کد خبر: 310406
تاریخ انتشار: ۶ آذر ۱۴۰۰ - ۱۱:۳۰
بازدید 156
یاداداشت/ سرسوئچی های کانون

الهام خلیلی / مربی مسئول فرهنگی

مهمون از راه اومده شهر شده آماده                                       بازم امشب تو حرم غلغه و فریاده

و بازهم سرود . این بار جشنواره سرود و کتابخانه ما پر از غلغله و هم همه و سرو صداست . خانم میشه ما تو گروه سرود بیاییم کلاس دوم هستم .........خانم دختر خاله ام هم سن من هست اون هم بیاد؟ خیلی دوست داره.......خانم من و همکلاسی ام با هم می خواهیم بیاییم تو گروه سرود ، کلاس سوم هستیم ، خواهش می کنم ما ارزوم مون بود که بیایم تو گروه سرود...... خانم خواهش می کنم خواهر کوچیکم را راه بدید بیاد سرود ، تا حالا امام رضا نرفته دلش می خواد برای امام رضا سرود بخونه ............

دل گنبد داره از غصه و غم می ترکه                       چون هزارتا دل غمگین تو خودش جا داده

و من تو دلم بلوایی هست که خدایا این همه بچه را چی جواب بدم ؟!...... چه جوری به یه عده بگم بیایید سرود و به عده را راه ندم..... اصلا من آدم اهل گلچین کردن نیستم یعنی مربی نباید بچه گلچین کنه، چون این کار با شخصیت قائل شدن برای عضو منافات داره........از همه بدتر این سرود برای نوجوان هاست و من اگر بخوام رتبه بیارم باید با نوجوان کار کنم ، کی تا حالا دیده یه تعداد سر سوئیچی رتبه کشوری بیارن ........... همیشه اعضا ارشد یا نوجوان رتبه اوردن ، من چه جوری به بچه های کوچیکم بگم شما در سرود با نوجوانان ،  مربیان و یا با بچه های بزرگتر از خودتون مقایسه میشید . در تمام کارگاهها من به اعضا میگم شما را با خودتان مقایسه می کنیم ولی اگر این حرف را الان بزنم ، خودم آموزش ها و باورهایی که به اعضا گفتم را زیر سوال می برم.

قد گلدسته وقاری داره امشب که نگو                              رو ضریحِ  قامتش دستِ نیازِ باده

در میان جنجال های کانون سکوت کردم و فکر کردم ،در میان هول و استرس های ستادی های کانون، سکوت کردم و فکر کردم  و در میان شور و اشتیاق و  چشمهای نگران اعضا، سکوت کردم و فکر کردم.   

در میان مسابقه و رقابت و هیاهوی کانونی ها تصمیم به رسالت کانون در سرود برای اعضا گرفتم . بسیار مورد شماتت قرار گرفتم!!!! ....... خیلی اعصاب داری که داری این سرود را با گروه کودک کار می کنی ،  مگه نمی خواهی رتبه بیاری ....... بابا این ها،  گوش به حرف نمیدن از سرود بیرون شون کن .......

تشنگی مثل گدایی که دروغی باشه                             دم سقاخونه زیر دست و پا افتاده

و من در میان کار و استرس و بی پولی و بی امکاناتی،  وقتی می دیدم که برای گروه های  خاص هزینه می کنند،  دکور ، لباس ، مربی خاص سرود و ...، سرمایه گذاری می کنند تا رتبه کسب کنند ، بسیار دلم شکست از اینکه هدف کانون از تشکیل سرود برای بچه های چه بوده .... والان با جشنواره ها به کجا میریم؟... از همه مهمتر، خدا نیستم که بتوانم جلوی چشم و گوش و فهم بچه ها را بگیرم تا با دیدن این قبیل کارها امید و  اعتماد به نفس خودشان را از دست ندهند.

غم غربت اومده دخیل ببنده به دلم                                   به خیالش دل من پنجره فولاده

با توسل به امام رضا ویه بسم الله،  محکم و استوار شروع کردم.

به بچه ها گفتم می خواهیم سرود بخونیم تا حال خودمون و اطرافیان مون را خوب کنیم. می خواهیم گروهی کار کنیم. می خواهیم  حرکت های هماهنگ و یک دست داشته باشیم . می خواهیم به همه نشان بدیم صداهای بچه های کودک در کنار تعداد انگشت شمار نوجوان چقدر شنیدنی میشه. می خواهیم به همه نشان بدیم سرود با هرکسی با هرسنی با هر صدایی وقتی در برنامه منظم ، قرار بگیرند شنیدنی ترین و زیباترین صداها و صحنه ها را می سازند.

بچه ها شروع به کار کردند ، در روند کار و در عمل بسیار سخت بود که گروه کودک به خصوص اعضا بیش فعالی که نمی توانستند آرام یکجا بنشینند در گروه ساکت و بی حرکت بایستند.

دخترم خیلی تکان می خوری باید ثابت بایستی ........ قشنگم سعی کن صدایت را کنترل کنی ......عزیزم خیلی وول می خوری ، بی حرکت بایست........ جانم! به حرکت دست و پایت دقت کن با گروه هماهنگ باش......... و من برای 99999999بار تذکر میدم.......

همکارانم و اطرافیانم صدای شان درآمد ، بابا گروه کنسل کن مگه اعصاب داری .......اصلا بعضی ها را از گروه بذار بیرون تا حساب کار دست بقی هم بیاد...... هزار بار گفتیم با این سر سوئیچی ها کار نکن ، بیا تحویل بگیر..... و من هر روز هنگام برگشتن از کانون به خانه ، با ذهن و جسمی خسته باید با سگ پاسوخته شیطان می جنگیدم که نکنه دارم راه را اشتباهی میرم .....نکنه......نکنه.....

با لعنت به شیطان و جمع و جور کردن فکر ام دوباره روز از نو روزی از نو....

ولی هرروز شیطان به یه شکلی و با یه وسوسه هایی سراغ می اومد که ادامه ندم....ببین اون هایی که بالاتر نشستن و دارن قضاوت می کنن کاری ندارن این دختر یا پسره کوچیکه یا بزرگه ، اعضا ارشد هستن یا بچه های کوچیک و فسقلی ........تا حالا ندیدیم هر گروهی و سنی و جنسیتی با خودش مقایسه بشه ، پس بیا و بیخال شو و بیخودی خودت را به دردسر ننداز .هیچ ها هم حساب نمیشه ، کسی هم براش مهم نیست.

وقتی یه لعنت درست و حسابی حواله اش می کردم می گفت حدااقل بیا با گروه بزرگ تر که دردسرش کمتره کار کن حدااقل یکی ببینه و اون لوح تقدیر و جایزه اش به کارت بیاد.

اخرش وقتی شیطان این طوری دید، با همه بچه هاش و کس و کار و فامیلش اومد جلو وبا قدرت بهم گفتن : خاک بر سرت ، حقته که بدبختی بکشی . و با این جمله قدرتمند تا اخرین لحظه ها من را تنها نگذاشت.

بالاخره این سرود با همه دغدغه ها و دردسر ها، روی صحنه ی اجرا رفت. بچه های سرود تا اخرین روز نمی داستند که دارند برای مسابقه و جشنواره  کار می کنند . آن روز با اجرای بچه ها ، من بهترین جایزه ام را گرفتم؛ زمانی که بچه های من نه ببخشید همان سر سوئیچی هایم در هماهنگی کامل حرکت و بدن و صدا  بدون هیچ نقص و عیبی سرودشان را خواندند، تازه فهمیدم که به عنایت اقا امام رضا علیه السلام موفقم شدم بر وسوسه های شیطان پیروز بشم وقتی ابیات اخر را می خواندند در دلم هزاران بار قربان و صدقه شان رفتم و برایشان در دلم اسفند دود کردم.

 بچه ها آن روز در حیرت و بهت ، استرس و اضطراب دیگر بچه ها را دیدند و تعجب می کردند. از اینکه اجازه ندادم ان همه تشویش و اضطراب جشنواره به بچه ها سرایت کند، به خودم بالیدم.

بچه های من در مقایسه با سرود مربیان و اعضا ارشد کانون با اقتدار، رتبه سوم شدند. در آن جشنواره هیچ لوح تقدیری بابت رتبه گروه سرود امام رضا به من ندادند ولی خدا به من جایزه های دلچسبی داد که هنوز در دلم نشسته است. می دانید جایزه های خدا تا زنده ای برایت می ماند.

بعد از جشنواره با بچه ها ، سرود امام رضا را برای مدرسه ، والدین ، پایگاه بسیج و ... اجرا کردیم و ذوق و اشتیاق و لبان خندان و چشمان گریان را هدیه گرفتیم و بچه ها، اعتماد به نفس، عزت نفس ، لذت شادی بخشیدن به دیگران را با اجراهای مختلف خود، چشیدند.

کار که برای خدا باشه با کمترین امکانات ، بیشترین و بهترین کارها را انجام می دهی . اعضا کانون یا همان سر سوئیچی های من، با سرود امام رضا، با حداقل امکانات، بیشترین دلها را شاد کردند. اما سرودهایی که برایشان هزینه ، لباس ، دکور و مربی .. صرف شد و برگزیده شدن بعد از آمدن از روی صحنه، لباس هایشان و دکورشان خاک می خورد و اولین و اخرین باری بود که سرودشان را روی صحنه جشنواره اجرا کردند.

در آخرین روزی که از اجرا برگشتیم، مادر یکی از بچه ها گفت: خانم خلیلی از روزی که دخترم تو سرود اومده ارتباط خاصی با نذری خونه مادر بزرگش گرفته و مرتب دعا می کنه تا شما  جایزه سیمرغ تان را بگیرید...

آنجا فهمیدم که بچه های من یا همون سر سوئیچی هایی که همه با طعنه و مسخره به من خطاب شان می کردند بسیار باهوش و با دقت بودند که فهمیدن که سرودشان برای اجرا در جشنواره هم هست.

بعد از آن روز همه ی اعضا گروه سرود ، مهمان امام رضا شدند و هرکدام شان در بخشی از صحن و سرای امام رضا سرود شان را برای امام مهربان شان زمزمه کردند . من به همه آنها گفتم که جایزه سیمرغ من همه سی نفرشان بودن که با عشق و امید و پشتکار، سرودشان را خواندند و حال دل خودشان و دیگران را شادکردند.

الهام خلیلی ورزنه

مربی استان قم

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 5 =