گفتوگو: کمال گلمرادی
در جهان امروز که مهارتهای شناختی و خلاقیت به عنوان سرمایههای اصلی آینده انسان شناخته میشوند، نقش آموزش هنر در شکلگیری شخصیت، قدرت تخیل و توان تصمیمگیری کودکان و نوجوانان اهمیت ویژهای یافته است.
عباس مجیدی، مجسمهساز برجسته و پژوهشگر هنر، در این گفتوگو به بررسی نسبت میان آموزش هنر، خلاقیت و شیوههای تربیت نسل جوان پرداخته است. او بر این باور است که رویکردهای آموزشی باید از قالب سنتیِ «استعدادیابی حرفهای» عبور کرده و به سمت پرورش جسارت، تخیل، و تجربههای آزاد هنری حرکت کنند. در ادامه گفتوگوی کامل او را درباره جایگاه ایده، اجرا و آینده آموزش هنر در ایران میخوانیم.
*با توجه به پیچیدگیهای دنیای امروز، مهمترین مهارتی که باید در آموزش هنر به کودکان و نوجوانان نهادینه شود چیست؟ آیا تمرکز باید بر «مهارت اجرای تکنیک» باشد یا بر پرورش «جسارت ایدهپردازی»؟
در حقیقت، چیزی به نام «هنر کودک» به معنای متداول هنر (Art) وجود ندارد؛ بلکه ما با هنر خودآموختهی کودکان روبهرو هستیم، که با هنر نایف یا بدوی همخوانی دارد. آموزش هنر در این دوره، بستری برای کشف توانمندیهای فردی کودک است. شیوههای هنری مختلف با امکانات و پتانسیلهای خاص خود، زمانیکه به صورت صحیح آموزش داده شوند، مسیر شکوفایی خلاقیت را هموار میکنند.
بنابراین تمرکز بر تکنیکهای اجرایی نهتنها کمکی به رشد خلاقیت کودکان نمیکند، بلکه میتواند عاملی بازدارنده باشد و مانع تجربههای آزادانهی آنها شود. البته در مورد نوجوانان، میتوان با احتیاط و در صورت تمایل شخصی آنان به سمت آموزش تکنیک پیش رفت؛ اما نقطهی آغاز، باید کشف ایدهها و هدایت آنها در مسیر توسعه باشد.
*بسیاری از ما در کودکی با رویکرد «کودک مستعد» بزرگ شدهایم. از دیدگاه شما، بزرگترین مانع ذهنی که والدین و حتی مربیان در برابر شکوفایی خلاقیت طبیعی یک نوجوان ایجاد میکنند چیست؟ و چگونه باید این نگرش سنتی را اصلاح کرد؟
وقتی تحت عنوان «استعدادیابی»، کودکان را وارد فضای حرفهای میکنیم، عملاً فرصت تجربههای آزادانه را از آنها میگیریم. تا حدود سن ۱۲ سالگی نباید کودک را وارد دنیای حرفهای کرد. والدین و مربیان باید توجه داشته باشند که هدف اصلی در آموزش هنر، ایجاد فرصت برای تجربه است، نه تبدیل کودک به نقاش یا مجسمهساز.
کودک در جریان تجربههای مختلف هنری، تواناییهای خود را کشف میکند و پس از زمان بلوغ این توانمندیها، خود مسیرش را برمیگزیند. بنابراین اصلاح نگرش از «استعدادیابی حرفهای» به «حمایت از تجربههای آزاد و چندوجهی» ضروری است.

*در عصر دیجیتال، با وجود ابزارهایی چون هوش مصنوعی، چرا هنر ملموس و کار با مادهای مانند سفال همچنان برای رشد شناختی و خلاقیت کودکان حیاتی است؟ فرآیند «لمس کردن و شکل دادن» چگونه به پردازش ایدههای انتزاعی در ذهن نوجوان کمک میکند؟
هوش مصنوعی، به دلیل دسترسی به حجم عظیمی از دادهها، ابزاری کارآمد در تسریع فرآیندهای خلاق است؛ اما نمیتواند خلاقیت واقعی ایجاد کند. هنر، بهواسطهی ماهیت ملموس خود، تجربهی حسی و دریافت شخصی از زیبایی را ممکن میسازد، چیزی که در توان هوش مصنوعی نیست.
کار با مواد، لمس، بافت و حجم، کودک را درگیر در فرآیندی میکند که ذهن را از انتزاع به تجربهی واقعی پیوند میدهد و موجب شکلگیری درک عمیقتری از جهان میگردد. این تجربهی فیزیکی بستر شکلگیری خلاقیت و تفکر انتزاعی است.
*بسیاری از کودکان و نوجوانان ایدههای فوقالعادهای در ذهن دارند، اما از ترس خراب شدن اثر، از اجرای آن طفره میروند. به عنوان مدرس و مربی، راهکار شما برای پر کردن این شکاف میان «ایده در ذهن» و «اجرای فیزیکی» چیست؟
پیش از هر چیز باید بر ترس کودک فائق آمد. این ترسها اغلب از تأثیر و دخالت والدین و گاه مربیان نشأت میگیرد و آزادی تخیل را محدود میکند. الگوهای ذهنی بزرگسالان، نگرشی را بر ذهن کودک تحمیل میکنند که مانع بروز خلاقیت طبیعی اوست.
راهحل، ایجاد فضای آرام، امن و عاری از قضاوت است؛ جایی که کودک فرصت تجربه کردن بدون ترس از خطا را پیدا کند. تقویت اعتماد به نفس و عزت نفس در این فرایند، کلید عبور از ترس و پیوند میان ایده و اجراست.
*اگر قرار باشد یک توصیهی کلیدی در خصوص بازنگری در سرفصلهای آموزشی هنر برای کودکان و نوجوانان به نهادهایی ارائه دهید، آن توصیه چه خواهد بود؟
بیشک بازنگری در سرفصلهای آموزشی هنر امری اجتنابناپذیر است. تحولات پیوسته در دانش، فرهنگ و رسانههای جدید، نشان میدهد که نظام آموزشی باید پویا باشد و رویکرد مبتنی بر گذشته را متناسب با نیازها و مفاهیم امروز تبدیل کرد.
توجه به رسانههای نو، آموزش بینامتنی، و تلفیق هنر با دانش روز میتواند نسلی را پرورش دهد که نه فقط با مهارتهای فنی، بلکه با قدرت تخیل و تحلیل، آمادگی زندگی در آیندهای خلاق را داشته باشد.
سخن پایانی:
در پایان این گفتوگو، عباس مجیدی با تأکیدی دوباره بر اصالت تجربهی انسانی، تصویری روشن از مسیر پیش رو ترسیم میکند. هنرمند آینده، نه آن کسی است که صرفاً ماشینیترین تکنیکها را تقلید میکند، بلکه کسی است که شجاعت تجربه کردن، جسارت ایدهپردازی نامتعارف و توانایی برقراری ارتباط ملموس با جهان پیرامون خود را حفظ کرده است.