سالهای زیادی را به عنوان مربی و کارشناس آفرینشهای هنری با کودکان و نوجوانان سیستان و بلوچستانی همراه و همگام بوده و خاطرات تلخ و شیرین بسیاری از روزهای کار با بچهها دارد.
در پاسخ به برخی پرسشها بسیار کوتاه سخن میگفت و با برخی پرسشهای دیگر به گذشتههای دور سفر میکرد، به طوریکه شور و شوق یا غم را در چشمانش میتوانستی ببینی.
کنیزرضا کیخا برایمان مثل یک کودک 7 ساله نقاشی کشید هرچند معتقد بود بچهشدن خیلی سخت شده است.
دقایقی را با این همکار خوب کانون به گفتوگو نشستیم.
با تشکر از همکار خوبمان بیبا رهسپار، کارشناس آموزش و پژوهش، که زحمت اصلی این گفتوگو برعهدهی ایشان بود.
●● چرا مادر هنر؟
با توجه به سابقهی کار و سن بیشتری که نسبت به دیگر همکاران دارم و از طرفی این را نشانهی لطف همکاران به خودم میدانم
●● میتوان گفت وجههی مادری شما برای همکاران پررنگتر است؟
شاید به دلیل احساس مسئولیت و مراقبت از گروه همکاران این طور به نظر برسد و شاید هم حساسیتهای خاص یک مادر را برای گروه دارم
●● مهمترین شخصیتی که در یافتن مسیر زندگی شما بسیار تاثیرگذار بود؟
من از کودکی به نقاشی علاقهمند بودم و تقریبا همیشه در حال نقاشی کشیدن؛ زمانی که کلاس اول دبستان بودم خانم بهشتی معلم ما بود که بعد از دیدن نقاشی من، بسیار مرا تشویق کرد و نقاشیام را به همهی معلمان مدرسه نشان داد و در ادامه از من اجازه گرفت و نقاشی را در کلاس نصب کرد؛ خاطرهی آن روز را هیچگاه فراموش نمیکنم و همیشه از یادآوری آن احساس شادی میکنم
●● بخش هنری در استان ما چه کارگاههایی دارد؟
نقاشی، سفال، خوشنویسی، پویانمایی و عکاسی
●● جای موسیقی را در بین فعالیتهای کانون خالی نمیبینید؟
در کلاسهای ویژه مدتی است که موسیقی هم به علاقهمندان آموزش داده میشود
●● آیا کارگاههای هنری به اعضا فرصت خودباوری میدهد؟
قطعا اینگونه خواهد بود البته من نقش مربیان را در این زمینه غیر قابل انکار میبینم
●● مهمترین هدف برگزاری کارگاههای هنری در کانون از نگاه شما چیست؟
رشد خلاقیت بچهها و ساختن آنها؛ تا بتوانند فرد مفیدی در خانواده و جامعه باشند
●● استقبال نسل جدید از فعالیتها چگونه است؟
کودکان سفال و نقاشی را خیلی دوست دارند
●● به نظر شما دلیل استقبال بچهها از سفال چیست؟
امروزه بچهها کمتر در کوچهها دیده میشوند و از طرفی شاید به دلیل منع بزرگترها، که متاسفانه بازی با گل را کار تمیزی نمیدانند و به همین خاطر به بچهها اجاز نمیدهند که به سمت این بازی بروند ولی در کانون آزادانه این کار را انجام میدهند از طرفی دیگر ساختن و خلق کردن همیشه لذت خاص خود را دارد
●● چه فعالیتهایی را در بخش هنر بیشتر دوست دارید؟
همهی فعالیتها را دوست دارم ولی نقاشی و پویانمایی برای من جایگاه ویژهای دارند
●● درست است که نوجوانها کمتر جسارت نقاشی کشیدن دارند؟
بستگی به نوع آموزش مربی دارد و اینکه چگونه با سلیقهی بچهها برخورد میکند، چون خیلیها در دوران نوجوانی دوست دارند واقعگرایانه نقاشی کنند و این احتیاج به آموزشهای ویژهای دارد که نبود این مهارت در نزد مربی و عضو میتواند باعث فاصله گرفتن اعضا از نقاشی شود
●● میشود با نقاشی بچهها را با آداب و رسومشان پیوند داد ؟
بله؛ مثلا در مورد خانواده با بچهها صحبت میکنیم( در مورد پدربزرگ، مادربزرگ و ... ) و اینکه با آنها چه برخورد و رفتاری دارند و بعد آنها بخشی از یک رفتار را بر روی کاغذ نقاشی میکنند و در ادامه نقش مربی تعیینکننده است زیرا باید وقت بگذارد و با بچهها در مورد نقاشیشان، به سادگی، حرف بزند تا بچهها جسارت اظهار نظر پیدا کنند. بسیاری از جزییات آداب و رسوم خانوادهها را میتوان از همین طریق متوجه شد و آنها را برای کودک پررنگ کرد
●● تا حالا شده از دیدن نقاشی یک عضو ناراحت شوید؟
خیلی زیاد؛ ولی به عنوان نمونه یکی را که اثر پررنگتری نسبت به دیگر خاطرات دارد برایتان تعریف میکنم: در یکی از مراکز قدیمی که در حاشیهی شهر زاهدان بود عضوی به نام زهرا داشتم که مادرش را از دست دادهبود و پدر نیز به دلایلی در کنار او حضور نداشت، بعضی وقتها که حوصلهی نقاشی نداشت دوست داشت صحبت کند و همواره بحث را به خانوادهاش میکشاند، من همیشه شنوندهی خوبی برای او بودم و بسیاری از مسایل زندگی او را میدانستم.
روزهای پایانی سال بود و با بچهها در خصوص عید و مراسم معمول آن صحبت میکردم و آنان در مورد آداب و رسوم خود سخن میگفتند. از بچهها خواستم با همین موضوع نقاشی بکشند. زهرا در حال کشیدن یک نقاشی بسیار زیبا بود( چند خانم در نقاشی او حضور داشتند، یک تنور پخت نان در گوشهای بود و یک خانم دیگر در حال تعارف سینی چایی به دیگران و ... ) ولی پس از رنگآمیزی نقاشی متوجه شدم همهی آن را با رنگهای بنفش و سیاه رنگ زده است، وقتی دلیل این کار را از او پرسیدم گفت: مراسم عزاداری برای مادرم را کشیدهام اگر زنده بود... و در این هنگام اشک از چشمانش جاری شد و از نامهربانیهای اطرافیانش گفت
●● چقدر توانستید آرامش کنید؟
بعد از صحبتهایی که داشتیم و با توجه به شناختی که از او داشتم، لبخند برلبان او نشست هرچند میدانم فقط سبکتر شد
●● اگر عضوی خورشید نقاشیاش را بنفش، کوههایش را صورتی و... رنگآمیزی کند، اولین جملهای که به او خواهید گفت، چیست؟
کارش را نگاه میکنم و بدون اصرار دلیلش را میپرسم، شاید اگر عضو با مربی راحت باشد دلیلش را بگوید؛ گاهی بچهها برای این کار دلایلی دارند که نشان میدهد در پشت این کار منطقی وجود دارد، یه عنوان مثال یکی از اعضا یک برگهی نقاشی را کاملا قهوهای رنگآمیزی کردهبود و لکههایی سبز در گوشه و کنار آن دیده میشد وقتی در مورد آن پرسش کردم، پاسخ داد اینجا طوفان است و این رنگهای پراکنده وسایلی است که توسط باد به هوا برخاسته است
●● آیا پیش آمده به عضوی که از همه بهتر نقاشی میکشد، بیشتر توجه کنید؟
همیشه سعی کردم جلوی این اتفاق را بگیرم، این رفتار علاوهبر اینکه تاثیر منفی روی دیگر اعضا میگذارد، میتواند بزرگترین ضربه را به خود عضو وارد کند و راه پیشرفت را بر او میبندد زیرا عضو گمان میکند همه چیز را یاد گرفته و احتیاج به تلاش بیشتر ندارد.
●● مهمترین ویژگی یک مربی موفق چیست؟
کار یک مربی بسیار سختتر از یک معلم است؛ از سویی چون مربی با توجه به صحبتهایی که با بچهها انجام میدهد، شناخت نسبی از آنها پیدا میکند در نتیجه میطلبد که رفتار متفاوتی نیز داشته باشد و از سوی دیگر کارهایی از قبیل قویکردن تجسم بچهها و خلاقیت آنان و پرورش خودباوری در اعضا را انجام میدهد، که خود فرایند پیچیدهای است
●● چقدر بچهها را دوست دارید؟
من بچهها را خیلی دوست دارم به طوریکه گاهی آنقدر از آنها حرف میزنم که فرزندان خودم به این موضوع حساس شدهاند
●● پویانماییهایی را که بیشتر از بقیه دوست دارید؟
کوه جواهر، بارون میاد جَر جَر و البته ربات و کشاورز
●● اگر یک پاککن جادویی داشتید که به شما فرصت پاککردن میداد چه چیزی را از دنیا پاک میکردید؟
دروغ، جنگ و دورویی؛ این مسایل مرا خیلی اذیت میکند
●● اگر قرار باشد بین فانتزی و رئال یکی را انتخاب کنید و به بچهها بیاموزید کدام را میپسندید؟
فانتزی؛ بچهها از این طریق یاد میگیرند که دریافت درونی خود را، همانطور که میبینند، برروی کاغذ ترسیم کنند
●● اگر به جای آقای علیجانی بودید؟
بهترین ابزار کار را با بالاترین کیفیت برای همهی مراکز کشور تهیه میکردم زیرا با نبود این امکانات اولیه بچهها به این سمت نمیآیند و یا در نیمهی راه علاقهی خود را از دست میدهند چون ابزار خوب به کار بچهها نمود میدهد.
تلاش میکردم فرصتی فراهم شود تا همکاران با سابقه، مثل معلمان، ساعتهای کمتری را کار کنند.
فرصتی در اختیار همکارانی که تجربههای گرانبهایی دارند، قرار میدادم تا تجربههای خود را در اختیار دیگر همکاران قرار دهند.
کانون سرشار از تجربیاتی است که ممکن است در صورت ثبت نشدن به دست فراموشی سپرده شود، که یکی از راههای پیشگیری از آن ساخت مستندهایی در خصوص همکاران قدیمی است.