به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان همدان، پیک امید کانون به مناسبت دهه فجر در یک روز برفی و سرد زمستان خود را به روستای قشلاق دهنو در 60 کیلومتری شهر جوکار از توابع شهرستان ملایر رساند.
برف تمام زمین را سپیدپوش کرده بود. بعد از گذشتن از پیچ و خم جاده برفی بالاخره به این روستای زیبا با مردم مهربانش رسیدیم.
مردمی خونگرم و با صفا از طایفه شاهسوند که زمستان در این روستا مسکن میکنند و تابستان به کوه و دشت تا کنار الوند میزنند و با این ییلاق و قشلاق روزگار میگذرانند.
وارد مدرسه شدیم که به خاطر حضور میهمانان در حیاط مدرسه دو چادر برپا بود و آن را با پرچمهای رنگی آذین بندی کرده بودند.
وارد یکی از چادرها شدیم. خانمهای ایل مشغول پخت آش دوغ با سبزی و دوغ تازه بودند و مادربزرگی در گوشه دیگر چادر مشغول تهیه خمیر و ورز دادن آن برای پخت نان روی ساج بود.
عدهای هم در گوشه چادر مشغول خورد کردن سبزی و رشته آش بودند، بوی خوش آش و سرخ کردن پیاز داغ فضای چادر را پر کرده بود و گرمای دیگ و اجاق در آن سرما به تن مینشست و لذت بخش بود. خانمی که سنش بیشتر بود و انگار سر آشپز جمع بود گفت: طایفه ما هر سال برای پیروزی انقلاب در دهه فجر یک جشن برپا میکند و ما در این روز آش میپزیم و اگر آن روز میهمان داشته باشیم با آش و نان محلی از آنها پذیرایی میکنیم و این سهم طایفه ما برای شادی در دهه فجر است.
مدیر مدرسه وارد چادر شد و ما را به سمت کلاسها راهنمایی کرد، وارد سالن شدیم همه دخترها و پسرها با لباسهای رنگی و محلی به استقبال ما آمدند.
علی حسینی، مدیر مدرسه عشایری با 80 دانشآموز بود، مدیری جوان و کاربلد که مدرسه را در حد بضاعت و توانش با همه کم و کاستیها سرپا نگه داشته بود؛ سه معلم جوان و خوش ذوق داشت که توانسته بودند با دانشآموزان و والدینشان یک رابطهای صمیمی برقرار کنند و آنها خودشان را عضوی از خانواده این ایل بزرگ میدانستند.
وارد کلاس دخترها شدیم. دخترانی زیبارو با چشمانی به رنگ شادابی که در نگاهشان معصومیت موج میزد، خودشان را با پیراهنهای پولکی صورتی، زرد، آبی، سفید و قرمز و روسریهای محلی آراسته بودند. خودشان را یکی یکی معرفی کردند از کلاس اول تا ششم همه در یک کلاس بودند کنار هم، کیپ به کیپ نشسته بودند. کلاسی ساده که تمام در و دیوارش را با نقاشی و خوشنویسی و کاغذ دیواری تزئین کرده بودند.
بعد وارد کلاس پسرها شدیم که مشغول تمرین سرود بودند به احترام ما برخاستند؛ پسرانی که نگاهشان پر از نجابت و غیرت بود، مستقیم نگاهمان نکردند و سر به زیر با صدایی آرام خودشان را معرفی کردند. در کلاس آنها هم از کلاس اول تا ششم همه کنار هم نشسته بودند. عدهای لباس محلی پوشیده بودند؛ شلوارهایی گشاد که کمرشان را با دستمالی بسته بودند.
در این هنگام صدای ساز و دهل ما را به بیرون کشاند، حاج ولی بزرگ ایل در حالی که تفنگش روی شانهاش بود گروه موسیقی را هدایت میکرد و پسران جوان ایل هم وارد میدان شدند و در حالی که تفنگ بر روی شانه داشتند رقص محلی برای میهمانان انجام دادند.
میهمانان از نهادها و دستگاههای دیگر یکی یکی آمدند، مجری این ضیافت را فریبا عزتی، کارشناس فرهنگی کانون و مربی قصهگوی برعهده داشت که برای بچهها از کانون و دنیای کتابها صحبت کرد؛ بعد مریم کرمی، مسئول مرکز شهر جوکار برای بچههای قصه " قیچی که دنبال کار میگشت" را تعریف کرد.
در ادامه گروه سرود پسرها و سپس گروه سرود دخترها برای میهمانان و مردم ایل سرودشان را اجرا کردند؛ حالا نوبت خوردن آش و نان محلی بود که به همه تعارف کردند.
حاج ولی به رسم هر ساله و به نشانه پیروزی و سربلندی ایران دو تیر شلیک کرد شاید او با این رسم قدیمی خودش میخواهد بگوید که مردان و زنان عشایر همیشه بیدار و آماده در صحنه هستند و خونشان برای پایداری وطن همیشه میجوشد.
در پایان هم میهمانان حاضر در این مراسم تعدادی نهال درخت به یاد شهدای کرمان در جلوی در مدرسه کاشتند.
این سفر کانون به روستای قشلاق دهنو یکی از زیباترین و خاطرهانگیزترین سفرهای پیک امید بود که مدیرکل کانون به مناسبت دهه فجر300 جلد کتاب را به کودکان این مدرسه هدیه کرد و قول داد تا سال دیگر با همکاری دستگاههای دیگر یک کتابخانه با کتابهای مختص کودکان و نوجوانان برای دانشآموزان فراهم کند.