ادغام بدانم؛ با توجه به اینکه کانون زبان یک موسسه صرفا آموزشی است که عموما هم به بزرگسالان خدمات آموزشی ارایه میدهد، درحالیکه کانون پرورش فکری سازمانی است که مستقیم با فرهنگ و هنر کودک و نوجوان سر و کار دارد.
شما فکر میکنید که کانون زبان ایران یک موسسه صرفا آموزشی است؟
اگر نیست، شما بفرمایید. چون از بیرون که به فعالیت این موسسه نگاه میکنیم، همین برداشت به ذهن میرسد.
وقتی میگوییم موسسهای صرفا آموزشی است، یعنی «تربیتی» نیست. بیایید برداشتمان را از «صرفا آموزشی» تشریح کنیم: یعنی اینجا موسسهای است که فقط آموزش میدهد؟
آموزشهای مستقیم با یک هدف مشخص.
یعنی بگوییم که انتقال دانستنیها به دیگران. درست است؟ در صورتیکه من یک تعریف هدف دارم از موسسات آموزش زبان در کل دنیا. از یک کتابی که اخیرا در کانون زبان ایران دوستان زحمت ترجمهاش را کشیدهاند. میگوید: «هدف یک مرکز آموزشی، کار کردن با این قصد است که تغییر مثبتی در زندگی مدرسان، مراجعان و اجتماع بهطور کلی ایجاد کند. این همخوانی بین ارزشهای مرکز و مردم است که به کار معنی میدهد.» این حرفی است که حاصل یک پژوهش اروپایی است.
پس این «صرفا آموزشی» برداشتی است که ما بر اساس یک تعریف ارایه میدهیم که دنیا آن را قبول ندارد. یک موسسهی آموزش زبان نمیتواند به بحث اجتماعی فعالیتش توجه نداشته باشد. حتی اگر هیچ جای کار به این موضوع توجه نداشته باشد، هنگام تدوین محتوای آموزشی کارش به این بحث توجه میکند.
وقتی که یک نوجوان یا جوان به این موسسه میآید، علاوه بر اینکه زبان میآموزد، خیلی چیزهای دیگر هم یاد میگیرد. فراموش نکنیم که آمار نوجوانان و کودکان در کانون زبان بسیار خوب است و نباید تصور شود ما عموما با بزرگسالان سروکار داریم.
پس مراجعان شما، زبانآموزان، هم اینطور به موسسه نگاه میکنند؟
بله. چرا میگویم اینطور نگاه میکنند؟ مثال میزنم. ما یک مدرس داریم به نام سرکار خانم طاهبازنیا. خانم صباغزاده که مدیر آفرینشهای ادبی کانون پرورش فکری است، میگفتند وقتی دخترم بچه بود، خانم طاهبازنیا مدرس زبانش بود. او به بچههای کلاس زبان یاد داده بود که وقتی اذان میگویند دستهایشان را به حالتی بگیرند که انگار میخواهند آب بخورند (حالت دعا) و آرزو کنند که خدا آرزوهای خوبشان را بریزد در دست هایشان. خانم صباغزاده میگفتند دختر من الآن هم که بزرگ شده است، وقت اذان مکثی میکند در مورد خواستههایش و دعا میکند.
خود من هم بعد از شنیدن این خاطره، هروقت اذان میگویند همین کار را میکنم.
پس خانواده یادش رفته که موسسه چهقدر زبان به فرزندش یاد داده، اما این نقش تربیتی مدرس را هنوز به یاد دارد. پس قطعا اگر مدرسی نقش تربیتی مثبتی در کلاس ایفا کند، پدر و مادر دوبرابر ممنون او خواهند بود.
حرف من این است که این موضوع یک مسالهی شخصی است. برای مثال ممکن است شما مدیر یک شرکت خودروسازی باشید اما آدم اهل فرهنگی هم باشید. با اینحال، باز هم شغل و کار شما در شرکت، کاری است غیرفرهنگی.
من همین اول حرفم منبعی را معرفی کردم که گفته بود «کار کردن، با این قصد است که تغییر مثبتی در زندگی مدرسان، مراجعان و اجتماع بهطور کلی ایجاد کند.» این نظر شخصی من نیست؛ دنیا به این رسیده است که مراجعان به دنبال این تاثیر فرهنگی هستند. این فقط نظر شخص من نیست.
خیلی خوب. پس به ما میگویید که کلاسهای شما دارای استانداردهای جهانی است و بر همین اساس، به منابع جهانی ارجاع میدهید.
البته سوال شما این بود که این دو موسسه، کانون پرورش فکری و کانون زبان، وصلهی ناجور اند.
همینجا روی یک نکته تاکید کنم که در جواب شما بد نیست به آن هم پاسخ داده شود: یکی بازهی سنی مخاطبان این دو مرکز است. درست است که کانون زبان برای کودکان و نوجوانان «هم» کلاس برگزار میکند، اما عموما در جامعه کانون زبان را موسسهای آموزشی میشناسند که دانشجویان و بزرگسالان در آن عضویت دارند. این یک تفاوت عمده با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.
مورد بعدی مربوط میشود به خاستگاه فرهنگی و اقتصادی مخاطبان. هنوز آموزش زبان در بین مردم ما، خصوصا بیرون از پایتخت، امری است هزینهبر، و طبعا بیشتر به طبقهی متوسط و بالا مربوط است. چون هزینه دارد. اما کانون پرورش فکری اغلب در جاهای دورافتاده هم فعالیت دارد و سطح پوشش خدمات آن، فراگیرتر است. و حتی میتوان گفت که در شهرستانها به خانوادههای کمدرآمد تعلق بیشتری دارد.
بد نیست با در نظر گرفتن این تفاوتها، بحث را ادامه بدهیم.
الآن خیلیها از کانون زبان به عنوان موسسهای وابسته به دولت، انتظار کار فرهنگی دارند و خیلیها هم برای آموزش، این موسسه را انتخاب میکنند. نه فقط به خاطر نوع آموزش زبان، بلکه به خاطر اینکه اصولی را که منطبق با ارزشهای جامعه است، بیش از دیگر جاها رعایت میکند. برای مثال ما اگر هیچکاری هم نکرده باشیم، تصاویر کتابهایمان را با توجه به ارزشهای جامعه اصلاح کردهایم.
اینکه تاکنون نتوانستهایم در این موسسه کارهای فرهنگی متناسب با فعالیتهای کانون زبان انجام دهیم، شبیه همین نگاه شماست که میگوید کانون زبان و کانون پرورش فکری به هم ربطی ندارند. یعنی این نگاه حاکم بوده که کانون زبان را کنار کانون پرورش فکری قرار دادهاند تا بتواند در بحث هزینه و بودجه به کانون پرورش فکری کمک کند. در صورتیکه این طرز فکر نادرست است.
درست است که ما نزدیک به 260هزار زبانآموز را که اغلب هم قشر نوجوان و جوان هستند و مناسب برای کار فرهنگی، رها کنیم و بگوییم ما فقط از آنها برای کار آموزشی پول میگیریم، بعد این بودجه را ببریم در کانون پرورش فکری و دنبال نوجوان و جوان بگردیم که روی آن کار فرهنگی و تربیتی کنیم؟
توجه داشته باشید که الآن جذب و نگهداری عضو در کانون پرورش فکری هم به سادگی گذشته نیست. زمانی بچهها میرفتند مدرسه و بعد از کلاس، بیکار بودند. الآن بچهها از زمان مدرسه، انواع کلاسهای تقویتی و هنری و غیره میروند، و وقت آزاد ندارند. الآن عدهای که خودشان با فعالیت کانون پرورش فکری آشنا هستند و قبلا از آن بهرهمند شدهاند، فرزندان خود را به این موسسه میفرستند. یعنی ترجیح میدهد بچهشان کلاس تست نرود اما در کلاسهای کانون پرورش فکری شرکت کند.
به هرحال، صحبت اصلی من این است که غلط است اگر فکر کنیم از کانون زبان ایران فقط باید پول دربیاوریم.
ولی تا الآن که این نگاه، غالب بوده.
بله. همین هفتهی گذشته اینجا جلسهی هیئت مدیره کانون با حضور مدیرعامل کانون پرورش فکری برگزار شد. دیدم که نگاه همهی همکاران و مدیران هم با همین نگاه مطابقت دارد. یعنی حرف این بود که ما بیاییم بخشی از درآمد کانون زبان را به فعالیت های فرهنگی به شیوهی خود کانون زبان برای این موسسه اختصاص دهیم. برای مثال ما یک واحد پژوهش و بازبینی داریم. یکی از کارهای این واحد میتواند تولید محتوای فرهنگی به زبان انگلیسی برای زبانآموزان باشد. مثلا امروز تولد آقا امام زمان (عج) است، این واحد یک بروشور طراحی کند و به همهی زبانآموزان بدهد. هم کار فرهنگی کردهایم، هم زبان را آموزش دادهایم. یا یک شعر زیبا و بامفهوم ایرانی یا خارجی را با زبان انگلیسی به زبانآموزمان معرفی کنیم. یعنی مهم این است که در هرجایی با شیوهی خود آنجا کار فرهنگی کنیم.
ما در کانون زبان در حال کار مطالعاتی روی شاخهای هستیم به نام شاخهی آموزشهای مستمر و نامحسوس. من در زمان معارفهام هم عرض کردم که روی بحث تنوعبخشی آموزش تاکید دارم. این شاخهی آموزشهای مستمر و نامحسوس هم بخشی از این تنوعبخشی است. الآن یک زبانآموز در هفته دو روز کلاس زبان دارد و باقی روزها ممکن است که به کتابش هم نگاه نیندازد. از طرفی، آموزش زبان هم کاری است که در استمرار پاسخ میدهد. خب ما داریم فکر میکنیم که در زمانهای خالی بین کلاسها و در طول هفته، چهکارهایی میتوانیم برای زبانآموز بکنیم.
برای مثال، یک نمایشنامهی طنز انگلیسی متناسب با آموزشهای دیدهشده توسط زبانآموز آماده میکنیم. بعد، در روزی غیر از روزهای کلاس، از زبانآموز و خانوادهاش دعوت میکنیم که بیایند اجرای این نمایشنامه [را ببینند] با این شیوه در واقع آموزش نامحسوس انجام دادهایم.
الآن در بحث آموزش و پرورش در جهان به این رسیدهاند که دیگر نیاز نیست دانشمند تربیت کنند. یعنی آنقدر سرعت علوم و دانش بالا رفته است که اصلا امکان ندارد کسی تمام علوم و دانش را یاد بگیرد. آموزش و پرورش باید سه ویژگی آموزشی داشته باشد: دانشآموزان دانش پایه را داشته باشند، میل به یادگیری داشته باشند، راه و طریق آموزش را بلد باشند.
از بین این سه ویژگی، دومی خیلی سختتر است: ایجاد میل به یادگیری در فرد. حالا فکر کنید ما باید چه کارهایی بکنیم که وقتی کسی به کانون زبان میآید، دوست داشته باشد زبان بیاموزد؟ ما اگر در کانون زبان به این مهم توجه نداشته باشیم و برنامهریزی نکنیم، هیچوقت نمیتوانیم این میل به یادگیری را ایجاد یا تقویت کنیم.
گروه پژوهش ما الآن مامور است که در کارهای جدیدش به این موضوع فکر کند. یکی از راههایی که میشود آموزش را با لذت همراه کرد، این است که آموزش، معنادار و کاربردی باشد. فرض کنید در مهد کودک یک شعر به بچه آموزش داده میشود. اگر به بچهای شعری را یاد بدهیم که معنی آن را هم بفهمد، لذت یادگیریاش دو برابر میشود. از طرفی، وقتی آن شعر را یاد گرفت، و رفت در جمعی و برای پدربزرگ و مادربزرگش آن شعر را خواند، لذت میبرد. این هم بحث کاربردی بودن است.
حالا برگردیم به آن مثال نمایشنامه: زبانآموز آمده زبانی یاد گرفته، بعد یک نمایش را هم به همان زبان در حال اجرا دیده و لذت برده، و حتی برای خانوادهاش هم ترجمه کرده است. اینجاست که ما کانون زبان را با کار کانون پرورش فکری تلفیق میکنیم.
باید به جایی برسیم که زمان ثبت نام، اول مشاوره بدهیم. مثلا سوال کنیم قصد شما از آموزش زبان چیست؟ اگر میخواهید تست کنکور را صد درصد بزنید، همین سیستم را دنبال کنید. اگر دوست دارید از طریق زبان مکالمه کنید، بیایید از سبک آموزش مکالمهی ما استفاده کنید. در جایی هم میگوییم که کودک شما میتواند علاوه بر آموزش زبان، در یک کار تربیتی هم شرکت کند؛ یعنی در تئاتر شرکت کند و مسوولیتپذیری و کار گروهی را یاد بگیرد.
تئاتر هم که خودش یکی از ابزار جدید آموزشی و تربیتی است.
بله. دقیقا. پس با همین مثالها هم میتوانم بگویم که این دو موسسه، کانون زبان و کانون پرورش فکری، کارشان دور هم از نیست و «میتواند» در یک راستا باشد.
پس شما میفرمایید که این ادغام، همراه با برنامهریزی جدید در راستای حرکت همسو و فرهنگی است.
بله.
بههرحال حرف من هم این بود که در این سالها، نگاه عمومی از بیرون به کانون زبان اینطور نبود. پس با توضیحات شما باید یک سال بعد منتظر باشیم که این تاثیرات دیده شود.
بسیار عالی. برسیم به این ادغام. الآن در سیستم کاری این دو موسسه چه اتفاقی افتاده که قبلا نبود؟
ابتدا بگذارید نکتهای را یادآوری کنم. در سیستم مدیریت کشور ما مدیر خوب کسی است که هرچه بتواند امکانات را جذب کند، حتی اگر به آن نیاز نداشته باشد. یعنی به اصطلاح مدیران، دفینهها را پر کند، هرچه بیشتر نیروهای انسانی را جذب کند، ساختمانها را بیشتر جذب کند. اما کسی نمیگوید که نیاز به نیروی اضافه نداریم، یا بودجهی فلان را نمیخواهیم.
به نظر من این روش درست نیست. مدیر یک سازمان باید نگاه کند ببیند سازمان زیر نظرش چهگونه بهتر اداره میشود. گاهی ممکن است که باید باری از دوش سازمان برداشته شود تا چابکتر حرکت کند. گاهی باید بعضی از ساختمانها را داد، باید بندهایی را از پای سازمان باز کرد تا حرکتش رونق بگیرد. همین کار را الآن کانون پرورش فکری برای ما کرده است؛ ساختمان شهرک غرب و تهرانپارس را که قبلا مرکز کانون پرورش فکری بودند، در اختیار کانون زبان گذاشته است.
یکسری مسوولیت هم هست که میشود واگذار کرد. قبلا به عهدهی من نوعی بوده، حالا یک مدیر دیگر هم میتواند آن را انجام دهد، پس واگذار میکنیم.
حالا برسیم به بحث اصلی. از نظر ساختاری، کانون زبان و کانون پرورش فکری با هم یکی بودند. در واقع کانون زبان، زیرمجموعهی کانون پرورش فکری بود. کنار هم نبودند، در هم ادغام بودند. هرجا تابلوی کانون زبان بود، تابلوی کانون پرورش فکری هم بوده.
ولی این یکیبودن، تاکنون در حد نصب تابلو بوده، نه یکسانی فعالیتها و اهداف و غیره.
خب از ادغام، دیگر چه چیزی مانده که قبلا نبوده؟ همین است دیگر. مسایل مالی هم معلوم است؛ درآمدش را به حساب کانون میریخته و بعد حقوق و امکاناتش را از کانون میگرفته است. کانون زبان میتواند در نهایت 60 درصد از درآمدش را خرج کند.
این ادغام، بخش زیادی از مشکلات اداری را حل کرده است. الآن در استانها، فرض کنید مشکلی برای یک مرکز آموزشی یا یک مدرسه پیش بیاید. استاندار زنگ میزند به آموزش و پرورش و پیگیری میکند. اما کانون زبان ساختاری داشت که کمی مشکل ایجاد میکرد. برای مثال استاندار میخواست دربارهی مشکل یکی از کانون زبانهای فلان استان با مسوول موسسه صحبت کند؛ با چه کسی باید حرف میزد؟ مدیر کانون پرورش فکری استان؟ مدیری که هیچ مسوولیت و قدرتی در مقابل موسسه آموزشی کانون زبان نداشت. چراکه استاندار، مدیر کانون زبان استان ندارد؛ یک مدیر کانون پرورش فکری داشت و بس. در صورت بروز مشکل، به مدیر کانون پرورش فکری مراجعه میکردند. مدیران کانون پرورش فکری هم میگفتند که این مرکز زیر نظر ما نیست و از تهران دستور میگیرند. این مساله مشکلات زیادی ایجاد میکرد.
مدیران کانون پرورش فکری در استانها نمیتوانستند اعتبار را از استانداریها بگیرند و برای کانون زبان خرج کنند. ولی الآن ما یکی هستیم و مدیران ما میتوانند اعتبارات را بگیرند و برای مراکز کانون پرورش فکری و کانون زبان هزینه کند.
البته اصلاحاتی هم باید در اساسنامهی کانون پرورش صورت بگیرد که در حال انجام و پیگیری آن هستیم.
ممکن است از ما بپرسند چرا نظام، دولت، کانون پرورش فکری متولی آموزش زبان باید باشد؟
سوال من هم همین است. البته یک نگاه دیگر هم وجود دارد که میگوید کانون زبان ایران پیش از انقلاب، انجمن ایرانآمریکا بوده و بعد که ناگزیر به کانون پرورش فکری وصل میشود و به مرور زمان هم ماندگار میشود. یعنی به اجبار به کانون واگذار شده، و حالا شما دارید به اصطلاح برای همسانی این دو موسسه، دلیل میتراشید.
بعد از انقلاب میتوانستند آن را منحل کنند. نه؟ چرا نکردند؟ برای اینکه تفکر مذهبی ما معتقد به ظهور امام زمان (عج) است. وقتی آقا ظهور کنند، فکر نکنید معجزه میشود و همهچیز عوض میشود. نه. آدمها باز هم باید کار کنند، زحمت بکشند و زندگی ادامه دارد. وقتی امام زمان ظهور کرد، دنیا میخواهد با فرهنگ اسلامی ما آشنا شود. آیا سربازان امام زمان باید زبان بلد باشند یا نه؟ وقتی شما قرار است با دنیا حرف بزنی، باید زبان بدانی. ما در این موسسه فقط زبان انگلیسی تدریس نمیکنیم؛ عربی، فرانسه، روسی و .... هم داریم. اگر با این دید مذهبی نگاه کنیم، میبینیم که ما داریم سربازان امام زمان را آماده و تربیت میکنیم. اگربا دید فرهنگی نگاه کنیم ما سربازان فرهنگی تربیت می کنیم و ...
ممکن است به یک قیافهای یا شخصی گیر بدهند و بگویند این آدم (زبانآموز) با این قیافه و ریخت سرباز امام زمان است؟ بله. هست. چون وقتی امام زمان ظهور میکنند، دلها به هم نزدیک میشوند. پس ما نمیتوانیم قضاوت کنیم که چهکسی سرباز امام زمان است و چهکسی نیست. مثل زمان جنگ است. مثل امام حسین (ع) است، همین که اسمش می آید همه در میدان هستند. قطعا همین دلایل مانع از انحلال کانون زبان بعد از انقلاب شده است.
برگردیم به بحث اصلی و اتفاقاتی که با ادغام کانون زبان و کانون پرورش فکری افتاد.
ما در استانها مشکلاتی داشتیم در چارت قبلی. یکی که همان مورد اعتبارات بود. مورد دیگر هم این بود که نیمی از مراکز استانی کانون زبان را مدیران بازنشستهی خود کانون پرورش فکری اداره میکردند. به هرحال تجربهی خوبی بود، چراکه کانون را میشناختند. اما دغدغهی فردی که بازنشسته بود، مثل کسی که دارای پست سازمانی است و به اصطلاح شاغل است، نبود. از سوی دیگر، با تغییرات اخیر، مسوولیت مدیریت کانون زبان را در استانها به مدیران کانون پرورش فکری واگذار کردیم. وقتی آنها این مسوولیت را دارند، به دلیل جایگاه اداری و اعتبارشان در استان، میتوانند خیلی به کانون زبان کمک کنند.
برای مثال، همین الآن که با شما حرف میزنم، مشکلی در کانون زبان داریم در برداشت از خزانه که تا بیست روز دیگر حل میشود. خب فرض کنید ادغام پیش نیامده بود؛ ما الآن هیچ پولی نداشتیم برای این بیست روز. ولی الآن نود درصد استانها از این مشکل را پوشش دادهاند. این اتفاق به مدد آن ادغام افتاده است.
این ادغام باعث شد سطح کانون زبان در ادارات دولتی استان بالاتر بیاید، چراکه به یک مدیر استانی با جایگاه مشخص وصل شد.
گاهی هم در استان دیده میشد که مدیر کانون و مدیر کانون زبان با هم هماهنگ نبودند و گاهی مشکلاتی با هم داشتند. که الآن، دیگر این مشکلات به وجود نمیآید.
یکی دیگر از اتفاقات مثبت این ادغام، وضعیت استخدامی نیروهای ماست. البته هنوز حل نشده اما دنبال آن هستیم که اساسنامه را اصلاح کنیم تا این مشکلات هم حل شود.
یعنی دقیقا چه میشود؟
اساسنامه که اصلاح شود، ما میتوانیم کارمندان و مدرسان خودمان را استخدام کنیم و پست سازمانی به آنها بدهیم.
بسیار خوب. برسیم به سوالات بعدی. کانون زبان قصد ندارد که به طور تخصصی و مشخص وارد آموزش زبان به کودکان بشود؟ خصوصا با این ادغام، به فعالیتهای کانون و مخاطبان آن هم نزدیک و نزدیکتر میشود. درست است که شما الآن به کودکان «هم» آموزش میدهید، اما اگر در خیابان از کسی سوال کنید که کانون زبان چه جایی است، نمیگوید موسسهای که به کودکان آموزش زبان میدهد. یعنی اصلا به این عنوان شناخته نشده است. و این نشاندهندهی همین موضوع است که نگاه خاص و ویژهای به مخاطب کودک و نوجوان ندارید و فعالیت آموزشی عمومی دارید.
دیدگاه تربیتی من این است که ما تا سوم ابتدایی اصلا نیازی به آموزش زبان به بچهها نداریم. چون برای کودکان در این سن و سال آنقدر کار عقبمانده هست که زمانی برای آموزش زبان نیست. آنقدر زیرساختهای واجب داریم که اولویت دارند. مگر بچههایی که در محیطهای دوزبانه هستند که آن ها هم در خانه و مدرسه یاد میگیرند.
ما 9 مورد مهارت اصلی داریم که باید به عنوان زیرساخت به کودکان آموزش بدهیم و جای آن خالی است. پس ضرورتی ندارد که در این سن و سال به آموزش زبان بپردازیم. البته کانون زبان ایران هم به این موضوع پی برده بود؛ چراکه این موسسه هماینک از یک سنی به بعد به کودکان آموزش میدهد.
از طرفی دیگر، آن چیزی را که قرار است در سن خیلی کم در طول سه سال به بچه یاد بدهند، ما در یک ترم به او آموزش میدهیم وقتی بزرگتر شد.
الآن چند معاونت دارید؟
آموزش، پژوهش و اداریمالی.
در این تغییرات، آیا ستاد کانون زبان هم دچار تغییر شده است؟ یعنی به لحاظ داخلی هم تغییرات اتفاق افتاد؟
بله. ما در حال اصلاح چارت ستادی کانون زبان هستیم. ما معاونت پژوهشی و معاونت آموزشی داریم، که نیاز به اصلاح دارند. چراکه قبلا بعضی کارها بوده که جنس آموزشی داشته و در حوزهی پژوهش انجام میشده، و برعکس. قرار است این وظایف تفکیک شوند.
از طرفی واحد پژوهش ما باید کارهای واقعی پژوهشی در راستای تولید محتوا انجام دهد.
یک تغییر دیگر هم که در ستاد اتفاق افتاد این بود که قسمت بازرگانی را جدا کردیم. الآن ما محصولات را آماده میکنیم و میرسانیم تا مرحلهی چاپ و انتشار. از اینجا به بعد دیگر تحویل بازرگانی کانون پرورش فکری میشود. دیگر به تامین اعتبار و چه و چه کاری نداریم؛ ما کار خودمان را میکنیم و بازرگانی باقی کارها را پیگیری میکند.
با اینحساب از این به بعد باید شاهد تولید حجم بیشتری از تولیدات در کانون زبان باشیم.
در بخش تولید محتوا تا قبل از انتشار؛ بله. چراکه الآن از خیلی از کارهای اجرایی چاپ و غیره رها شدهایم و میتوانیم روی تولید محتوا متمرکز شویم.
ما پنج نشریه تولید میکنیم که در آن همهجور محتوا و قالبی داریم. معرفی شخصیت و وقایع، مقاله و داستان و ... در عین حال، این مطالب با فرهنگ ما هم مطابقت دارند که حاصل تولید محتوای ماست. این هم بخشی است که باید آن را گسترش بدهیم.
آن طرح گسترش مراکز کانون زبان به کجا رسید؟ طرحی که با همکاری بخش خصوصی صورت گرفت.
الآن دیگر آن گسترش، در دستور کار ما نیست. چراکه که توقف کار ما بر اساس مدرس است. در بسیاری از مراکز مدرس نداریم. مراکزی داریم که هنوز ظرفیت جذب زبانآموز بیشتر دارند اما بخشی از کلاس و ساختمان آنها خالی است. این تعدد مراکز و کارمند برای ما سودی ندارد و پشتیبانی آن برای ما سخت است. فعلا در همین مرحله توقف میکنیم تا همین مراکز را به ثبات برسانیم. قطعا اگر مدیریت قبلی هم بود همین کار را میکرد چراکه برنامهی کانون زبان همین بوده است.
پس مشکل شما با ماهیت این طرح نیست.
نهخیر. هرکس دیگر هم بود الآن، همین رویه را پیش میگرفتند چراکه برنامهی اصلی کانون زبان در این مرحله همین بوده است.
کانون زبان آموزشهای مجازی و آموزش از راه دور هم دارد؟
بله. اما نوع قراردادهای ما با آن شرکتهایی که این کارها را برای ما انجام میدادند، طوری بوده که ما نتوانستیم این بخش را توسعه بدهیم. مثلا قرارداد ما با شرکتی که نرمافزار آموزش مجازی را تهیه میکرده اینطور بوده که پنجاه درصد از درآمد ما به آنها تعلق داشت و این برای کانون زبان بهصرفه نبود. چرا که تامین مدرس و کارمند و غیره، هزینهاش خیلی بیش از این پنجاه درصد است. تصمیم گرفتیم که خودمان نرمافزار را بخریم و روی آن کار کنیم.
الآن سیدیهایی داریم که در دو شکل میتوانند از آن استفاده کنند که قابل ارایه است.
دورهی آموزش زبان فارسی به غیر فارسیزبانان هم دارید؟
بله. قبلا داشتیم و کارهای خوبی هم شده بود. ولی به دلایلی فعلا متوقف شده. اما نامهنگاریهایی کردهایم و در حال پیگیری برای بازگشایی آن هستیم.
بخش روابط عمومی شما چهطور است؟ راضی هستید؟ مثلا سایت خوبی ندارید. شکل و شمایل و شیوهی بهروزرسانی به لحاظ محتوا و تکنیک خیلی خوب نیست. شاید هم کمبود نیرو دلیل این امر باشد.
من فکر نمیکنم سایت ما بد باشد. بنده از سایت کانون زبان راضی هستم.
من فکر میکنم اینطور است. و به عنوان آدمی که دست کم چند سایت اطلاعرسانی تاکنون راهاندازی کردهام در حوزهی کودکان و با چندین سایت و پایگاه اینترنتی همکاری داشتهام، در مطبوعات و سازمانها و ستادهای خبری کار خبری کردهام و .... پس شاید انتقادم تا حدی وارد باشد. اصلا فکر میکنم کانون زبان به روابط عمومی خیلی اهمیت نمیدهد.
برخلاف کانون پرورش فکری، ما در هیچ استانی نیروی روابط عمومی نداریم. اینجا در ستاد هم پنجشش نفر نیرو داریم که اگر بخواهند به کار استانها هم بپردازند، نشدنی است.
خب اصلا جاهایی که عموما نگاهشان غیر فرهنگی است، نگاه جدیای به روابط عمومی و اطلاعرسانی ندارند و بیشتر تجاری میبینند. حرف من باز هم تایید میشود که شما موسسهای غیرفرهنگی هستید عموما.
خب با همین تغییر اخیر، روابط عمومی کانونهای پرورش فکری به اخبار کانون زبان استانها هم میپردازند و همین مشکل هم حل میشود.
سایت کانون زبان هم بیشتر برای مخاطبان و زبانآموزان طراحی شده و نه مثلا الزاما برای خبررسانی صرف. برای آن عده هم سایت خوبی است که جوابگوست. اما به هرحال باید ارتقا پیدا کند و میکند؛ البته بنده هم باز تاکید میکنم که کانون زبان یک موسسه کاملا فرهنگی است.
استاندارد کانون در سطح بینالملل چهطور است؟ چهقدر در روابط بینالملل قوی هستید و فعالیت این موسسه را معرفی کردهاید؟
ارتباطات ما خوب است. کانون زبان را در سطح بینالملل میشناسند.
از همایش جهان اسلام چهخبر؟ برگزاری این همایش هم با انتقاداتی همراه بود.
لغو شد. چون گروه پژوهشی ما هم اعلام کردند که برگزاری این همایش به چندین دلیل، مناسب نیست. گروهی که دورههای قبلی را کار کرده بودند دعوت شدند و آمدند و خودشان هم مشکلاتی را که سر راه بود عنوان کردند. نهایتا قرار شد که از این به بعد دیگر برگزار نشود. در واقع این یک تصمیم تخصصی بود که بعد از برگزاری یک سال از این همایش، به این تصمیم رسیدند. لغو آن تصمیم صرفا مدیریتی و از سوی شخص بنده نبود. بلکه دلایل گروه بسیار منطقی و مستدل بود، بنده هم قانع شده و پذیرفتم.
گفتوگو از حسین نوروزی